طبعاً دردورۀ انتخابات، دُن کامیلوعقاید ونظریاتش را دربارۀ کاندیداهای چپ با وضوح و ورشنی کامل بیان کرده بود.
چون یک روزغروب، تنگ کلاغپر، همانجورکه داشت به طرف خانهاش برمیگشت، موجود نخالۀ گت وگُندهیی ازطرف پرچین خیزبرداشت طرف حضرتش که وجود دوچرخه وبستۀ محتوی هفتاد تا تخم مرغ که به دستۀ آن آویزان بود وحسابی دست وپایش را گذاشته بود توپوست گردو ولاجرم آن حضرت کتک جانانهیی نوش جان کرد، وضارب نابهکاربی درنگ چنان فلنگ را بست که انگارظلمت شب دهن واکرد وقورتش داد.
دُن کامیلولام تاکام ازاین قضیه با دیارالبشری چیزی نگفته بود. برگشته بود به خانهاش، تخم مرغها را جای امنی گذاشته بود وبعد رفته بود به کلیسا تا با مسیح مشورت کند. کاری که همیشه دراینجورموارد
دو دلی وبلاتکلیفی میکرد.
دُن کامیلو پرسیده بود: «حالا من چه کارباید بکنم؟»
مسیح ازبالای محراب جواب داده بود: «هیچ چی. پشتت را یک خورده با روغن چرب کن. باید کسانی را که ما را آزرده باشند عفوکنیم. قاعدهاش این است.»
دُن کامیلو جواب داده بود: «البته. منتها دراین جریان موضوع آزردن توکارنیست، کتک خوردن مطرح است!»
مسیح با نرمش وملاطفت درآمده بود که:
- که چه؟ نکند معتقدی آزارجنسی دردش بیشترازآزاری است که به روح آدمی وارد میشود؟
- حق با شماست، مولای من! اما باید این نکته را به خاطرمبارک داشته باشید که اگر کسی مرا کتک بزند، یعنی منی را که نمایندۀ شما هستم، درواقع شما را آزرده وبه شما توهین کرده... اگرمیبینید من اینجوری جوش میزنم به خاطرشماست نه به خاطر خودم!
- من که بیشترازتونمایندۀ خدا بودم. مگرنه؟ مگرمن وقتی به صلیب میخ کوبم کردند نبخشیدمشان؟
دُن کامیلوبه عنوان ختم صحبت گفت:
- با شما هم یکی به دونمیشود کرد. همیشه حق به جانب شماست خیلی خب به میل شما رفتارمیکنم. میبخشم. اما یادتان باشد که اگراین موجودات ازسکوت من پرروشدند وآمدند دک وپزم را نرم کردند، مسئولش شمایید. حاضرم برایتان ازعهد عتیق آیه بیاورم...
- دُن کامیلوحالا دیگرعهدعتیق را به رُخ «من» میکشی؟ بابت آنچه به کارتومربوط میشود مسئولیتش را قبول میکنم. اما، بین خودمان بماند، توهم آنقدرها نازک نارنجی نیستی که ازیک مشت کوچک دردت بیاید شاید به نفعت باشد که بالاخره بفهمی اگربه من پولتیک نزنی برایت بهتراست.
دُن کامیلو بخشید. با وجود این چیزی مثل استخوان ماهی بیخ گلویش چسبیده ماند میل به کشف اینکه ضارب لعنتی کی بوده.
*
*
*
روزها و روزها گذشت تا اینکه یک شب موقعی که دُن کامیلو توی اعترافگاه نشسته بود، قیافه پیونه سرکردۀ چپهای افراطی را پشت تجیردید.
اینکه پیونه برای اعتراف آمده بود، یک حادثه حساب میشد ودُن کامیلوازخوشی قند تودلش آب شد.
- خدایارتان باد برادر؛ خدایارشمابادکه بیشترازهرکس دیگری به دعای خیر وبرکت احتیاج دارید.
