کتاب ساشنکا داستان زندگی ساشنکا، دختر زیبای روس، در دو دورۀ مهم تاریخ روسیه یعنی قبل و بعد از انقلاب است. ساشنکا زیتلین با آنکه از طبقۀ اشراف است به راهنمایی داییاش، مندل، که در ردههای بالای گروههای انقلابی فعالیت میکند وارد جریانات انقلابی شده و صادقانه و یکدل با آنها همراه میشود. او که در گروههای انقلابی، رفیق روباه سفید نام دارد، نقش مهمی در پیروزی انقلاب بلشویکی ایفا میکند، بهطوری که بعد از انقلاب منشی لنین میشود.
در این داستان ما با ساشنکای زیبا به درونیترین لایههای سیستم تزاری، انقلاب بلشویکی و حکومت شوروی در زمان استالین میرویم و حقایق تلخی را با او تجربه میکنیم.
کشمکشهای درونی زندگی خانوادۀ اشرافی رفیق روباه سفید، درگیریهای او در زمان انقلاب، ازدواجش با یکی از انقلابیون کمونیست بعد از پیروزی انقلاب، دیدار با استالین، عشق نافرجامی که او را به ورطۀ سقوط میکشاند و بهطور کلی حوادث تلخ و شیرینی که در دوران انقلاب و بعد از آن برایش اتفاق میافتد داستانی بهراستی زیبا و پرکشش میسازد، داستانی که هم جنبههای زشت و ضدبشری تاریخ و اجتماع را نشان میدهد و هم نمایانگر نیازهای طبیعی روح زیبای انسانی است.
نویسنده با این داستان نشان میدهد که هراندازه انسانها سرسخت و نفوذناپذیر باشند، همچنان درمقابل محبت وعشق بیدفاع هستند و هراندازه انقلابها پایههای تئوریکی محکم و درستی داشته باشند، عاقبت مقهور جنبههای تاریک روح انسانی میگردند.
تکهای از صحبتهای ساشنکا و پدرش:
«تو باید برگردی مدرسه. ساشنکا، انقلاب تقریباً تموم شده. حکومت...»
بابا، انقلاب تازه شروع شده. استثمارکنندهها و استثمارشدهها وجود دارند. حد وسطی وجود نداره. این حکومت فقط یه نمایش موقت طبقۀ بورژوای درحال پیشروی به سوسیالیزمه. کشاورزها باید زمین خودشون رو داشته باشن، کارگرها تساوی خودشون رو. سربازها حالا از شوروی کارگرها و قائممقام کارگرها دستور دریافت میکنن.»
حالا دیگر ساشنکا سر زیتلین فریاد میزد. از شدت اعتراض سرخ شده بود و بازوهای او را فشار میداد:
«فقط یه نمایش از فساد سرمایهداری وجود داره و بعد تمام این پوسیدگیها، تمام خونخواریها به پایان میرسه. بله، حتی
شامل تو هم میشه بابا! خیابانها رو خون میگیره. من تو رو دوست دارم بابا، ولی ما، بلشویکها، خانواده نداریم و عشق من در مواجهه با تاریخ هیچ به حساب میآد.»
زیتلین صندلی ننویی ابتکاریاش را متوقف کرده بود. به دخترش با ککمکهای زیاد و مردمک رنگی چشمهایش نگاه میکرد و متحیر مانده بود.
رمان ساشنکا که در سال ۲۰۰۸ انتشار یافته بهعنوان یکی از رمانهای سهگانۀ مسکو، نوشتۀ سایمن مونتیفیوری دستهبندی شدهاست. سهگانۀ مسکو، سه داستان تخیلی ماجراجویانه و تکاندهنده است که در روسیه اتفاق میافتد. این داستانهای سهگانه که شامل ساشنکا (۲۰۰۸)، شبی در زمستان (۲۰۱۳) و آسمان سرخ شب (۲۰۱۷) میباشند، ازجمله رمانهای سایمن هستند که به فارسی ترجمه شدهاند. لازم به ذکر است که اسم کتاب آسمان سرخ شب در زبان انگلیسی، آسمان سرخ در هنگام ظهر بودهاست.
سایمن سیبگ مونتیفیوری متولد سال ۱۹۶۵ در انگلستان، تاریخدان، مجری برنامههای تلویزیونی و نویسندۀ کتابهای تاریخی و رمانهای مشهور بسیار است. پدر سایمن که یک رواندرمانگر انگلیسی بوده در خانوادۀ متمولی از بانکداران انگلیسی به دنیا آمده و نوۀ بزرگ سرژوزف سیبگ مونتیفیوری بودهاست. مادر سایمن در خانوادهای لیتوانیایی، که پیرو شاخۀ خاصی از دین یهود بودهاند، به دنیا آمده. این خانواده که در اوایل قرن بیستم از امپراتوری شوروی به مقصد نیویورک میگریزند، مورد کلاهبرداری قرار گرفته و به شهر کورک ایرلند وارد میشوند، اما بعداً به نیوکاسل انگلستان نقلمکان میکنند.
سایمن که مدرک دکترایش را از دانشگاه کمبریج انگلستان دریافت کرده، شغلهای مختلفی ازجمله بانکداری، روزنامهنگاری روابط خارجی و خبرنگاری جنگ در زمان سقوط شوروی را تجربه کردهاست. او درحال حاضر عضو انجمن سلطنتی ادبیات انگلستان است و بهعنوان استاد مدعو در دانشکدۀ علوم انسانی دانشگاه باکینگهام تدریس میکند. سایمن مونتیفیوری با همسرش، سانتا، که نویسنده است و دو فرزندشان در لندن زندگی میکنند و ظاهراً از دوستان نزدیک پرنس چارلز سوم و ملکه کامیلا هستند.
رمان ساشنکا توسط آفاق زرگریان به زبان فارسی ترجمه شده و در سال ۱۴۰۰ کتابسرای تندیس آن را منتشر کردهاست.
امیدوارم از خواندن این داستان لذت ببرید. ■