ریشه شناسی یا اتیمولوژی به انگلیسی (etymology) به معنی علمِ مطالعه ی تاریخی و مکالمه ی زبانی واژه ها و بررسی و وارسی بنیادی تحول و تطورِ شکل و شمایلِ واژه ها در سیرِ زمان و مکان است و درزبان و ادبیاتِ فارسی به آن واژه پژوهی و علمِ اشتقاق میگویند.
از دیگر معانی اتیمولوژی میتوان به بررسی اصل و نسبِ واژِگان از لفظ تا معنا و کارکشیدنِ از بافتار و ساختارِ واژِگان درجهتِ نیلِ به مفاهیم و مفاهمه هایی بایش دار و زایش دار اشاره نمودکه درمیدانِ متن به خوبی میدان داری میکنند . اتیمولوژی به معنی تبارشناسی کلمات هم هست که این تبارشناسی با کمکِ از علمِ دیرینه شناسی حاصل میآید. بررسی وچگونگی تولد ، حیات و مرگ واژِگان درابعادِ مختلف درسیرِ فرگشتِ ادبی- زبانی و تاریخی آن ها در ازمنه ی جهان معنا از دیگر مفاهیم فرآرونده در این علم به شمار میرود. زبان بنایی است که کلمات درآن سکونت دارند و شاعر به عنوان ره آورد و آوردگاهِ حقیقی و واقعی واژگان محسوب میشود که این واژگان را درخانه ی زبان ساکن میکند. واژگان به عنوان یک نِماد و نُمود در شعر از یک دال و مدلول برخوردار شدهاند و کار شاعر استخراجِ صورتِ ظاهر و سیرت باطنِ واژگان در شعر است. ریشه شناسی حقیقت و سرشتِ کلمات با پیشه و اندیشه ی شاعر ایجاد میشود و تا شاعر تبار و نسل واژگان را فهم و درک نکند درواقع شعریت و زبانیّت درشعر خلق نمیشود. زبانِ شعر از اراده ی شاعر نُضج و بارور میشود و این ارادِگی هوشمند و روشمند ریشه در طبیعت و جامعه در دو بافتِ عینی و ذهنی دارد. زبانِ شعر، زبانی صریح نیست بلکه زبانی غیر صریح است که پُرشورو باشعورتر از زبانِ معمولی سخن میگوید . در زبانِ شعر شما چیزی را میگویی و چیز یا چیزهای دیگری رااراده میکنی و به تعبیرِ: رابرت فراست شاعر آمریکایی قرن بیستم:«گفتن چیزی و استنباطِ چیز دیگر که من چیزهایی دیگر را هم به آن اضافه میکنم.» شعر با آلترناتیو (جانشینی) و هم نشینی کلمات در متن به دست میآید. شاعر بایستی شناخت شناسی بلد باشد به طوری که این توان مندی راداشته باشد تاکه بتواند یک کلمه را از حیثِ تفکر، ایدئولوژی، بافت و ساخت، زبان، فرهنگ و سلایق فردی – شخصی و علایقِ اجتماعی و روحی – روانی به دایره ی تمیز، تشخیص و تحلیل بِبَرَد. از جانبی دیگر شعر میتواند آموختنی باشد یا آمدنی. درآموختنی شما از قوه ی عقل و منطق و یادگیری و دانش استفاده می کنید اما در آمدنی قوه خِرد ،الهام و احساس ودرک با بهره گیری از بینش و منش حاکم است. دیگر بیان، فرهنگ کلمات در متن است. فرهنگ به معنی معانی و اعتقادات و باورداشت های مشترکی است که مردمِ همزبان از این باورداشت ها تبعیّت میکنند. کلمات به مانند افراد زیست و زیست مندی مشترکی دارند و دریک متن از قاعده ی صنعتِ هم نشینی بهره مند شدهاند. یک کلمه در یک سطر یا فصل و درکل در یک کتاب به نوبه ی خود سهمِ به سزا و کارآمدی را بر عهده گرفته به طوری که درجهانِ امروز مبحثِ آلترناتیو دریک کتاب