«يك روز خوش براي موز ماهي» اثر جي دي سلينجر/ مجتبي اسماعيل زاده

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

جروم دیوید سلینجر در سال 1919 در منهتن نیویورک به دنیا آمد . در 19 سالگی چند ماهی را در اروپا گذراند و دوباره به نیویورک بازگشت . سلینجر پس از خلق آثار مهمی مانند رمان ناتور دشت ، در سال 2010 زمانی که 91 سال داشت ، در خانه شخصی اش درگذشت .

یک جستجوی ساده اینترنتی با عبارت (salinjer children ( ما را با انبوهی از لینک ها و یادداشت هایی روبرو خواهد کرد که تاثیر سالینجر بر داستان نویسی غرب ( آمریکا ) را مشاهده خواهیم کرد .

بسیاری از نویسندگانی که بعد از دهه شصت در غرب پیدا شدند ، کم و بیش ، همگی به بچه های سلنیجر معروف هستند .

او بیش از هر چیزی يک معترض بود. معترض به وضعیتی که در زمان زندگی اش ، در غرب با آن روبرو بود . سلینجر از جهانی که بار ها ان را عوضی ، پست و جایی نامناسب برای زندگی خوانده بود، به خانه ی کوچکی روی تپه پناه برده بود و دوست نداشت کسی آرامش اش را که حاصل تنهایی اش بود ، به هم بزند .

او حتی بار ها با تفنگ از غریبه هایی که سر زده به سمت خانه او رفته اند ، استقبال کرده بودواطراف خانه اش را حصار کشیده بود تا کسی مزاحم و او تنهایی اش نشود .

 

مصطفی مستور ( نویسنده و مترجم ) در این باره می گوید : ( جهان باید به خود مباهات کند که به رغم همه خشونت ها و آلودگی هایی که انسان امروز با بهانه و بی بهانه پدید می آورد ، هنوز کسانی هستند که از این همه تباهی دچار تهوع شوند و به گوشه انزوا پناه ببرند )

 

این ویژگی ، کم و بیش در شخصیت هایی که سلینجر در رمان و داستان هایش خلق کرده به وضوح دیده می شود .شخصیت های وی مانند خودش ، آدم هایی بیگانه با اجتماع هستند. آنها بین دنیایی که در ذهن خود دارند و دنیای عینی شان موفق به برقراری ارتباط نمی شوند. نمی توانند با وضعیت موجود کنار بیایند و در شیبی تند و پر خطر ، نه در جهان و نه بیرون از آن ، همگی در انتها به یک چیز واحد پناه می برند و آن مرگ است .

برای سلینجر دوران نوجوانی و بلوغ ، بسیار پر اهمیت تر از دوران بزرگسالی است ، او دوران بزرگسالی را دورانی پست و کثیف می داند و بزرگسالان را آدم هایی هزار رنگ و متظاهر نشان می دهد .

 

سلینجر در طول زندگی اش هیچ گاه رابطه ی زناشویی موفق و پایداری نداشته است . بسیاری از جمله دخترش دلیل ان را شکست عشقی او در دوران جوانی اش می دانند . این مسئله و عوامل مهم دیگری مانند حضورش در جنگ جهانی دوم و دیدن صحنه های جنگ که برای مدتی موجب بستری شدن وی در آسایشگاه روانی شد ، موجب شدند تا در داستان هایش به این عوامل نیز بپردازد و عقیده اش را در مورد این مسائل با صراحت تمام در در آثار داستانی اش بیان کند . آثاری که بعد از گذشت نزدیک به دو سال از فوت وی ، هنوز همه ی آنها به شکل رسمی حتی در خود آمریکا نیز منتشر نشده اند .

سلینجر در یکی از آخرین گفتگوهایش با روزنامه نیوورک تایمز گفته بود ( منتشر نکردن کتاب برایم بسیار آرامش بخش است . با انتشار کتاب به حریم خصوصی من به شدت تجاوز می شود . من نوشتن را دوست دارم .عاشق نوشتن ام . ولی فقط برای خودم و لذت بردن خودم می نویسم )

 

داستان یک روز خوش برای موز ماهی ، روایت زن و مرد جوانی است که به تازگی نامزد شده اند و برای تغییر شرایط موجود به مدت کوتاهی به مسافرت رفته اند .مرد داستان که شخصیت مهم داستان است ، دچار بیماری است ، یک نوع بیماری روانی که تحت تاثیر حضورش در جنگ شکل گرفته است . سلینجر در این داستان نیز مانند سایر داستان هایش در ابتدا همه چیز را دقیق و با جزییات روایت می کند .

