مهم نيست چقدر براي نوشتن طرح داستان خود وقت ميگذاريد؛ مهم نيست كه چقدر شخصيتها را در موقعيتهاي مختلف قرار ميدهيد و يا ايده داستان شما چقدر جذاب است، با هيچ يك از آن ها نميتوانيد جاي خالي يك اوج ضعيف را پر كنيد. اما اوج داستان چيست؟ تفاوت آن با پايان بندي چيست و چرا تا اين اندازه مهم است؟
"اوج" نقطه برجسته داستان شماست. نقطهاي كه بايد در آن خواننده اوج هيجان را تجربه كند، زماني كه كاركترها بيشترين خطر را تجربه ميكنند و همه چيز همزمان و محكم به پيش ميروند.اين همان دليلي است كه مردم به خاطر آن داستان ميخوانند. شايد به خاطر آن باشد كه اوج واقعي در زندگي معمولي به ندرت اتفاق ميافتد و يافتن آن در يك داستان تنها راه ممكن براي تجربه اين هيجان است.
"اوج" چيزي وراي آخرين سكانس داستان است.در شرايط ايده آل، اوج اولين و آخرين نقطه در داستان است كه طرح داستان، كاركترها و كشش داستان همگي با يكديگر ايفاي نقش ميكنند و لحظهاي است كه همه چيز را تغيير ميدهد.
حال با اين همه وظيفه چطور"اوج" ميتواند انتظارات خواننده را برآورده كند؟ چطور ممكن است لحظهاي را بيافرينيم كه بتواند خواننده را راضي كند؟
يكي از مهمترين كليدها براي رسيدن به اين هدف اين است كه خواستههاي خوانندگان خود را برآورده كنيد. آغاز داستان بايد به گونهاي باشد كه از همان جمله اول خواننده را براي رسيدن به اوج داستان آماده كند. البته اين بدان معنا نيست كه شروع داستان و مقدمه چينيهاي شما به عنوان سرنخ براي خواننده عمل كند.
شايد بهترين توصيه براي داشتن بهترين اوج ساده ترين توصيه باشد:
اگر ميخواهيد در حركت سوم از اسلحه استفاده كنيد بايد در حركت اول آن را در جيب كت گذاشته باشيد.
اين بدان معنا است كه راه حل بايد در سريعترين زمان ممكن به خواننده داده شود هرچند او نداند كه آنچه كه در دست دارد، راه حل و كليد حل ابهام است.
مانند رفع ابهام در داستان،"اوج" هم نوعي دريچه رهايي احساساتي است كه در درازاي داستان به آنها پرداختهايد. كشش و جاذبهي داستان شما به خواننده اين امكان را ميدهد كه از فرار كردن شما در لحظه خطر در اوج داستان شگفتزده شود. اين بسيار خوب است اما در عين حال بدين معنا است كه شما زمان زيادي براي اتمام داستان خود نداريد. اين حالت به شكل كلي خصوصيت يك "اوج" خوب است كه بايد به پايان داستان نزديك باشد.
يك مثال بسيار خوب از اين مورد فيلم" بازگشت پادشاه" است. اگرچه فيلم خوبي است اما تاخير در پايان داستان پس از "اوج" ايراد بزرگي براي آن محسوب ميشود اگرچه مدت زمان فيلم پس از اوج در مقايسه با قبل از آن بسيار كمتر است اما اين بخش خيلي طولاني تر به نظر ميرسد چرا كه بسياري از احساسات و پيش بينيهاي مخاطب در بخش اول به پايان رسيده است.
بسته به سبك نوشتار شما، ممكن است شما "اوج" را از اولين چركنويس خود بدانيد و يا ندانيد، مهم نيست كه داستان را به چه روشي مينگاريد، داستان بايد به گونه اي باشد كه گويي شما هميشه ميدانستهايد "اوج" آن در كجاست، پس براي اوج آماده باشيد، به مخاطبان خود شوك وارد كنيد و سپس داستان را در بالاترين نقطه تمام كنيد.
ترجمه نگين كارگر
http://andscifi.hubpages.com/hub/The-Importance-of-Climax-in-your-story