درنفسِ یک کلمه درابعادی جای خود را به مؤلفه ی مهمی به نامِ هم نشینی داده است. یکی دیگر از مهم ترین مؤلفه های جهانِ پست مدرن مقوله ی پاتافیزیک است. پاتافیزیک به معنی :«برجهانِ تکمیلی شرحی را نوشتن» است که این جهانِ تکمیلی همان جهانِ مدرن میباشد. بنابراین، شعر در جهانِ امروز ازآن حالتِ نوگرایی گامِ درصورتِ پسانوگرایی گذاشته که نگاهِ متفاوت،دو پهلویی و تجریدگرایی ، تصادف ، پراکندگی ،کُلاژ، زبان ستیزی و ضد روایت و ... از پارامترهای مهمِ همین جهان پست مدرن به شمار میروند. برای یک سُراینده مهم ترین سبک و روش آکادمیک شدن کلمات به جای آرکائیک بودن کلمات است که دردو حالتِ درونی و بیرونی اتفاق میافتد. نقش و نگار و نگاره مندکردنِ سیرتِ کلمات یک بحث است و هویت و اهمیّت دادنِ به صورتِ کلمات با بافتارِ زبانی متفاوت تری همراه با رویکردی تیپیکال از مباحثِ دیگرمحسوب میشود. درجهانِ امروز حرکت ِزمان دربایستگی های مکان ،بایسته می شود و این حرکت به دنبالِ خیزابه ی :«فرهنگِ روندِگی» است . روندِگی با روندِ سُراینده در دو قالبِ سوبژه – سوژه ( درون آخته) و ابژه (برون آخته) صورت میپذیرد و زبان به عنوانِ خانه ی کلمات، زبانِ متن و متنِ زبان را تشکیل میدهند. نگاهِ سُراینده با زیسته ی تجربی و تجربه ی زیستی اش کلافی عمیق و عتیق خورده و دوپارِگی زبانِ سُراینده نیز براساسِ مهاجرتِ زیست اجتماعی و حتا زیست فکری آن به انجام و سرانجام میرسد.( زیست اجتماعی به معنی آن گونه از زیستنی است که شاعر در زادگاه و موطنِ خود تجربه میکند اما زیست فکری زیستی ذهنی است که بیشتر با مطالعه و درجوانبی با مهاجرت صورت میگیرد. گاهی این دو زیست درکنار هم سیر میکنند و گاهی از یکدیگر جدا میشوند .برای مثال: شاعر یا نویسنده در تبریز زندگی میکند اما فکر و فرهنگ آن جهانی است). نظرتابعِ منظری است که سُراینده درآن به طورِ عینی و ذهنی زیست میکند و فرهنگِ مطالعه درشکل گیری زبانِ شاعر تأثیرِ به سزایی دارد. به هر روی، دفترِ شعرِ:« جزر و مدِّ پلک ها» اثری است از کورُش همه خوانی که با مشخصاتِ ظاهری 151 ص در قالبِ 60 شعر تقریبن ماکسی مال و درجوانبی مینی مال در سالِ 1402 توسطِ انتشارات کتابِ هرمز ، اهواز به چاپ رسیده است. همه خوانی قبل از این دفترِ شعر آثاری به شرح ذیل درکارنامه ی فرهنگی و ادبی خود دارد:
1- سراغ مرا از سکوت بگیر، نشر خوشه ، تهران 1372
2-سکوت با نگاه شما فرو میریزد، نشر قطره، تهران 1373
3-دوبال نگاه پریدن از من، تهران ، انتشارات، 1375
4-قناری از پلک های تو میریزد ، سوئد ، گوتنبرگ1376
5- مادر، نشر افست گرافیک متعلقِ به انتشارات نگاه، تهران 1376
6-دهانام پنجره ی دنیاست، سوئد، گوتنبرگ1377
7-یک لخته تنفس من، نشر تاخ،تویسرکان1378
8-باران با علامت تعجب، گزیده اشعار، نشر هنر و دانش، کرمانشاه 1381
9-با او کنارآمدم، اشعارکوروش و مزدک همه خانی ، نشر نگیما، تهران1383
10-معجزه در اشارت انگشت،چاپ اول و دوم،تدوین آثار مانی ، میرزا آقا عسگری،آلمان، 1386