سلینجر ساده و با صراحت تمام می نویسد . به خواننده اش رحم نمی کند و با کسی هم تعارف ندارد. هرچند علاقه چندانی به رعایت برخی از اصول اولیه داستان کوتاه ندارد ، اما چنان محکم و با قدرت می نویسد که خواننده اش را تا سطر اخر داستان به دنبال خود می کشاند و و او را برای یک لحظه هم که شده   به این فکر وا می دارد که آیا این زندگی و جهانی که در آن هستیم ، تماما خواسته ی خودمان است ..؟

 

در داستان یک روز خوش برای موز ماهی ، دیالوگ ها نقش عمده ای را بر عهده دارند . سلینجر دیالوگ نویس ماهری است و خواننده اش باید دقت زیادی در خوانش دیالوگ ها داشته باشد .

سلینجر مرد بیمار را ، در دیالوگ های زن جوان و مادرش که از پشت تلفن به همدیگر گفته می شوند ، شخصیت پردازی می کند . او مانند بسیاری از نویسندگان داستان های کلاسیک ، مستقیما به معرفی شخصیت مهم داستانش نمی پردازد و او را در ضمن پیشروی در خط کلی داستان به بهترین نحو معرفی می کند . او برای هر فردی که در داستانش قرار می دهد ، لحن خاصی را انتخاب می کند . او در داستان یک روز خوش برای موز ماهی ، فضایی را در هم صحبتی شخصیت ها ایجاد می کند که در این فضا برخی جملات یا عبارت ها که از زبان شخصیت ها ارائه می شوند ، نمود بالایی پیدا می کنند و این جملات مستقیما برامده از ذهنیت شخصیت ها هستند که غالبا از خطوط ذهنی خود سلینجر دور نیستند .

از متن داستان :

" کی پشت فرمون بود ؟

زن جوان گفت : خودش . اما عصبانی نشین . خیلی خوب رانندگی کرد . تعجب کردم

اون پست فرمون بود .؟ به من قول دادی که ...

زن جوان میان حرفش دوید : مامان به تون گفتم که ، خیلی خوب رانندگی کرد . راستشو بخواین سراسر راه سرعتش کمتر از هشتاد بود...

رفتارش چطور بود ؟ توی ماشین و جاهای دیگه ؟

زن جوان گفت : خوب بود . "

 

این مکالمه تلفنی نزدیک به یک سوم کل متن داستان را شامل می شود . کمی دقت در جنس دیالوگ های زن جوان و مادرش در مورد مسائل پیش امده و روزمره ، تفاوت نگرش آنها به زندگی را نشان می دهد . چیزی که سلینجر در داستان هایش ان را به سه دسته ی کودکان ، نوجوانان یا جوانان وبزرگسالان دسته بندی کرده و برای هرکدام نگرش خاص و ثابتی را قرار داده که نقطه اشتراک بین این دسته ها عدم موفقیت در برقراری ارتباط با هم و دنیای اطرافشان است .

سلینجر دنیای کودکان را در داستان هایش متفاوت با همه ی ان چیزی که بزرگسالان را درگیر خود کرده است ، رقم می زند . کودکی که در داستان ِ یک روز خوش برای موز ماهی ، وجود دارد ، کنجکاو و پر انرژی است اما در تقابل با بزرگسالانی که در اطراف او وجود دارند ، گاهی مجبور به دروغ گفتن و تظاهر نیز می شود .

در مقابل زن جوان و نامزدش که در اتاق پانصد و هفت هتل هستند ، سی بل کارپنتر (دختر بچه ) و مادرش نیز در آنجا حضور دارند . سلینجر در شخصیت پردازی سی بل نیز به مانند مرد جوان عمل کرده است . دختر بچه تا حد زیادی طی دیالوگ هایی که با مادر و مرد جوان رد و بدل می کند ، بصورت دو سویه شخصیت پردازی می شود .

وجود شخصیت دختر بچه ( سی بل ) از میانه های داستان به بعد ، و پرداخت سلینجر به آن در موازات شخصیت مرد جوان از نکته های قابل توجه و مهم داستان است .

مرد جوان نامزدش را در هتل تنها گذاشته و بی خیال از هرچیزی که در آنجا اتفاق می افتد ، به ساحل رفته و کنار شن های نرم دراز کشیده است . سی بل هم مادرش را در هتل تنها می گذارد و به ساحل می رود . هرچند این دو اختلاف سنی زیادی دارند اما انگار یک چیز مشترکی آنها را بعد از ظهر ها به آنجا می کشاند . انگار این دو نفر در داستان با یک نخ باریکی به همدیگر متصل شده اند و وقتی خواننده شاهد هم آمیختی دنیای کوچک اما مشترک انها می شود ، نمی داند که آیا این یک طنزموشکافانه است یا یک حقیقت تاسف بار .

