• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • یادداشتی بر مجموعه داستان «خونم به دردتان نمی‌خورد؟!» نویسنده «سپیده نازیار»؛ «محمد محمدی»/ اختصاصی چوک

یادداشتی بر مجموعه داستان «خونم به دردتان نمی‌خورد؟!» نویسنده «سپیده نازیار»؛ «محمد محمدی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

mohamad mohamadi

«خونم به دردتان نمی‌خورد؟!» شامل شش داستان کوتاهِ بومی و محلی است با نام‌های «سمت دیگر زاریِ باد»، «خونم به دردتان نمی‌خورد؟!» «عزای عاروس گلی»، «پری‌ای که در من درد می‌کشد!»، «سردست‌های جا مانده لب مرز»، «رگ‌هایم را کسی دم کرد!» که هر کدام از این نام‌ها کشش خاص خود را دارند و ذهن و اندیشۀ مخاطب را در وهلۀ اول به سمت خود جلب کرده و او را وامی‌دارند داستان‌ها را خوانده و رابطۀ میان داستان و اسم آن را دریابد.


هر کدام از این شش داستان کوتاه و گاه کمی بلند، بسیار زلال و صمیمی شروع شده، شکل می‌گیرند و به یک‌باره مخاطب را از دنیایی که در آن واقع شده و زندگی روزمره دارد، پرت می‌کند به دنیایی کاملاً متفاوت، اما ملموس و قابل تصور.

با خوانش هر داستان، مخاطب احساس می‌کند در ایران دهۀ بیست و سی است و به ناگهان می‌رود به پنج شش دهۀ قبل و شاید هم قبل‌تر!!...

جالب و شگفت‌آور است که یک بانوی جوان این‌گونه با فرهنگ و آداب و سنن نواحی مختلف ایران آشنایی دارد و آن را در قالب داستان‌های کوتاه ارائه داده است.

باتوجه به شناختی که از نویسنده و اصالت و زادگاهش البرز داریم، معلوم می‌شود بی‌شک این آشنایی و آگاهی، تنها حاصل تحقیق و پژوهش و ذهن پویش‌گر و علاقه‌اش در این زمینه است. داستان‌های این مجموعه به دلیل داشتن فضاها، دیالوگ‌ها و لهجه‌های محلی (گیلک، تاتی، جنوبی، ترکی)، به خوبی پرداخت شده و پر از معلومات و اطلاعات می‌باشند برای مخاطبان، چه درحد یک مخاطب ساده و یا حتی مخاطبان اهل درک و فهم.

از ابتدا تا انتها و درطول داستان‌ها، خواننده به مناطق مختلف سفر کرده و با اقوام مختلف ایرانی و به‌خصوص با زبان، لهجه و بخشی از باورهایشان آشنا می‌شود که سالیان سال است با آن‌ها درگیر و دار هستند و گاه دست و پنجه نرم می‌کنند.

ذهن نویسندۀ این اثر، خلاقانه است و پر از واژه. او تبحر بسیاری در واژه‌سازی دارد و هرگز هنگام به کارگیری واژه‌های

جدید، دچار تکرار و حتی کمبود جمله و کلمه نشده است. او به زیبایی با واژه‌هایی که بی‌شک بسیاری از ادیبان کشور هم آن واژگان را یک‌بار هم نخوانده و نشنیده‌اند!!، بازی می‌کند. وی هم‌چنین با پس و پیش کردن ارکان جملات، ریتم و آهنگ خاصی به جملات می‌بخشد.

دو نمونه از متن و به‌کارگیری واژگان بومی:

«...زندگی‌مان چول شده، وقت و بی‌وقت، چیل و دهان‌مان می‌لرزد...»

«...خانه-باران بود. سُم‌سُم باران می‌آمد و می‌پاشید دیوارمان. پرندوش، زیرجُلکی گریه کردم برا هردوتامان...»

نویسنده به خوبی و درستی توانسته باورهای قدیمی مادربزرگ‌ها را در داستان‌هایش بگنجاند و این ویژگی، یکی از نکات برجستۀ این مجموعه است، باورهایی که به خرافات تبدیل شده و امروزه فقط تعداد کمی از آن‌ها کاربرد دارند و بسیاری دیگر به دست فراموشی سپرده شده و تنها بر لب‌های بزرگان اقوام، دهان به دهان می‌چرخد و خود تبدیل به داستان‌ها و گاه افسانه‌هایی به یاد ماندنی و شنیدنی شده‌اند.

سپیده نازیار به عنوان یک منتقد سرسخت و مخالف با این باورها، از آن‌ها به زیبایی استفاده کرده و خاطرات و یادگاری‌هایی ساخته برای آیندگان همان قوم یا سایر اقوام که این باورها را می‌شنوند.