11-آبریز، سی دی شعر و صوت ، نشر فراگاه کرج1386
12-ورق ام بزن، نشر الکترونیکی کندو، تهران 1391چاپ دوم ، گوتنبرگ سوئد1393
13-دل به دلبری افتاد، انتشارات کاسپین لندن، 1394
14-رازهستی، سی دی شعر و صوت با همکاری سید آرش شهریاری( (نوازنده ی تار،تنبورو چنگ)
15-لب های بازِکلمه ، گزیده اشعار، نشر هرمز، اهواز ،1398 / چاپ دوم 1401 /چاپ سوم/1402
16-آدم حرفی ها دربرف، برگزیده شعرهای شهرام فروغی مهر، با مقدمه و انتخابِ کورش همه خانی ، نشر کتاب هرمز، اهواز 1401/چاپ1402
جزرو مدِّ پلک ها نام دفترِ شعری است که با طرح روی جلد کتابِ شعر ارتباطِ موضوعی و معنایی قابلِ تأملی را برقرار میکند. طراح تصویری از یک انسان ِآرکائیک با دو چهره ی متفاوت را ترسیم میکند که ریشه در نسلِ آریان ها دارد و یک ریز ازپلک های آن اشکِ خون بر دریای محاسن ( ریش آن) میریزد. طرح نِمادی از نُمودهای پست مدرن را به مانند بی نظمی و تصادف نشان میدهد و درجوانبی دیگر، سُراینده در بینِ سه موردِ : بیشتر از منظور اصلی را گفتن- کم تر از منظورِ اصلی را گفتن و برخلافِ منظورِ اصلی را گفتن ، گزینه سوم را برای طرح انتخاب نموده است. نوعی آیرونی درکلام و تصویر است و درجهاتی نیز،میخواهد کمی بیشتر از زیاد منظورِ اصلی خود را به مخاطب نشان دهد. سُراینده از صنعتِ آشنا زُدایی و استعاره و نمادمُستفاد شده که خودش رادر این جمله معنا میکند:« من رود نی ام خلافِ هر جریانم.» به هرروی، اشک از چشم جاری میشود اما شاعر جزئی از کل را به مثابه ی کل تصویر میکند که در نوع ِخود زیباشناختی خاصی را درطرح به بایش و نمایش میگذارد. همه خانی دراین دفتر به دنبالِ همه خوانی کلمات و همه خانی خویش است که با رعایت و آیتِ کلمات توانسته شعر را دردایره ی زبانی نوتر و شکیل تر فرود بیاورد . زبانِ سُراینده بسیار سلیس و روان است و از کلماتی ساده معانی بلند و کارآمدی را خلق میکند به طوری که دانش، بینش و منش را از خودِ کلمات استخراج میکند. این فرهنگ سازی با بازی کلمات درمیدانِ شعر با تاکتیک و تکنیک خاصی به انجام میرسد. همه خانی دانش آموخته ی کلمات است از این رو که، هم در اتیمولوژی کلمات سعه صدر میگذارد و هم درآنتولوژی کلمات به یک هستندگی قابلِ تفقد میرسد و هم درتعادل و تعاملِ کلمات در کنارِهم به نوباره گی و نوباوه گی قابلِ ملاحظه ای دست مییابد. صنعتِ تشخیص مهم ترین ابداع شاعر است که به سهولت به کلمات تشخّص میدهد تا که به سانِ انسان ها با هم به گفت و گو و گفت و گو مندی بنشینند. شخصیّت بخشی و جان دهی به کلمات از اصولِ اصلی زبانِ شاعرند که به زیبایی دراشعارشان لحاظ شدهاند.