نگاهی به نمایشنامه «تماس» نوشته «ويليام اينگ»/راضيه مقدم

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

ویلیام موتو اینگ ،نمایشنامه نویس وفیلمنامه نویس آمریکایی در سوم ماه مه 1913 در اپندیپندنس واقع در ایالات کانزانس به دنیا آمد.او کار تئاترراازهمان ابتدا وباشرکت درگروه های تئاتری مدرسه آغاز کرد.تحصیلاتش رادر دانشگاه کانزانس وکالج ایالتی آیووا دنبال نمودودر سال 1937 فارغ التحصیل شد.در طی سالهای 1937تا1943 به شغل آموزگاری پرداخت.مدتی به نوشتن نقد تئاتر وفیلم روی آورد . اونمایشنامه نویسی رااز سال 1947 به صورت جدی دنبال نمودبطوری که در سال 1953 او موفقیت هایش رابا نمایشنامه " پیک نیک" تکرار کرد.نمایشنامه ای که دوجایزه مهم " پولیتزر" و" مجمع منتقدان تئاتر نیویورک" رابرای اوبه ارمغان آورد.در شب افتتاحیه این نمایش دربرادوِی ،منتقد معروف " ریچارد واتز پسر" نوشت: «اثر جدید ویلیام اینگ ،همان گونه که مااز وی انتظار داشتیم،قدرت،شناخت،احساس ودرک واستعداد اورادربررسی مسائل بشری آشکار ساخت.مابا نمایشنامه نویسی مواجه ایم که می داند چطوررفتارها،تفکرات وگفته های آدم رابه رشته تحریر درآورد واو قادر است که صحنه های سرشار ازسرزندگی وشورونشاط بیافریند.دروجوداین نمایشنامه نویس تازه کار،احساس حقیقی غم وحیرت اززندگی دراین جهان،تبلور یافته است". از آثار اومی توان به : تاریکی دربالای راه پله،فراتراز بهشت مردم درباد،پژمردن گلهای سرخ و واو چند نمایشنامه کوتاه هم دارد همچون " تماس" ،"برای بوبولینک،به خاطرروحش،انهدام،پسری درزیرزمین رانام برد.

ویلیام اینگ باخلق آثارانسانی وتلاش درجهت کشف پیچیدگی های روان ِبشری ،نام خودرادرادبیات نمایشی جهان جاودان ساخت.اودرسال 1973 چشم ازجهان فروبست.[1]

شخصیت ها: تری/ جو

" جو" مردی میانسال است (توضیح صحنه: مردی میان سال باشکمی برآمده که چهل وچهار ساله بودنش کاملاً هویداست.لباس رنگین شرقی به تن دارد،چیزی شبیه آنچه زائران معابد بودایی می پوشند.).او به خاطر یک گردهمایی مهم (جو: مامی خواهیم باحضور یه تعداد سخنران خوب،یه گردهمایی برگزار کنیم)وهمین طورمسئول رژه بودن (جو: مسئولیت هماهنگ کردن رژه ی گروهی که ازشهر مااومده به عهدهی منه.)قصد دارددرخانه ی خواهرش بماند.اما با عدم حضورش مواجه می گردد.(جو: تلما کجاست؟/تری: راستش نقش مهمی بهش دادن.آخه خواهرت بازیگر خیلی خوبیه،جو./جو: اوه،آره./تری: به هر حال واسه شام برمی گرده خونه.اون ازدیدنت خیلی خوشحال می شه.)،در این شرایط وطی گفت وگویی دونفره است که پی به زندگی جو می بریم .اینکه جو به علت نگهداری از مادرمریضش ، یک سری موقعیت هارابرخلاف آدمهایی که الان در شرایط خوبی زندگی می کنند راازدست داده واین عامل برزندگی اش تاثیر گذاشته .تاحدی که اورابه یک انزوا می کشاند. درآخرجو باعدم تماس تلفنی اش روبرو می گردد(جو: جناب متصدی ،شما همین طور اختلال ایجاد می کنین.فقط اگه شما مداخله نمی کردین،این تماس برقرار می شد.)تماسی که برای او جنبه حیاتی دارد.(جو: من مدام سعی می کنم بااین شماره تماس بگیرم،ولی شمارهمیشه خط رومختل می کنین.من باید به این شماره زنگ بزنم.این یه مورد کاملاً اضطراریه.حتی می شه گفت که مسئله مرگ وزندگی درمیونه.)ودرناامیدی کامل جواین تماسس برقرار نمی گردد.

