در انتظار امید
نویسنده: اریک هیرز
بازیگران: ساندرا بولاک، جان مالکوویچ، لیل ران هاوری، دانیل مک دونالد
خلاصه داستان
یک بیماری مهلک شیوع پیدا میکند که در آن افراد از طریق چشم بیمار گشته و دست به انتحار میزنند. مالوری زنی باردار که خواهرش را هم به دلیل ابتلای ناگهانی به این بیماری از دست داده است، به خانهای پناه میبرد و این تازه آغاز ماجراست.
فیلم قفس پرنده به ژانر آخر زمانی متعلق است. اینگونه آثار با خلق موقعیتی که جهان در آن رو به نابودی است، جهانی با فضای آخر زمانی را به تصویر میکشد.
در ابتدای اثر مالوری را در حالی میبینیم که با حالتی نگران به دوکودک پسر و دختری که همراه دارد توصیه میکند چشمهای خود را بسته نگه دارند، سپس در حالی که به چشمهای خودش و هردو کودک چشم بند زده آنهارا از جنگل عبور داده به کنار رودخانه میرساند.
مالوری و دوکودک سوار قایق میشوند و سفرشان با چشمهای بسته آغاز میشود.
شروع خوب و پرهیجان اثر که مخاطب را جذب میکند و به قدر کافی جاذبه ایجاد میکند، تا مخاطب با کنجکاوی به تماشای ادامۀ اثر بنشیند. توصیههای مالوری به کودکان تعلیق داستان را افزایش داده مخاطب را برای تماشای ادامۀ اثر مشتاق نگه میدارد. در ادامه نیز داستان از منظر روایی تقریباً خوب پیش میرود، وحوادث داستانی موجود در پرده دوم فیلم، مخاطب را تا انتهای اثر همراه خود میسازد.
از دیگر سو، میتوان اذعان داشت که اثر در زیر لایۀ خود معانی بسیاری را داراست که البته برخی از این معانی خاستگاهی ایدئولوژیک و در راستای اهداف و سیاستهای پنتاگون و دولت آمریکا است. برای نمونه میتوان به مکانی که ویروس از آنجا شیوع پیدا کرده است، اشاره کرد.
مالوری و خواهرش در تلویزیون خبر شیوع بیماری در روسیه را مشاهده میکنند. در اینجا نکته جالب اینجاست که همچون دوران جنگ سرد عنصر شر همچنان از سوی کشور روسیه آغاز میشود. این مسئله به خوبی نشانگر آن است که نگاه غرب به کشور روسیه هنوز نسبت به دوران جنگ سرد تغییر چندانی نکرده است.
و همچنین در جایی از فیلم به این مسئله که ممکن است ویروس از سمت کشور ایران ساخته شده باشد نیز اشاره میشود.
لیکن جدا از پروپاگاندا های معمول اینگونه فیلمها که معمولاً در آثار تجاری و مخاطب پسند هالیوود یافت میشود، اثر از منظر درام و منحنی تحول شخصیت، تقریباً و به صورت نسبی موفق عمل میکند. در ابتدای اثر مالوری فردی بی میل به زندگی است،
او با وجود اینکه باردار و در انتظار فرزند است، تمایل چندانی به زندگی اجتماعی و حضور در اجتماع از خود نشان نمیدهد. وی حتی در نقاشیای که به تصویر کشیده است، انسانهایی را به تصویر کشیده که فاقد توانایی ایجاد ارتباط با یکدیگر هستند.
لیکن شخصیت مالوری در پایان تحول مییابد و از شخصیتی بیتوجه به اجتماع و بیمسئولیت به فردی اجتماعی و مسئولیتپذیر مبدل میگردد. این مسئله خود نشانگر این است که منحنی تحول شخصیت در فیلم قفس پرنده به درستی انجام پذیرفته است.
لیکن نمیشود این نکته را نیز ناگفته گذاشت که فیلم نمیتواند به قدر کافی در ایجاد وحشت و دلهره در مخاطب خود، موفق عمل نماید و خالقین اثر باید در این مورد کوشش بیشتری به خرج میدادند.
