• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • شرحی بر رمان «اتاق لودویک» نویسنده «آلویس هوچنیگ»؛ «نوشین خلیفه سلطانی»/ اختصاصی چوک

شرحی بر رمان «اتاق لودویک» نویسنده «آلویس هوچنیگ»؛ «نوشین خلیفه سلطانی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

khalife soltani

آلویس هوچنیگ نویسنده اتریشی متولد 1959 و برنده دو جایزه ادبی اریش فرید و یان میخالسکی است. کتاب‌های او به بسیاری زبان‌های دنیا ترجمه شده‌اند. رمان "اتاق لودویک" از بهترین رمان‌های ادبیات معاصر کشورش به حساب می‌آید. این کتاب در ایران توسط "محمود حسینی زاد" ترجمه و انتشارات چشمه چاپ و منتشر شده است.

داستان اتاق لودویک از عمارتی در مرز سوییس و یوگسلاوی سابق آغاز می‌شود که به کورت رگر از عموی پدرش ارث رسیده است. عمارتی که "عمرخود را کرده، از هم پاشیده و درب و داغون" است. راوی داستان کورت است. او ابتدا از خاطرات کودکی‌اش در عمارت، عمویش و عکس‌هایی که از او و دیگران می‌گرفته صحبت می‌کند. راوی از همان ابتدا با عباراتی چون "بوی خانه، بوی اجداد، بوی مردار و گندیدگی" ما را وارد فضای تاریک و پراندوه گذشتگانش می‌کند. تکرار کلمات " گور، گورستان، تاریکی، مرده، سایه، مرگ، ترس، انزوا، سکون،...." ذهن خواننده را به سمت مکان و زمانی تاریک و پررمز و راز می‌برد. عمارت قدیمی در طرفی از دریاچه قرار دارد که به سمت سایه معروف است و جنازه‌هایی که در تابستان در سمت آفتابی دریاچه غرق شده بودند، در پاییز در سمت سایه روی آب می‌آیند؛ تمثیلی از اتفاقات تلخ گذشته که اکنون به تدریج آشکار می‌شوند. در اطراف عمارت درختانی که طی سال‌ها به صورت جنگل بلوط در آمده بودند، اکنون توسط راوی یکی یکی قطع می‌شوند و این نیزتمثیلی است از کنار رفتن ابهامات و باز و روشن شدن افق دید راوی و حتی خواننده.

موتیف های جنگل، کلاغ، پرنده‌های مرده، خرگوش‌های سلاخی شده، سایه، .... که مدام در خواب و بیداری راوی دیده می‌شوند خبر از مرگ و جنایت‌هایی می‌دهند که در این مکان اتفاق افتاده‌اند و صدای مداوم تبر و قطع درختان و جمع کردن جنازه‌ها قدم به قدم خواننده و راوی را در آشکار کردن فجایع رخ داده در این مکان آشنا می‌کند.

دو مفهوم مرگ و زندگی از مفاهیم پراهمیت و کلیدی داستان، مدام تکرار می‌شوند. در جملات "بستر زایمان، همیشه بستر مرگ هم هست و محل تولد هم، محل درگذشت" و " آدم‌ها کنار مرده‌ها به هم نزدیک می‌شوند" از جدایی ناپذیری مرگ و زندگی صحبت می‌کند. اشاراتی چون _ زندگی در سایۀ آدم‌ها _ و _شانه کردن یک کلاه گیس، شانه زدن به موی چه کسی است _،_دکتری که بعد از مرگ بیمارش، باغچه وجین می‌کند_ از موازی بودن و گریزناپذیری مرگ و زندگی حرف می زند، گویی مرگ چیزی کاملاً طبیعی است به همان سادگی و طبیعی که پس از مرگ مردچمن زن، پسرش بلافاصله مشغول ادامه چمن زنی وی می‌شود.

تمام افراد این فامیل و همسایه‌ها و دوستان این ناحیه شخصیت‌هایی هستند که مدام از مرگ سخن می گویند. گویی مرگ در تارو پود آن‌ها تنیده شده و همواره در انتظار آن هستند. پدر راوی همیشه از گورستان دیدن می‌کند و هنگام خروج از خانه لباس مرتبی به تن می‌کند زیرا می‌اندیشد:"باید طوری خانه را ترک کنی انگار برنمی گردی." مادر راوی همواره جملۀ:" دیگه نمی خوام زندگی کنم " را بر زبان می‌آورد و خانه را برای مدتی ترک می‌کند و دوباره باز می‌گردد زیرا گریزی از مرگ و زندگی نیست. راوی از زن عمویش نقل می‌کند:"جای آدم آن جاست که مرده‌ای توی گورستانش داشته باشد."

اتاق گئورگ که همیشه قفل بوده پس از به ارث رسیدن به راوی و با همراهی اینگه پیرزنی که بسیاری از داستانها را برای کورت بازگو می‌کند، باز می‌شود. این اتاق به اتاق لودویک معروف است. لودویک از بستگان و صاحب قبلی عمارت هنوز زنده است اما آن مکان را ترک کرده. در نهایت و با راهنمایی‌های اینگه اتاق مخفی پشت اتاق لودویک پیدا می‌شود. و سرنوشت او، گئورگ، اینگه و گرتنر که در همسایگی آنها زندگی می‌کند و واگویه هایش، گذشته و طرز تفکر اهالی این عمارت را برای راوی آشکار می‌کند، نمایان می‌شود. لودویک زیاد اهمیتی ندارد درواقع اتاق اوست که چون کلیدی رازها را برملا می‌کند.  

این داستان وابسته به موقعیت و مکان محور است. نام مکان‌ها، شهرها، آسایشگاه، صومعه و... همگی واقعی و بر اساس تاریخی واقعی یعنی جنگ جهانی دوم و حمله نازی‌ها و کشتاری که آن‌ها در این مناطق انجام دادند، نوشته شده است. آن چه بر سر این مردم که برخی به مبارزه با نازی‌ها و برخی در همراهی با آن‌ها گام برداشتند، پیدا و پنهان در داستان اشاره شده است. اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها و شکنجه و قتل مردم توسط آن‌ها و تاثیراتش بر زندگی این افراد، حوادث و وقایع تلخی را که زندگی‌های زیادی را تحت تأثیر قرار داده و ناگفته‌های بسیار تاریخ در این کتاب مورد توجه قرار گرفته‌اند.

در پایان از دادگاهی عاملان جنایات در اردوگاه‌ها صحبت می‌شود که برخی اعدام و زندانی شدند و عده‌ای به حبس ابد و برخی تبرئه شدند. و در نهایت گفته می‌شود که همه چیز باید تمام شود و بازسازی صورت گیرد و برخی بخشیده شوند مثل پزشک اردوگاه که در نهایت کارش را دوباره از سر می‌گیرد. و برای بسیاری هم " لاس" (بیمارستان) محلی است که انچنان که گرتنر می‌گوید "مسیرآخر" است و سرنوشت هر کس به گونه‌ای رقم می‌خورد تا زندگی به روال معمول خود بازگردد.

مطالعه این کتاب دریچه‌ای به سوی گذر و گذار از یک جامعه ویران و بازگشت به سیر طبیعی زندگی را به زیبایی به تصویر می‌کشد. ■

 

.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شرحی بر رمان «اتاق لودویک» نویسنده «آلویس هوچنیگ»؛ «نوشین خلیفه سلطانی»/ اختصاصی چوک

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692