بگویید ببینم خیلی وقت است که برای اعتراف نیامدهاید؟
پیونه جواب داد: از 1918 به این ور.
پس تصورش را بکنید با این خیالات خوشگلی که تو کلهتان دارید چهقدرگناه میباید کرده باشید!
پیونه آهی کشید وگفت:- هوم، خب دیگر، خیلی!
- مثلاً چه گناهی؟
- مثلاً کتکی که درماه پیش به حضرتان زدم.
دُن کامیلوگفت: - گناه کبیرهییست. با توهین به نمایندۀ خدا مستقیماً ذات خداوندی را مورد توهین قرار دادهاید.
پیونه گفت: - خودم توبه کردم با وجود این شما را به عنوان نمایندۀ خدا کتک نزده بودم که، بلکه فقط به عنوان یک رقیب سیاسی. این یک نقطه ضعف است.
- غیرازاین وغیرازآن فرقۀ شیطانی، گناهان کبیرۀ دیگری هم مرتکب شدهاید؟
پیونه هرچی دردل داشت بیرون ریخت. روی هم چندان سنگین نبود، ودُن کامیلو با تعیین جریمهیی معادل خواندن بیست باردعای پاتروبیست باردعای آوه قال گناهانش را کند.
پیونه جلوی سکوی محراب زانو زد که دعاهای مربوطه را بخواند واستغفار کند، ودُن کامیلو هم رفت زیرپای مسیح بالای محراب به زانو درآمد وگفت:
- مسیح مرا ببخش. من پدرش را درخواهم آورد. خُردش خواهم کرد!
- مسیح گفت: - مسأله این نیست. من بخشیدهام، تو هم باید ببخشی. فطرتاً آدم جوانمردی است.
- مسیح! به سرخها اعتماد نکنید. آنها خلق الله را ریشخند میکنند. تو را به خدا درست توی نخاش بروید: نمیبینید قیافهاش چهقدر به حرامیها میبرد؟
- قیافهیی ست مثل باقی قیافهها. دُن کامیلو تو زردابت کرده!
- مسیح! اگرمن تا به حال خادم خوبی برایتان بودهام یک لطفی درحقام بکنید. دست کم اجازه بدهید این شمع را روی پشتش خرد کنم. آخر، یک شمع که چیزمهمی نیست!
عیسی گفت: - نه! دستهای توفقط برای تعمید دادن وتبرک وتقدیس است، نه برای کتک زدن.
دُن کامیلوآهی کشید. صلیبی برخود رسم کرد. زانویی خم کرد وازمحراب دورشد. بعد، از نوع برای صلیب کشیدن برگشت جلومحراب، وطبعاً پشت سرپیونه قرارگرفت که همچنان به زانو افتاده بود وغرق خواندن ادعیۀ جریمهیی خود بود.
دُن کامیلودرحالیکه بازوهایش را روی سینه درهم میافکند و زیرچشمی به مسیح نگاه میکرد، قُرقُر
کنان گفت:
- بسیارخب. دستها برای تقدیس وتعمید خلق اللهاند؛ پاها که نیستند.
مسیح ازبالای محراب گفت:
- این هم حرفی است. منتها خیلی مواظب باش، دُن کامیلوفقط یکیها.
لگد عقب رفت وآمد جلو ومثل صاعقه به نقطۀ معهود اصابت کرد. پیونه بدون اینکه خم به ابرو بیاورد تحویلاش گرفت، مثل آنکه باری ازدوشش برداشته باشند آهی کشید وازجابلند شد.
- ده دقیقه است که منتظرش بودم. حالا خودم را راحتترحس میکنم.
دُن کامیلوکه دلش روشن ومثل آسمان شبانگاهی شفاف شده بود گفت:
- من هم همینطور!
مسیح هیچ چی نگفت. اما پیدا بود که او هم ته دل خوشحال است.
بررسی داستان
1= راوی: سوم شخص.
مثال:
طبعاً دردورۀ انتخابات، دُن کامیلوعقاید ونظریاتش را دربارۀ کاندیداهای چپ با وضوح و ورشنی کامل بیان کرده بود.