همه خانی شاعری چند جانبه است به گونه ای که از سه جنبه ی ادبی – فکری و زبانی از برای تراوش، کاوش و چاوش شعر بهرههای بسامد و سرآمدی را میبَرَد. تِم( درون مایه ی) اشعارش بیشتر اجتماعی – عاشقانه است و در زوایایی هم اعتراضی- انتقادی است . دو زبان درمتن درحالِ سیر و سلوک و پارفت هستند. نخست: زبانی پارادُکسیکال – تکنیکال است که این زبان مضمون هایی اجتماعی و انتقادی را تصویرمیکند و دو دیگر، زبانِ دلبرانه گی و دلداده گی شاعر است که دربافت و ساختی شاعرانه شعریت و زبانیّت شعر را ترسیم میکند. کلمات در شعرِ همه خانی به نبوغِ فکری و بلوغِ فرهنگی و کلامیّت میرسند و این کلامیّت راه و مسیرِ اومانیسم را برای جامعه هموار میکند. همه خانی زبانی هموار دارد که میخواهد ناهمواری های جامعه را درجاده ی ادب و فرهنگ هموار سازد. دو نوع زیست را تجربه کرده است. یکی از خانه به خیابان است و دو دیگر، از خیابان به جهان. در خود نگریستن و در جهان زیستن از دیگر مؤلفه های شعر همه خوانی است. شعر در نهایتِ خود به بی نهایت میرسد و سُراینده به دنبالِ همین بی نهایت هاست. زبانِ شعرش ریشه در پیشه های پست مدرن هم دارد و درجوانی هم شاعری با مؤلفه ها و اِلِمان های دنیای مدرن است. او به معنا گرایی بیشتر از معناگریزی توجه میکند اما فرهنگ کلمات در شعرش بسیار فرهنگ مند عمل میکنند و گویی که قنوتِ کلمات بر شاخه های سطر عبارتی از عبادت شعرِ اوست.کرامت یک درخت تناور/ با یک دانه/ به فضیلت می رسد/ برخیز بده پیاله / کلمه از گوشه ی لب/ دهانم را/ به انگور ِنگاهت می گَزد/ و درصافی گلو مستانه میکند/ چشم ات عبارت حقیقت/ ترکیبی ساده/ در برق این کشاکش/ تردید از حباب دهان بردار/ زبان تر کن/ تصویر در این شعر/ نم نم مرا به جایی میکشاند/ تا ببینم: / در آن آینه هرچه هست/ دوست داشتن/ یک راز خلوت است/ . دیالوگی عاشقانه توأمِ با تصویر سازی است. کلمات در شعر به جای راه رفتن میرقصند و این پایکوبی بسیار مستانه و هستانه است . تشخیص و تشخص دادنِ به کلمات درجهتِ نیل به شعری ناب و فاب از مهارت های شاعرمحسوب میشوند. بازنمونه:
تصویرها ازکاغذ بیرون میآید / نگاه ما را/ تا خلوتِ جنگل میبرد/ و یا عریان/ تا ساحلِ دریا/ من/ آفتابِ دمِ بخت کلمه ها هستم/ وقتی که ماه / چشم وحشی ات را/ برایم خیره میکند. در شعر نوعی پلی فونی ( چند صدایی) احساس میشود. و درچند صدا بی صدایی عشق را صدادار میکند. مونولوگ وار تصویرها را از کاغذ بیرون میکشد و ازآن حالتِ مونولوگ شعر را درمسیرِ دیالوگ هایی چند جانبه قرار میدهد و به زیبایی تشخیص را درشعر لحاظ میکند. این دفتر از حیثِ زبان و بیان فرآیندی واحد را طی میکند و خواننده با هرتورقی در بطن دفتر با شعرهایی زیبا روبرو و تصادم دارد. همه خانی در شعر هم منِ فردی-شخصی و هم منِ اجتماعی و انتقادی دارد و به سهولت با نظر خود منظرهای جامعه را در قالبی هنری به تصویر میکشد. شاعری دغدغه مند جامعه است و درد و دردمندی خود را با جامعه تقسیم میکند: شما که صدای ما راگرفتهاید/ به مکانی نامعلوم بردهاید/ تا سکوت/ از گلوی ما بیرون بریزد/ تن را پریده کند/ما تنها/ برای چیدنِ یک خوشه آرزو/ به هوای آزادی / چشم/ سوی شاخه ها کشیدهایم/ گویا این بهار/ که نیکوست/ از لبخند سرخ سیب هایش پیداست. یک دو پارِگی معنا در شعر میدان داری میکند . شما که صدای ما را گرفته اید/ به مکانی نامعلوم بردهاید. صدا را گرفتن و صدا گرفتگی انسان در دو معنای متفاوت در شعر میدان تازی میکنند و جان دهی و شخصیّت بخشی به کلمات به مانند: آرزو و بهار با تصاویری بکر درشعر نمایان شدهاند.