عاملی در داستانها برجسته است که تعداد زیادی از این نوع داستانها را در سایتها میبینیم. بطوریکه ابتدا نویسندگان، از سایتها بازدید و کتابها را مطالعه میکنند تا در نوشتن داستانی بیعیب و نقص مهارت کسب کنند. به کلاسهای داستاننویسی و کارگاهها میروند. بهصورت مستقل نوشتن را تجربه میکنند و مدام در حال نوشتن طرح هستند تا داستانشان را شروع کنند. اما چقدر از اینراه میتوانند در نوشتن مهارت کسب کنند؟
از دیدن اعضای گروههای آنلاین مستقل، همیشه هیجانزده میشوم. تعدادی از آنها نویسندگانی کمرو هستند که ایدههای بسیاری دارند و با پیگیری کارشان را ادامه میدهند البته اگر گروهها قدرشان را بدانند. داستانهایی که تمرین شخصیتسازی و صحنهپردازی است و داستاننویسان جوان برای من فرستادهاند ایمیل مرا پر کرده. در حقیقت آنها را میخوانم و شگفتزده میشوم. برای نویسندگان بیتجربه میتوانم مفید باشم. البته آنهاییکه لیاقت اعتمادکردن را دارند.
متأسفانه، نمیتوان آنها را جادو کرد تا داستان بنویسند. درست نوشتن کمک بزرگی برای نویسندگان میباشد که دستیافتنی است. اما نه در مسیری که فکرش را میکنید. نوشتهها را منتشر کردن برای کسب مهارت در نوشتن راه درستی نیست. از خودتان سئوال کنید:
یک موسیقیدان، ورزشکار یا پژوهشگر در حال تمرین و مطالعه برای ارتقاء مهارتشان هستند. چرا این موضوع هیچ وجه داستانگویی ندارد؟
چرا در اولین فرصت خودکار را روی کاغذ نمیگذارید تا شاهکارتان را بنویسید؟ در واقع شما با مهارت بازی میکنید؛ سعی نمیکنید کسباش کنید. برای امتحان درس میخوانیم، یا کار با دستگاه را یاد میگیریم. در واقع میدانیم که تلاش میکنیم تا وضعیت نوشتنمان بهتر از پیش شود. البته توقع یک داستان کامل را نداریم.
در مصاحبهای با اورسناسکات او گفت: «هر نویسندهای هزار صفحه دریوری مطلق دارد. مهم نیست؛ باید شروع کنید و بخشی از این راه را وقتی جوان هستید طی کنید. بعد از آن، درباره نوشتن بیشتر خواهید دانست و 100000 کلمه مینویسید که از هر کلاس نویسندگی و کتابی درباره نوشتن بهتر خواهد بود. (من معتقدم نوشتن، استاد کلاس نویسندگی و نویسنده کتاب نویسندگی است.)
در حال تمرین هستیم. کار میکنیم تا مهارتمان بیشتر شود. اینکه سنمان چقدر است مهم نیست. مهم نیست در چه سطحی هستیم. اگر از جایی شروع نکنیم پس هیچگاه داستانمان بهتر نخواهد شد.
در مورد ایدهها حرف نزنید آنها را بنویسید. خودکار را روی کاغذ بگذارید و شروع کنید داستان نوشتن. بعد داستان را رها کنید؛ برای یکروز، یکهفته، یا یکماه. از یک نویسنده جدید کتاب بخوانید. اگر یک ژانر جدید باشد بهتر است. بعد به نوشتهتان برگردید و ببینید چه نوشتهاید؟ چقدر روی داستانتان تاثیر داشته است؟ احساس میکنید که اسیر عاملی به «نام داستانگویی» شدهاید و فقط نوشتن صرف نیست. دارید داستانی را تعریف میکنید و یا روایتگر داستان هستید. این برعکس آنچیزی است که کتابهای نویسندگی و کلاسها میگویند.
باید یادآور شد که نویسندگان حرفهای داستانهایشان را خوب تعریف میکنند. حتی اگر از یک پیرنگ فرمولی استفاده کنند. ما داستان آنها را دنبال میکنیم چون «داستانگویی» کردهاند. آنها در صفحات کتاب فقط «حرف» نزدند یک داستان را تعریف کردهاند که در زندگی جریان دارد و درحال خواندن، درون ذهن ما زنده است و میتوانیم با داستانشان همذاتپنداری کنیم. بعضی از این داستانها نثری نزدیک به شعر دارند. که این مسئله لطمهای به داستانشان نمیزند. در حالیکه دیگران هر روز در مورد پائین آمدن قیمت خانه و این دست چیزها حرف میزنند. ما داستان را ورق به ورق و با پیگیری میخوانیم.