هدف دیگر نویسنده این است که تمام این باورها و آداب و سنن را در قالب داستان، در یک مجموعه به ثبت برساند و باقی بگذارد.

«زن»، قهرمان تمام داستان‌های این مجموعه است، زنی اسیر در زنجیر آداب و سنن دست و پاگیر، زنی که نهایتاً قربانی می‌شود و اگر هم قربانی نشود و راهِ خودش را برود، باز با تمام آن سنن، درگیر است و نمی‌تواند از آن‌ها بگریزد، چه در زندگی شخصی، چه در فکر و ذهنِ خویش.

داستان‌ها تصاویر شاعرانۀ فوق‌العاده‌ای دارند و همه‌چیز آن به‌خوبی به تصویر کشیده شده است، همه‌چیز!

نویسنده وقتی مکان یا اشیا را توصیف می‌کند این احساس را

به مخاطب می‌دهد که می‌تواند آن‌ها را به وضوح ببیند و احساس کند همه‌چیز و همه‌کس در این مجموعه و درست روبه‌روی خواننده زنده است و جریان دارد.

مثلاً در شروع داستان «سردست‌های جا مانده لب مرز» وقتی نویسنده فضای یک قبرستان را توصیف کرده و به تصویر می‌کشد مخاطب با خواندن آن بخش کوتاه از داستان، می‌تواند قبرستان کوچک و قدیمی‌ای را که سرد است و تاریک، جلوی دیدگان خویش به تصویر بکشد. آن‌گونه که من مخاطب به کلی از فضای داستان به کودکی‌های خود رفتم، زیرا کودکی و نوجوانی‌ام در نزدیکی یک قبرستان پرحاشیه در شهرستان قروه گذشت...

توصیف‌های شاعرانۀ نویسنده، مخاطب را در فضایی کاملاً زنده و سیال غرق می‌کند که نمی‌تواند کتاب را لحظه‌ای بر زمین بگذارد و از آن فارغ شود. سپیده نازیار در نثر این مجموعه، کاملاً محتاط عمل کرده و متن، هیچ پستی، بلندی و خروج و بیرون‌زدگی‌ای ندارد. او به‌شدت طناز است. طنزی واقعی، نه طنزی سرشار از لودگی، هجو و شوخی‌های دم‌دستی بخشی از سطرهای کتاب را دربر گرفته، طنزی زیبا و گاها زیرپوستی و بسیار شیرین و دلنشین در داستان‌های «خونم به دردتان نمی‌خورد!» و حتی در اسم مجموعه هم خودنمایی می‌کند.

تقریباً در تمام داستان‌ها علی‌الخصوص داستان «پری‌ای که در من درد می‌کشد!»، زنی را می‌بینیم که با ادبیات لوتی‌های دوران قاجار و پهلوی حرف می‌زند و چه‌قدر هم شیرین حرف می‌زند به‌گونه‌ای که بر دل خواننده می‌نشیند و در او حظ و لذتی فراوان ایجاد می‌کند. ما زنی را می‌بینیم شاید معترض به حضور پررنگ خرافات در سرنوشت ایرانیان، به‌خصوص زنان ایرانی نواحی مختلف کشور و مناطقی که دور از زندگی روزمرۀ امروزی زیست می‌کنند. زنی که می‌خواهد بگوید در لابه‌لای تمام تفاوت‌های قومی و فرهنگی، اشتراکاتی هم هست که وجود خرافات در فرهنگ‌های مختلف قومیتی در ایران، یکی از آن اشتراکات است!!

در مجموعۀ «خونم به دردتان نمی‌خورد!» زنی را می‌بینیم شوخ، طناز و گاها سربه‌هوا و بازیگوش و همانند کودکان، رها و بی‌پروا که می‌خواهد خودش باشدا!!

«خونم به دردتان نمی‌خورد!؟» کهکشان وسیعی است از اطلاعات، جملات و باورهای مختلف که هر کدام از داستان‌ها، تنها یکی از ستاره‌های درخشان آن است.

«خونم به دردتان نمی‌خورد؟!» سپیده نازیار، باتوجه به نامش که باتعجب و تاکید از مخاطب می‌پرسد: آیا خونم به دردتان می‌خورد؟!، خون به درد بخور فراوانی دارد برای اندیشه‌های فاقد خون، آگاهی و زیبایی!!

به قول سعدی مشک آن است که خود ببوید...

این موضوع کاملاً مشخص است که قلم نویسنده، یک قلم توانا و پخته است و حقیقتاً به دل می‌نشیند و مجموعه جزو بهترین نمونه‌های داستان کوتاه امروز ایران و در آینده‌ای نه‌چندان دور، داستان جهان به شمار می‌رود و خواهد رفت. ■

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

یادداشتی بر مجموعه داستان «خونم به دردتان نمی‌خورد؟!» نویسنده «سپیده نازیار»؛ «محمد محمدی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692