چون یک روزغروب، تنگ کلاغپر، همانجورکه داشت به طرف خانهاش برمیگشت، موجود نخالۀ گت وگُندهیی ازطرف پرچین خیزبرداشت طرف حضرتش که وجود دوچرخه وبستۀ محتوی هفتاد تا تخم مرغ که به دستۀ آن آویزان بود وحسابی دست وپایش را گذاشته بود توپوست گردو ولاجرم آن حضرت کتک جانانهیی نوش جان کرد، وضارب نابهکاربی درنگ چنان فلنگ را بست که انگارظلمت شب دهن واکرد وقورتش داد.
2= گونه داستان چیست؟ واقعگرای اجتماعی.
طبعاً دردورۀ انتخابات، دُن کامیلوعقاید ونظریاتش را دربارۀ کاندیداهای چپ با وضوح و ورشنی کامل بیان کرده بود.
چون یک روزغروب، تنگ کلاغپر، همانجورکه داشت به طرف خانهاش برمیگشت، موجود نخالۀ گت وگُندهیی ازطرف پرچین خیزبرداشت طرف حضرتش که وجود دوچرخه وبستۀ محتوی هفتاد تا تخم مرغ که به دستۀ آن آویزان بود وحسابی دست وپایش را گذاشته بود توپوست گردو ولاجرم آن حضرت کتک جانانهیی نوش جان کرد، وضارب نابهکاربی درنگ چنان فلنگ را بست که انگارظلمت شب دهن واکرد وقورتش داد.
دُن کامیلولام تاکام ازاین قضیه با دیارالبشری چیزی نگفته بود. برگشته بود به خانهاش، تخم مرغها را جای امنی گذاشته بود وبعد رفته بود به کلیسا تا با مسیح مشورت کند. کاری که همیشه دراینجورموارد دو دلی وبلاتکلیفی میکرد.
3= مسِئله داستان چیست؟
اعتراف به گناه، اما درغالب طنزاست. دُن کامیلومرتکب گناهی شده وحالا به دنبال اعتراف ازکشیش رفته وآنهم به دنبال تنبیه دُن کامیلواست. درحالیکه اوگناهی مرتکب نشده اما بی مورد کتک خورده است.
مثال:
مسیح ازبالای محراب جواب داده بود: «هیچ چی. پشتت را یک خورده با روغن چرب کن. باید کسانی را که ما را آزرده باشند عفوکنیم. قاعدهاش این است.»
دُن کامیلو جواب داده بود: «البته. منتها دراین جریان موضوع آزردن توکارنیست، کتک خوردن مطرح است!»
مسیح با نرمش وملاطفت درآمده بود که:
- که چه؟ نکند معتقدی آزارجنسی دردش بیشترازآزاری است که به روح آدمی وارد میشود؟
- حق با شماست، مولای من! اما باید این نکته را به خاطرمبارک داشته باشید که اگر کسی مرا کتک بزند، یعنی منی را که نمایندۀ شما هستم، درواقع شما را آزرده وبه شما توهین کرده... اگرمیبینید من اینجوری جوش میزنم به خاطرشماست نه به خاطر خودم!
- من که بیشترازتونمایندۀ خدا بودم. مگرنه؟ مگرمن وقتی به صلیب میخ کوبم کردند نبخشیدمشان؟
4= درون مایه داستان چیست؟
دَن کامیلو وماجرای گناهی که کرده است.
مثال:
طبعاً دردورۀ انتخابات، دُن کامیلوعقاید ونظریاتش را دربارۀ کاندیداهای چپ با وضوح و ورشنی کامل بیان کرده بود.
چون یک روزغروب، تنگ کلاغپر، همانجورکه داشت به طرف خانهاش برمیگشت، موجود نخالۀ گت وگُندهیی ازطرف پرچین خیزبرداشت طرف حضرتش که وجود دوچرخه وبستۀ محتوی هفتاد تا تخم مرغ که به دستۀ آن آویزان بود وحسابی دست وپایش را گذاشته بود توپوست گردو ولاجرم آن حضرت کتک جانانهیی نوش جان کرد، وضارب نابهکاربی درنگ چنان فلنگ را بست که انگارظلمت شب دهن واکرد وقورتش داد.