درشعر همه خانی همه خوانی کلمات حرفی برای گفتن ندارد بلکه گفتن هایی برای حرف دارد. دست/ از سرِ کلمه هابردارید/ روی سوگند بگذارید: / با ترکیب اسم و صفت/ زندگی کنند/ در هر خط/ گلویی / از صدا درآورند/ صلح و آزادی/ در چشم ها بکارند/ تنها کلمه ها میتوانند/ سکوت را/ زندانی کنند/ و کلیدش را/ به دست جمله ای بسپارند/که ابتدایش تو آمدی وْ/ من دگرگون شدم. مراعات نظیر با ااستفاده از واژگانی چون: ترکیب، اسم، صفت، کلمه ، خط و جمله ، شعر را از حیثِ معنا واحد میکند تا که پی آمدی از آزادی و لیبرتی تصویرشود. دمکراسی واژِگان در شعر هدف و جامعه ی هدف سُراینده است که به زیبایی ترسیم و تعبیر میشود.مرگ اندیشی و نمادی از فلسفه ی مرگ نیز در شعرِ همه خوانی قابلِ تأمل و رؤیت است:
تمام داشته های زندگی ام/ دارد تمام میشود/ مرگ را میبینم/ دربه در/ به دنبالام میآید/ خوب میدانم/ کجا مرا پیدا میکند/ دور از همه/ درآغوش هم میرویم/ و میرویم/ تاجایی.../ دست کسی به ما نرسد/ از این پس/ سراغ مرا از سکوت بگیرید. نگاه سُراینده به مرگ نگاهی پارادُکسیکال است زیرا که، گاهی حسِ خوب و رفاقت گونی را با مرگ در ذهن خواننده تداعی میکند و گاهی هم مرگ را نمادی از خاموشی و سکوت میداند. شعر از صنعتِ تشخیص بهره مند شده و کلمات در شعر به یک آزادی بیان میرسندبه طوری که در هرکجای سطر که دوست دارند زندگی میکنند. دیگری درمتن شعر در زوایایی حضور دارد و کلمات در یک چینش ِ بینش مند درکنارِ هم به تعادل و تعاملِ چند سویه و چند گویه دست مییابند
خمیر مایه ی سخن این که: هرتولدی میتواند میمون و فرخنده باشد و تولدِ شعر بالاترین تولدِجناب شاعر است.امید میرود همه خانی دراثر بعدی تولدی دیگر با مضامینِ دیگرگونی خلق کند تا که زبان درچرخش زمانِ دیگر به چربش معنایی دیگرگونی دست یابد. کلمات ابزار شاعر درجهتِ ساختنِ ساختمان شعر به شمار میروند و زبان با کلمات ساخته میشود بنابراین برای تغییر جهان بینی ابتدا لازم است رویکردِ خود را به جهانِ معنا و بی معنا تغییر دهیم و دو دیگر ، تغییر واژگان درشعرو تغییر اندیشه است که به تغییر زبان کمکی بایسته است. هر شاعری با کلماتی زندگی میکند و به مرور زمان بر دایره ی لغاتش هم افزوده میشود که عملی کردنِ این روش درشعر به دو پارِگی زبان ختممی شود و بی شک برای نیل به زبانی مستقل جدایی ازاین کلمات سخت است اما شدنی است. لذا جدایی از دنیای دیروز کلمات و سفر به دنیایی دیگر ازکلمات لازمه ی هر شاعر در اثرِ بعدی است که این روند با تغییرجهانِ اجتماعی و جهانِ کلمات حاصل میآید . جامعه ای که بیشتر میخواند و بیشتر مینویسد پیروز است.