به تعبیری داستان «تماس » یا «تلفن» روایت مشکلات انسانهای امروزی است.که به نوعی در شخصیت "جو" نمود پیدا می کنند.ودر جاهایی هم همه گیر می شود.

ماجرا در یک آپارتمان مجلل آغاز می گردد.(صحنه: داخل یک آپارتمان مجلل دریکی از طبقات فوقانی برجی در قسمت شرقی نیویورک،جایی نزدیک خیابان پنجاهم یا شصتم) وما شاهد گفت وگویی دونفره دراین فضا هستیم.یعنی صحنه ها نه تعویض می شوند ونه اشخاصی دیگر به فضای داستانی وارد می شوند ودرهمچین فضای ساده ای وبااستفاده ازعنصر گفت وگو ما به آرامی وظرافت لایه های پنهانی زندگی جو راکنار می زنیم .(که دراینجالازم است به اهمیت گفت وگو وکاربرد آن اشاره گردد.که چطور داستان رادر جهت اصلی خود به پیش می برد.گفت وگویی که فقط یکی از عناصر درداستان نویسی است).

درابتدا بایک تماس تلفنی که توسط تری(شوهر خواهرجو) انجام می گیرد روبروهستیم وبازپایان داستان نیز با تماسی توسط جو.که برخلاف تماس تری ارتباط جو برقرار نمی شود.علاوه بر حضور آشکار تلفن درآغاز وپایان کار،این میانه های داستان است که سعی داردبرخلاف اشاره مستقیم به تلفن، ارتباط پنهان جوراازبیشتر جنبه ها نشان دهد.ارتباط او باجامعه.خواهرش آلیس که الان سعی دارد ازهمسرش جداشود.ارتباطش باتلما که دارد تبدیل می شود به همان آدم ها ی مشهور،بامادرش که برحسب عادت(جو: عادت چیز خیلی عجیبیه...)هنوز هم پس ازسالها ازمرگش مدام سعی دارد هرجا می رسد یک تلگراف به او بزند(جو: هنوزم که هنوزه احساس می کنم باید یه تلگراف بهش بزنم،اگر چه ... اون دیگه رفته... ده ساله که رفته.)،بااطرف یا همان تابلوی نقاشی مدرنی که برروی دیوار خانه می بیند وچون نمی تواند درآن چیزی رابفهمد آن را احمقانه می داند(جو: اون تابلو ها فقط همین جوری آویزون شدن اون جا ومثل دنیا بهت می خندن.همشون مغشوش واحمقانه ان.)،با اشیا مثل وقتی که تری به گرنبدش اشاره می کند که این چیه؟ وجوپاسخ می دهدمادرم .،ارتباطش با چمدانی پراز یادگاریهایش که هرجا می رود آن ها راباخودش می برددرصورتی که می داند مردم اورامسخره می کنند(جو: من هیچ وقت اونارانشون کسی نمی دم.مردم بهم می خندن.دیگه این روزا مردم موقع سفر یادگاری هاشونو باخودشون نمی برن.بدون یادگاری هاشو سفر می کنن.) و... که تمام اینها تماس جورا ورابطه عاطفی اش راباهر چیزی درزیرساختی پنهان نشان می دهد.