دُن کامیلولام تاکام ازاین قضیه با دیارالبشری چیزی نگفته بود. برگشته بود به خانهاش، تخم مرغها را جای امنی گذاشته بود وبعد رفته بود به کلیسا تا با مسیح مشورت کند. کاری که همیشه دراینجورموارد دو دلی وبلاتکلیفی میکرد.
دُن کامیلو پرسیده بود: «حالا من چه کارباید بکنم؟»
مسیح ازبالای محراب جواب داده بود: «هیچ چی. پشتت را یک خورده با روغن چرب کن. باید کسانی را که ما را آزرده باشند عفوکنیم. قاعدهاش این است.»
دُن کامیلو جواب داده بود: «البته. منتها دراین جریان موضوع آزردن توکارنیست، کتک خوردن مطرح است!»
5= محورمعنایی چیست؟
انسانها دیگرمانند سابق چشم بسته تحت تعالم مبلغان دینی قرارنمیگیرند. وبی چون وچرا دستورات دین را انجام نمیدهند. چرا که مذاهب کارکرد واقعی خود را ازدست دادهاند.. انسان امروزهمان گونه که جهانش تغییرکرده عقاید دینیش هم دست خوش تغییرات وتحولاتی شده است.
دستورات دینی همانقدرکه درقدیم کارکردعملی وعینی دربین مردم داشت امروزه به همان اندازه کم رنگ ویا خاصیت خود را ازدست دادهاند.
1= بازیبا سیح.
2= بازیبا دین.
3= عقاید واخلاقیات دینی را دستمایه قراردادن.
4= نماینده ومبلغ دینی ازاین که کتک خورده شکایت به مسیح میبرد.
مثال:
پیونه آهی کشید وگفت:- هوم، خب دیگر، خیلی!
- مثلاً چه گناهی؟
- مثلاً کتکی که درماه پیش به حضرتان زدم.
دُن کامیلوگفت: - گناه کبیرهییست. با توهین به نمایندۀ خدا مستقیماً ذات خداوندی را مورد توهین قرار دادهاید.
پیونه گفت: - خودم توبه کردم با وجود این شما را به عنوان نمایندۀ خدا کتک نزده بودم که، بلکه فقط به عنوان یک رقیب سیاسی. این یک نقطه ضعف است.
- غیرازاین وغیرازآن فرقۀ شیطانی، گناهان کبیرۀ دیگری هم مرتکب شدهاید؟
پیونه هرچی دردل داشت بیرون ریخت. روی هم چندان سنگین نبود، ودُن کامیلو با تعیین جریمهیی معادل خواندن بیست باردعای پاتروبیست باردعای آوه قال گناهانش را کند.
پیونه جلوی سکوی محراب زانو زد که دعاهای مربوطه را بخواند واستغفار کند، ودُن کامیلو هم رفت زیرپای مسیح بالای محراب به زانو درآمد وگفت:
- مسیح مرا ببخش. من پدرش را درخواهم آورد. خُردش خواهم کرد!
- مسیح گفت: - مسأله این نیست. من بخشیدهام، تو هم باید ببخشی. فطرتاً آدم جوانمردی است.
- مسیح! به سرخها اعتماد نکنید. آنها خلق الله را ریشخند میکنند. تو را به خدا درست توی نخاش بروید: نمیبینید قیافهاش چهقدر به حرامیها میبرد؟
- قیافهیی ست مثل باقی قیافهها. دُن کامیلو تو زردابت کرده!
- مسیح! اگرمن تا به حال خادم خوبی برایتان بودهام یک لطفی درحقام بکنید. دست کم اجازه بدهید این شمع را روی پشتش خرد کنم. آخر، یک شمع که چیزمهمی نیست!