 

داستان یک روز خوش برای موز ماهی ، داستان ماجرا محوری نیست . شاید اگر نویسنده دیگری می خواست داستانی با این طرح اولیه بنویسد ، بسیار پر هیجان تر می بود .در این داستان همه چیز با شیب ملایمی روایت می شود و راوی سعی در ایجاد هیجان یا تنش ای مازاد بر آنچه که متن بازگو می کند ، ندارد . از طرفی هم پرداخت ماهرانه سلینجر به آنچه که در داستان روی می دهد ، غالبا غیر مستقیم و زیر لایه ای بوده است .

مرد جوان که تحت تاثیر جنگ ، دچار بیماری روانی شده و حس انزوا طلبی دارد ، با تنها کسی که طی این مسافرت احساس راحتی می کند ، سی بل است . آنها ( سی بل و مرد جوان ) هر چند در یک رده سنی نیستند اما جنس استدلال ها و منطق حرف هایشان شبیه هم است . انگار مرد جوان در سرش خواستار دنیایی بچگانه است ، به سبب معصومیتی که در آنها یافت می شود و تنها می تواند درگیری های ذهنی اش را با او در میان بگذارد .

 

از متن داستان :

(سی بل گفت : مگه خونه تون کجاست ؟

نمی دونم

حتما می دونی . یعنی باید بدونی . شارون لیپ شولتس می دونه که خونه شون کجاست ، تازه سه سال و نیمش بیشتر نیست . )

و

(‌سی بل پرسید : شارون لیپ شولتسو دوس داری .؟

جوان گفت : بله دوسش دارم . به خصوص برای این دوسش دارم که هیچ وقت تو راه رو هتل سر به سر توله سگ ها نمی ذاره . شاید باورت نکنی که بعضی دختر کوچولوها خوش شون می اد که چوب بادکنک شون رو تو تن سگ کوچولو فرو کنن‌)

مرد جوان ، تمام دنیای خود خواسته اش را بعد از جداشدن از سی بل و ترک ساحل ، در همانجا جا می گذارد و وقتی پا به هتل می گذارد ، تبدیل به همان شخص بیمار و انزوا طلبی می شود که نسبت به همه چیز بد بین و ناامید است . او وقتی سوار اسانسور می شود از زنی که همراه او سوار آسانسور است ، می خواهد که دزدکی به پاهایش نگاه نکند . رفتاری که در نظر او از کسی مثل سی بل بعید است چرا که هنوز کودکی بیش نیست و به دنیای پر از دروغ و کثیف بزرگسالان پا نگذاشته است . داستان یک روز خوش برای موز ماهی ، به سبب پایان بندی بسیار محکم و قوی ای که دارد تا مدت ها در ذهن خواننده باقی می ماند .سلینجر با این پایان بندی خواننده را مجبور به دوباره خوانی داستان می کند چرا که اگر در مراحلی از خوانش ان کمی بی دقتی کرده باشد ، چنین پایان بندی ای را بی منطق و بی رحمانه خواهد دید . خودکشی قهرمان داستان سلینجر با خودکشی قهرمان داستان ِ نویسنده دیگری بسیار متفاوت است ، چرا که او درگیر مسائل خاصی است . خواسته او به دست آوردن یک چیز نیست و غم از دست دادن چیزی را هم ندارد . او از زندگی در جامعه و جهانی می گریزد که آدم ها در ان همان چیزی نیستند که باید باشند .در واقع او در تطبیق دنیای ذهنی اش با ان چیزی که لحظه به لحظه دارد برای اش رقم می خورد ناتوان است .در پایان نیز به مانند موز ماهی ها که تعداد زیادی موز می خورند و از تب آن نیز می می میرند ، نگاهی به زن جوان می اندازد ، اسلحه کالیبر اش را نشانه می گیرد و گلوله ای به شقیقه راست خود شلیک می کند . گلوله ای که انگار از تب رسیدن به دنیای آرمانی اش شلیک می شود و تداعی گر جمله ای می شود که سلینجر در مورد خودش و چنین آدم هایی گفته است .

(در این جهان بود اما جزیی از ان نبود )

 

داستان یک روز خوش برای موز ماهی از مجموعه داستان "دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم" ترجمه احمد گلشیری انتخاب شده است .    

دیدگاه‌ها   

#5 سارا 1397-07-05 16:00
خیلی خوب و منطقی بود ممنون.
#4 پیمان 1395-07-30 00:08
کاملا نظرم رو عوض...سپاس فراوان برای لطفی که کردین و این متن رو نوشتین
#3 عباس 1392-04-03 22:02
آقای اسماعیل زاده نقد بسیار خوب و روانی بود. ممنون از شما
#2 آناهیتا 1391-10-21 13:53
مرسی خوب بود!
#1 سميرا صفري 1391-04-10 01:47
سلام ازنقدتون خوشم آمد داستان راخواندم.به نظرساده مي آمد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692