نویسنده:. ۱۲۷ صفحه دارد. توسط نشر چشمه در سال ۱۳۹۵ به چاپ اول رسیده است.
محمود حسینی زاد در سال ۱۳۲۵ در تهران متولد شده است. نمایش نامه نویس، مترجم آثار آلمانی، داستان نویس و منتقد ایرانی است. سبک نوشتاری او داستان کوتاه، نمایش نامه و رمان است. موفق به دریافت مدال گوته ۱۳۹۴ و جایزه ادبی هفت اقلیم ۱۳۹۱ شده است. انستیتو گوته از محمود حسینی زاد به عنوان مهمترین مترجم آلمانی زبان معاصربه فارسی یاد کرده است. از آثار او میتوان به نمایش نامه (نهاده سر غریبانه به دیوار ۱۳۵۴) و نمایش نامه (تگرگ امسال بر سان مرگ ۱۳۵۶) اشاره کرد. مجموعه داستان (این برف کی اومده ۱۳۹۰) نشرچشمه و مجموعه داستان (سرش را گذاشت روی فلز سرد ۱۳۹۳) نشر چشمه و رمان (بیست زخم کاری ۱۳۹۵) نشر چشمه از دیگر آثار اوست. راوی داستان سوم شخص و زاویه دید نمایشی است. رمانی اجتماعی با چاشنی خشونت است. در ژانر تریلر و خشونت، هیجان و استرس را به خوبی منتقل میکند. بعد از اینکه سریالی از روی این کتاب ساخته شد، کتاب به فروش بالایی رسید ولی در همین حین کتاب توقیف شد و اجازه چاپ دیگر نیافت حتی نسخه الکترونیکی آن هم مسدود شد.
ضد قهرمان داستان مالکی که پتانسیل شرارت دارد، در طول داستان این شرارت نمود پیدا میکند. شخصیت مالکی که برگرفته از شخصیت مکبث در نمایش نامهای از شکسپیر است به خوبی شرارت، شهوت، خشونت و خیانت را به تصویر کشیده است.
نویسنده داستان فسادهای اقتصادی، سیاسی، رانت خواری، خیانت، ریاکاری، اشرافیت مدرن و شهرت را به نقد میکشد.
شرکتی خانوادگی که با مرگ پیرمرد رئیس شرکت قصه آغاز میشود. نثر داستان روان است ولی خیلی تند حرکت میکند. گاهی در نثر پرش مکانی و زمانی وجود دارد. تعداد شخصیتهای داستان زیاد است و همین باعث گیج شدن خواننده میشود. شخصیت پردازیها به جز مالک همگی در حد تیپ ماندهاند. خواننده با هیچ کدام از شخصیتهای دیگر نمیتواند همزاد پنداری کند. شخصیت مالکی هم در بعضی جاها گنگ است. فضا سازی برعکس صحنه پردازی داستان خوب است. صحنه پردازی در داستان لمس نمیشود. خواننده بیشتر با فضا سازی روبرو است. خواننده با مالکی به همه جای داستان سر می زند و همراه میشود، زیرا فقط شخصیت مالکی در داستان ملموس است.
نویسنده تضادهایی را در داستان بیان کرده که به خوبی ریا کاری را نشان میدهد. مثل مجلس مولودی در برابر مجلس عیش و خوشگذرانی. در جایی از داستان به چادرهای بیرون مانده از در اتومبیلها اشاره میکند؛ که نشان از ظاهر سازی در پوشش است.
مرز بین واقعیت و خیال در داستان خیلی باریک است. در جاهایی داستان سورئال میشود. خواننده در جاهایی از داستان در کابوس و تخیلات و واقعیات غرق میشود و این تبحر نویسنده را بیان میکند.
داستان زخم کاری ساده خوان نیست. تکراری و عامه پسند نیست. پر از تشنج و استرس و کابوس است. به خوبی میتوان ظهور مالکی در شرکت را حس کرد. کسی که تا دیروز پسرعمویی بود که نقش پادویی را انجام میداد حالا آرام آرام به بالاترین مرتبه در شرکت میرسد. نقطه اوج داستان کشته شدن پیرمرد رئیس شرکت است که منشأ تمام رویدادهای دیگر داستان است.
تعلیق در داستان وجود دارد. خواننده مدام در انتظار حادثه است و همین یکی از نقات قوت داستان است. گاهی اطناب در داستان است که البته چیزی از ارزش کتاب کم نمیکند. تعداد قتلها در داستان زیاد است و چون اصلاً پلیسی در داستان نیست باورپذیری داستان را کم میکند. پاراگراف آخر داستان توصیف قشنگی از مه و ابر و یخ زدن دستها را نمایش میدهد؛ که سردرگمی انسان در انتخاب درست و نادرست در زندگی را بیان میکند و همین پایان باز داستان را زیبا میکند.
در پایان تبریک به نویسنده توانای داستان و به امید موفقیتهای روز افزون■