عیسی گفت: - نه! دستهای توفقط برای تعمید دادن وتبرک وتقدیس است، نه برای کتک زدن.
6= شیوه روایت ظنزاست.
نویسنده با استفاده ازویژگی طنزتضاد رفتاری انسانها را با عقاید ودستورات دین یا مذهب نشان میدهد. آنکه خود (دُن کامیلو) کشیش است ونماینده خدا، درظاهرگروه چپ گرای افراطی را میبخشد (پیونه) اما در درون دنبال انتقام است.
مثال:
دُن کامیلودرحالیکه بازوهایش را روی سینه درهم میافکند و زیرچشمی به مسیح نگاه میکرد، قُرقُر
کنان گفت:
- بسیارخب. دستها برای تقدیس وتعمید خلق اللهاند؛ پاها که نیستند.
مسیح ازبالای محراب گفت:
- این هم حرفی است. منتها خیلی مواظب باش، دُن کامیلوفقط یکیها.
لگد عقب رفت وآمد جلو ومثل صاعقه به نقطۀ معهود اصابت کرد. پیونه بدون اینکه خم به ابرو بیاورد تحویلاش گرفت، مثل آنکه باری ازدوشش برداشته باشند آهی کشید وازجابلند شد.
- ده دقیقه است که منتظرش بودم. حالا خودم را راحتترحس میکنم.
دُن کامیلوکه دلش روشن ومثل آسمان شبانگاهی شفاف شده بود گفت:
- من هم همینطور!
مسیح هیچ چی نگفت. اما پیدا بود که اوهم ته دل خوشحال است.
7= داستان دوسطحی است.
سطح اول:
واضح و آشکارعدم پیچیدگی زبانی.
مثال: ازابتدا تا انتهای داستان
سطح دوم: تقابل مذاهب با عقاید درونی انسان است که این موضوع فرقی بین مسیح ونماینده خدا نیست.
دُن کامیلو نماینده خدا: درظاهرمیبخشد.
مسیح: درظاهراو را ترغیب به بخشش میکند اما وقتی موضوع انتقام پیش میآید به نمایندهش اجازه میدهد. وازته دلش راضی هم هست.
مثال: مسیح! اگرمن تا به حال خادم خوبی برایتان بودهام یک لطفی درحقام بکنید. دست کم اجازه بدهید این شمع را روی پشتش خرد کنم. آخر، یک شمع که چیزمهمی نیست!
عیسی گفت: نه! دستهای توفقط برای تعمید دادن وتبرک وتقدیس است، نه برای کتک زدن.
دُن کامیلوآهی کشید. صلیبی برخود رسم کرد. زانویی خم کرد وازمحراب دورشد. بعد، از نوع برای صلیب کشیدن برگشت جلومحراب، وطبعاً پشت سرپیونه قرارگرفت که همچنان به زانو افتاده بود وغرق خواندن ادعیۀ جریمهیی خود بود.
دُن کامیلودرحالیکه بازوهایش را روی سینه درهم میافکند و زیرچشمی به مسیح نگاه میکرد، قُرقُر
کنان گفت:
- بسیارخب. دستها برای تقدیس وتعمید خلق اللهاند؛ پاها که نیستند.
مسیح ازبالای محراب گفت:
- این هم حرفی است. منتها خیلی مواظب باش، دُن کامیلوفقط یکیها.
لگد عقب رفت وآمد جلو ومثل صاعقه به نقطۀ معهود اصابت کرد. پیونه بدون اینکه خم به ابرو بیاورد تحویلاش گرفت، مثل آنکه باری ازدوشش برداشته باشند آهی کشید وازجابلند شد.
- ده دقیقه است که منتظرش بودم. حالا خودم را راحتترحس میکنم.
دُن کامیلوکه دلش روشن ومثل آسمان شبانگاهی شفاف شده بود گفت:
- من هم همینطور!
مسیح هیچ چی نگفت. اما پیدا بود که او هم ته دل خوشحال است. ■