ازطرفی شخصیت اصلی این داستان جواست وبیشتر دیالو گها به سمتی حرکت می کننددر جهت معرفی اش به مخاطب. درمورد شخصیت جومی توان گفت : او مردی میان سال ،مغازه دار،ده سال است که مادرش مرده،فرزند کوچک خانواده هست،رژیم غذایی سختی دارد، پایبند به اصول و...

واز منظری دیگر شخصیت روانشناسانه جو است که بیشترموردتوجه قرار می گیرد.او شخصی است با عقاید خاص (جو: نه بابا .دکترهاآدمو جادو می کنن) واز خیلی چیزها می ترسد. ترسی که منجربه هراس اوگشته و بعنوان یک بیماری براو نمایان می گردد.همانطور که می دانید هراس که به فوبی (phobia) نیز شهرت دارد؛نوعی ترس بیمار گونه است که باعث اخلال درزندگی روزمره شخص می گردد.ترسی نامعقول که فرد نمی تواند آن را کنترل کند.ممکن است ازمکانهای عمومی،مکانهای بسته (جو: من ازآسانسور خوشم نمی آد./تری: تو،این بیست ودوطبقه رواز راه پله اومدی بالا؟/ جو: یه چیزایی تواین آسانسور هااتفاق می افته که من اصلاً خوشم نمی آد./ تری: آره ...خب ،بعضی وقتها ممکنه/ جو: سوار این آسانسور ها می شی ودرروت قفل می شه ،توهم نمی دونی که کجا می خواد ببرتت.) ،حتی ارتفاع(تری: ... پرواز خوبی داشتی،هان؟/جو:نه.می دونی ...من... /تری: اوه،فراموش کرده بودم.تواز سفر هوایی خوشت نمی آد، درسته؟/ جو: آره.به نظرمن که اصلاً چیزخوبی نیس. )بترسدوتاجایی که امکان دارداورابه انزوا بکشاند.این جو هست که بیمارگونه درهمچین فضایی زندگی می کند.وبااین دید است که مابا مشکلات روانی جوهم مواجه می گردیم.جوازآن آدمهایی است که دوست دارد تنها باشد(جو: آخه من دوست دارم هرجا می رم تنها باشم.چون توتنهایی بهتر می تونم فکر کنم.)واز بودن در جمع حس خوبی ندارد .همین طور،مدام ازآدمهایی مهم ومشهوری حرف می زند که در مجلات هستند وزیاد ازآنها خوشش نمی آید.آدمهایی که جو ادعا می کندازآنها مستعد تربوده امابنابرشرایط دریک بن بست اجتماعی گرفته وازآنها خیلی عقب مانده.(جو: حالا آدمای معروفی رو می بینم که هیچ کدوم ازکارهایی روکه من انجام دادن ،نکرده ان.)

او برخلاف دیگر اعضاء خانواده درکنارمادرمریضش ماند وازاومراقبت کرد تاهنگام مرگش. وقتی قراراست خواهرش که بازیگرمطرحی است راببیند ترجیح می دهد درتنهایی اوراببیند ویااینکه هتل واتاق کوچکی رابه منزل خواهرش ترجیح می دهد.(جو: فکر می کنم که تویه اتاق کوچیک،تویه هتل راحت تر باشم.)که تمامی این عوامل اورادریک حریم شخصی وخصوصی ،یک انزوا می کشاند.

پس مابا تماس هایی روبروهستیم چه ارتباط پنهان که اشاره گردید وچه ارتباط آشکار. واین تماس تلفنی جواست که درپایان کاردریک بزنگاه دقیق خیلی از سوالات رابه صورت ابهام آمیز ایجاد می کند.دیالوگهایی که نسبت به کل متن کم هستند اما غلبه برمفهوم سازی راتحت الشعاع خودمی دهند.(جو: توبااین کارت اعتماد منو نسبت به همه چیزایی که می دونستم سلب می کنی.توداری سعی می کنی ارتباط منو باتمتم چیزایی که بهشون اطمینان داشتم قطع کنی.) اصلاً جوبه کی تلفن کرد؟ چرا تماسهایش برقرار نمی شوند؟ چه مسئله مهمی ممکن است وجودداشته باشد که به این مقدار برای جوارزشمند است؟آیا اوشماره رادرست می گیرد؟ یا همچین شماره هایی وجودداره؟ وسوالهای متعددی که ابهامی عمیق به اثر وارد می کنند.