جدا از ساختار درام و کیفیت سینمایی اثر، میتوان فیلم را از منظری دیگر نیز مورد بررسی و تحلیل قرار داد. فیلم به مسئله انسان و مسئولیتش در باب دیگری نیز میپردازد، و از این رو مارا به یاد اندیشه امانوئل لویناس فیلسوف فرانسوی در باب دیگری و مسئولیت اخلاقی میاندازد.
لویناس معتقد بود انسان در قبال مواجهه با دیگری دارای مسئولیت اخلاقی نسبت به او است، و این مسئولیت هنگامی معنای حقیقی خود را پیدا می کتد، که جان دیگری در خطر باشد.
حال در فیلم قفس پرنده نیز مالوری در چنین موقعیت خطیری قرار میگیرد. وی درپایان به کودکان میگوید که جان انها بیشتر از جان وی اهمیت دارد و این نکته به خوبی به مسئلۀ مسئولیت انسان در قبال جان دیگری نیز میپردازد. یکی از صحنههایی که این مسئولیت اخلاقی در قبال دیگری به خوبی رخ نشان میدهد، صحنهای است که در آن چارلی برای نجات دیگران دست به فداکاری و ایثار می زند و جان خود را فدای دیگران میکند.
درباب طرح مسائل اخلاقی نیزدر چندین صحنه از فیلم سؤالات اخلاقیای به صورت غیر مستقیم دربرابر مخاطب قرار داده میشود و ذهن اورا به چالش میکشد. فیالمثل شخصیت داگلاس در صحنهای از اثر، به این مسئله اشاره میکند که بهتر است جان خود را نجات بخشیده و فکر افرادی که در انتظار آنها هستند نباشند. در این صحنه عمل غیر اخلاقی و عمل اخلاقی به چالش کشیده میشود و این مبحث در ذهن مخاطب طرح میشود که آیا عمل اخلاقی آنگونه که فیلسوف آلمانی کانت بدان معتقد بود در همه جا درستترین عمل است یا خیر. این سؤال بار دیگر و در صحنهای که داگلاس قصد دارد مرد غریبه را از خانه بیرون کند، در برابر مخاطب نهاده میشود. با توجه به این مسئله که مرد غریبه فردی شرور است و باعث نابودی بسیاری از افراد جمع میشود، پاسخ دادن به این پرسش بسیار دشوار است، و نمیتوان به راحتی به این سؤال پاسخ گفت. یکی از درونمایههای مهم اثر، امید و حفظ نگاه امیدوارانه به زندگی است. در صحنهای از فیلم مالوری به تام یکی از شخصیتهای اثر میگوید او نباید
بچههارا به زندگی امیدوار کند و تام در جواب وی به این نکته اشاره میکند که آنها نباید امید را از بچهها بگیرند.
مالوری این نکته را هنگامی به درستی درک میکند که دختر بچه را گم میکند و وی ناچار میشود با امید دادن به دختربچه او را که دچار ترس از مالوری گشته است به سمت خود جذب نماید.
نگاه سازندگان به مسئلۀ امید من را به یاد اسطورۀ یونانی پاندورا میاندازد.
《پس از پیروزی پرومتئوس بر خدایان وی به برادر خود اپی متئوس سفارش میکند که هدیهای از زئوس قبول نکند، اما زئوس که مغلوب و انتقامجو بود به خدایان دستور داد که پاندورا نخستین زن را بیافرینند؛ سپس او پاندورا را به اپی متئوس بخشید. پاندورا هنگامی که به زمین رسید از کنجکاوی در جعبهای که خدایان به وی بخشیده بودند، گشود و تمام شرور در عالم پخش شد. طبق اسطوره تنها یک چیز در جعبه باقی ماند و آن امید بود.》
حال در فیلم قفس پرنده نیز امید تنها چیزی است که در جهانی آکنده از شرور باقی مانده است.
نویسنده و کارگردان اثر در چهارچوب اثری پرهیجان، به خوبی موفق گشتهاند در انتقال مفهوم امید و امیدواری به زندگی حتی در سیاهترین لحظات موفق عمل نمایند. ■