پلاك آبي، مجموعه شعر مريم سليمي (متولد 1356) تحصيلكرده در رشته هاي روابط عمومي، ارتباط تصويري و روزنامه نگاري توسط انتشارات آشيان در سال جاري در 1100 نسخه و به قيمت 2500 تومان در قطع خشتي كوچك روي كاغذ كاهي ضخيم در 120 صفحه منتشر شده است. وجه تسميه كتاب، همان شعر پلاك آبي است: روي پلاك آبي خانه ام/ قلبي قرمز مي كشم/ تا آسوده كنم چشم هايت را/ بي هيچ نشاني/ با تپش هايش/ خانه ام را بيابي/ (ص 9)
تقريبا همه شعرهاي كتاب كه حدود 100 عنوان هستند و اغلب آنها كوتاه و گاه بسيار كوتاه، علت وجودي خود را از سطر پاياني خود برگرفته اند. بازي با كلمات، شوخي با شخصيت هاي معروف (مثل گاليله، اديسون، گراهام بل و...) و استنتاجات شاعرانه و شوخ طلبانه از كارها و شهرت هاي آنان يكي از ويژگي هاي اين كتاب است. بعضي شعرها واقعا شعر نيستند، بيان هنري ندارند و بيش از حد متعارف محاوره اي و گفتاري اند. نمي گويم شعر گفتاري نگوييم، ولي نه گفتارهايي كه هيچ رنگ و روي هنرمندانه خلاقانه ندارند.
مثل: نورداد به جهان اديسون / از برق چشم هايت (ص 22)
يا: زنگ مي زديم با دل هايمان / پيش از آن كه فرياد بزني / الو... واتسون! من بل هستم . (ص 23)
بسياري از سروده هاي اين كتاب از اين گونه اند. خواندني اند اما شعر نيستند و من آرزو مي كنم كه شاعران ما بدانند هر حرف جالبي نمي تواند شعر باشد مگر آن كه سراينده واقعا شاعر باشد و شعر را بشناسد و براي شعر حساب جداگانه اي باز كند؛ شعر را جدا جدي بگيرد، به شاعري خود ببالد و تصميم واقعي او اين باشد كه «شعر» بگويد و «شاعر» باشد.
البته خانم سليمي كوششي نسبتا موفق داشته است در اين كه با كمترين كلمات بيشترين رابطه را با خواننده يا شنونده شعرهايش برقرار كند. از عشق و بي تابي و همبستگي هاي بشري ـ خواه از اين سر خواه از آن سر به تعبير مولانا كه هر دو به آن شعر رهبرند ـ در كمال ايجاز و اختصار سخن مي گويد كه باز به قول مولانا گر بريزي بحر را در كوزه اي / چند گنجد قسمت يك روزه اي... في المثل در شعري با عنوان سرزمين بزرگ مي گويد: بر روي كاغذ نامرئي / كشيديم نقشه عشقمان را / با حدود و ثغوري مشخص / عجب سرزمين بزرگي است!/ از قلب من تا قلب تو. (ص 43) . شاعر حساس و عاطفه مند ما توانسته لحظه هاي زلال و زيبايي را در متن زندگي ـ همين زندگي عادي روزمره ـ شكار كرده و با افسون واژه ها به شعربدل كند.
چقدر فرق دارد دنياي من با تو / تو بيزاري حتي / از گرد سرماي.../ نشسته بر شيشه هاي.../ ولي من / دلخوشم به.../ نوشتن بر .../ «ها»ي روي شيشه هاي ... اين خانه گلي . (ص 55)
كه تقريبا همه ما اين لحظه را داشته ايم كه در روزهاي زمستاني، در اماكن گرم، پشت پنجره ها و شيشه هاي غبارگرفته ايستاده ايم و ها كرده ايم و گاه با انگشت روي غشاي بخار شيشه كلمه اي نوشته ايم و شايد بهترين پايان براي اين مطلب شعر اكسيژن مريم سليمي باشد كه مي گويد:
چه فرقي مي كند آسمان
آبي باشد يا سياه؟
پاك باشد يا ...؟
وقتي نباشي
اكسيژني براي حيات نيست!
روزنامه جام جم، شماره 3238 به تاريخ 7/7/90، صفحه 8 (شعر جوان)
□