بررسی رمان «گوش‌ماهی» نویسنده «مدیا خجسته»؛ «زهرا فرازاندام»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zahra farazandaam

درباره کتاب: رمان گوش‌ماهی در 1069 صفحه، با راوی اول شخص در سال 1397 توسط انتشارات شقایق به چاپ رسیده است.

درباره نویسنده: خانم مدیا خجسته متولد سال 71 و فوق‌دیپلم رشتۀ گرافیک بوده، در کنار نویسندگی طراحی در زمینۀ مد و دیزاین انجام می‌دهد. داستانک‌های کوتاه زیادی نوشته، از 9 سالگی با علاقه و جدیت بیشتری کار نوشتن را شروع و در 18 سالگی اولین رمان خود را به نام «سیمرغ» در سایت نودوهشتیا منتشر کرد، رمان‌های بعدی او سیاه‌بازی، دوئل دل، دژکوب، غزل‌فروش و زمان 00:00 به چاپ رسیده و عقیق در دست چاپ است، رمان اکو و زمان معکوس نیز در حال تایپ است.

خلاصه رمان: رمان از زبان امیرعطا و دنیز بیان می‌شود. بخشی از رمان اتفاقات هشت سال پیش را در ایران روایت می‌کند و بخشی دیگر به زمان حال مربوط بوده و در ترکیه اتفاق می‌افتد که در ادامه به ایران می‌روند. زمان حال روایت مردی ماهیگیر است که دچار فراموشی شده و از هویت خود هیچ نمی‌داند، علاقه‌ای هم به دانستن نشان نمی‌دهد؛ اما دنیز با دیدن وضعیت زندگی این مرد مرموز، کنجکاو شده و سعی دارد او را از لاک تنهایی‌اش بیرون آورد.

زمان گذشته نیز روایت زندگی امیرعطا و عشق بی‌حدش به لیلی است؛ ولی لیلی در اقدامی پیش‌بینی نشده به این عشق قدیمی پشت‌پا زده و با سهراب پسرعمویش ازدواج می‌کند که حاصلش دختری خردسال است. لیلی شرایط سختی را در زندگی با سهراب می‌گذراند و به‌دلیل اعتیاد و رفتار نامتعادل او بعد از چند سال تصمیم به طلاق می‌گیرد، امیرعطا از هیچ کوششی برای کمک به لیلی فروگذاری نمی‌کند غافل از آن‌که حمایت‌هایش کینۀ سهراب را برانگیخته و سبب‌ساز اتفاقات ناگواری در زندگی آنان می‌شود.

تحلیل و بررسی رمان: اسم زیبایی برای رمان انتخاب شده که در جایی از داستان دلیل این نام‌گذاری مشخص می‌شود، طرح جلد با وجود سادگی با نام رمان و محتوای آن تناسب دارد. نثر داستان روان و دلنشین است و اشکالات اندکی در آن

 دیده می‌شود که نشان از تبحر نویسنده در امر نگارش دارد. برای نمونه می‌توان به اشکالات زیر اشاره کرد: خانه‌امان به‌جای خانه‌مان (گذاشتن الف اضافه به‌غلط در تمامی موارد مشابه تکرار شده)، جرأت به‌جای جرئت، بی‌جا به‌جای بیجا، موجه‌ای به‌جای موجهی، میفتاد به‌جای می‌افتاد، خوشبختم به‌جای خوشوقتم، به‌جا به‌جای بجا و جا خشک کردم به‌جای جا خوش کردم نوشته شده است.

«آب پرتقال آب می‌گیرم» حشو است و باید نوشت پرتقال آب می‌گیرم، همچنین «از صدای سروصدا» حشو است و فقط نوشتن سروصدا کافی است. «پاپیش جلو بذاری» هم حشو است، پاپیش و جلو یک معنی دارند و نوشتن یکی از آن‌ها کافی است، «مثمر ثمر» نیز حشو است.

«چشمم را برایش درمی‌آورم» بی‌معنی است چرا که به‌واقع نمی‌توان چشم را از حدقه بیرون آورد و درست‌تر است در روایت از این اصطلاحات استفاده نکنیم. در قسمت‌هایی که زمان و مکان تغییر نمی‌کند نیاز به گذاشتن سه‌ستاره وجود ندارد که در برخی جاها تکرار شده است. «نوتی رو که براش نوشته قهوه‌خونه...» به‌جای قهوه‌خونه باید نوشته می‌شد می‌خونه.

«هپل» کلمه‌ای عامیانه بوده که بهتر است در روایت استفاده نشود. به‌جای «نوت» درست‌تر است معادل فارسی آن را نوشت مگر آن‌که در دیالوگ استفاده شود؛ اگراندیسور، بشیکتاش، سیمیت، واپور، سالام، سوجوک و بورک هم کلماتی بیگانه بوده که بهتر است در پانوشت توضیح مختصری دربارۀ آن‌ها آورده شود. زمانی که دیالوگی از یک نفر را می‌نویسم، حتی اگر طولانی باشد نیازی نیست چند بار برای آن خط تیره گذاشت و فقط یک‌بار همان ابتدای دیالوگ کافی است.