علاوه بررابطه جومی توان به مکث های متعدد،تکرار جمله ها،سه نقطه ها ،نمادهاهم وجوددارند.نمادهایی مثل تلفن،تابلوی نقاشی وچمدان اشاره کرد. به همین علت در جاهایی به ابزورد نزدیک می شود.همین طور می توان به چیدمان دقیق وبجای دیالوگها در جهت هدف نهایی پرداخت. دیالو گهایی که درعین رئال بودن کم کم تاجایی پیش می روند که از محوریت شخص جو خارج شده وتمام انسانهارا مخاطب قرارمی دهد.(جو: آره،درواقع این سخنران ها مَردای فهمیده ای هستند که از مشکلات جهان سردر می آرن،وتصمیم دارن واسش یه کاری بکنن.چون اگه بالاخره یکی دست نجنبونه،دیگه تواین دنیا چیزی واسه ازدست دادن بافی نمی مونه)یا (جو: بعضی وقت ها آدما همین جوری ،فقط باهم می مونن،چون دیگه نمی دونن چی کار بکنن.)یعنی درعین خاص بودن به کلیت جهانی می رسندبا پیامی همگانی .

در کل تماس نگاهی دقیق به روابط انسانها دارد.انسانهایی که درجهان ارتباطات امروززندگی می کنند ودر عین اینکه به هم نزدیک می شوند،به همان مقدار ازهم دور می شوند.(جو: من وآلیس بااینکه خواهر وبرادریم ،هیچ وقت نتونستیم همدیگه رودرک کنیم./تری: چه بد!/تری: آدما ازهمدیگه دور می شن.)

ودنیای بزرگ مدرن باآپارتمانهای متعدد که هر لحظه بالا می رود وهر چیزی رادر برمی گیرد،درمقابل دنیای سنتی گذشته قرار می گیردکه درحال دگرگون شدن است .خیلی چیزها مثل قبل نیست.(تری: به نظر می رسه که دیگه زمونه داره عوض می شه.)تغییر کرده وبااین دگرگونی است که آشفتگی برانسانها غالب می گردد (جو: دنیا واقعاً درهم برهم وآشفته س.)آشفتگی که یکی از نتایج آن عدم ارتباط عاطفی وحسی افراد باهم است.عدم تماس هایشان به صورت مطلوب.واقعه ای که ممکن است به مزاج خیلی ازانسانهای امروزی نسازدوآثار خودرابه صورت بیمار گونه دررفتارها نشان دهد.چیزی که جورامانند هرانسانی در برمی گیرد وفقط انبوهی ازخاطرات گذشته است که باید همراه خودیدک بکشد.(تری: حالا که داریم می ریم یه گشتی بزنیم،لازم نیس که تو،یه همچین کیف سنگینی رودنبال خودت بکشونی.اصلا!شاید بهتر باشه،ازهمین جا به یه هتل زنگ بزنی وجارزرو کنی. /جو: نه گفتم که،زیاد سنگین نیس.درضمن این همیشه همراه منه.اصلاً هم برام سنگین نیس./ تری: خیلی خب/جو: آره.من همیشه این چمدون روهمراه دارم.به کسی هم ربطی نداره،که سنگین هس یانه.به جز خودم به هیچ کس دخلی نداره.)



[1] . انتخاب شده از مقدمه کتاب بهترین نمایشنامه های کوتاه جهان ، جلد 2

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692