«چه جوری این‌قدر بحث برای حرف زدن پیدا می‌کنه.» به‌جای بحث درست‌تر است نوشته شود مطلب یا موضوع. در جایی که داستان دربارۀ ماهیگیر روایت می‌شود، چند بار اسم امیر به‌اشتباه جای نام سهراب نوشته شده (این اشتباه مربوط به قسمت‌هایی است که هنوز دنیز متوجه نام اصلی ماهیگیر نشده است) و نشان می‌دهد ویراستاری لازم برای این کتاب صورت نگرفته است. داستان دربارۀ مردی است که حافظۀ خود را از

 

دست داده و هیچ از گذشتۀ تلخ خود نمی‌داند، هشت سال است به‌شکل ناشناس در ترکیه زندگی می‌کند و از راه ماهیگیری زندگی‌اش را می‌گذراند. دنیز دختری کنجکاو و جسور است که ابتدا به قصد عکاسی از ماهیگیر ناشناس به او نزدیک می‌شود؛ ولی شرایط زندگی این مرد جوان او را وادار می‌کند برای کمک به او قدمی بردارد.

در بخش دیگر روایت زندگی امیرعطا را می‌خوانیم که قربانی تصمیمات بزرگترها شده و از دختری که سال‌ها به او دلبسته دور می‌شود. زمانی که دلیل ازدواج لیلی برملا می‌شود و مشکلات بعدی روی می‌دهد، هرکس به‌نوعی خود را مقصر سرنوست این دو می‌دانند و سعی در برطرف‌کردن مصائب پیش رو دارند. مادر تنهایی و بی‌پناهی‌اش را عنوان می‌کند، حاج نادر صولت ورشکستگی‌اش را عامل بروز مشکلات خانواده می‌داند، امیرحسین هم پشیمان از راهی که پیش پای برادرش گذاشته خود را شماتت می‌کند که‌ای کاش هرگز آن پیشنهاد را مطرح نمی‌کرد.

اگر ریزبینانه مجموعۀ عوامل را کنار یکدیگر بگذاریم، می‌توان زیاده‌خواهی حاج صالح عموی لیلا را برای سربه‌راه کردن پسرش سهراب، علت اصلی تمامی گرفتاری‌ها و آغازگر تنش در این خانواده قلمداد کرد. تصوری غلط که هنوز هم گریبانگیر عده‌ای بوده و به‌اشتباه گمان می‌کنند ازدواج می‌تواند حلال مشکلات افراد ناخلف باشد، در صورتی که ازدواج خود به‌تنهایی تنشی در زندگی انسان ایجاد می‌کند که نیازمند حضور افرادی سالم و عاری از معضلات شخصیتی است.

کسی که درگیر اعتیاد و خلاف باشد، هرگز ازدواج مانعی برای کارهای نادرستش نخواهد بود، خصوصاً دختری مثل لیلی نمی‌تواند جلودار شوهرش باشد چون دختری بوده که همیشه از جانب اطرافیان مورد حمایت قرار گرفته و هیچ‌گاه نتوانسته به‌تنهایی از عهدۀ امور مربوط به خود برآید. لیلی از همان ابتدای ورود به خانۀ عمو بعد از فوت والدینش، تحت حمایت امیرعطا قرار گرفت که در همه حال پیشتیبانش بود و اجازه نداد کوچک‌ترین کمبودی در زندگی حس کند.

امیرعطا هم بابت آن همه جانبداری و حمایت از لیلی همواره خود را سرزنش کرده؛ ولی این میان ناآگاهی سرپرستان را نمی‌توان نادیده گرفت که توجه لازم و کافی را نشان نداده و موجب بروز کمبودهای متعدد در زندگی فرزندان‌شان شدند. ریشۀ اصلی تمامی مشکلات در این رمان به باورهای نادرست والدین و سرپرستانی برمی‌گردد که با صلاحدیدهای اشتباه و تفکرهای نادرست، جوانان را به‌سمتی سوق دادند که نتوانند به خواسته‌های منطقی و معقول خود دست یابند.

البته در جایی از رمان حاج نادر به‌اشتباه خود اقرار می‌کند؛ ولی موضوع اصلی این است گاه راهی برای جبران خطاهای گذشته وجود ندارد و سبب می‌شود آیندۀ فرزندان با یک انتخاب غلط نابود شود، همان‌گونه که در این رمان شاهد هستیم لیلی درگیر مسائلی می‌شود که خلاصی از آن امکان‌پذیر نیست؛ همچنین تفکر نادرست حاج صالح از سوی دیگر لیلی را در گردابی گرفتار می‌سازد که رهایی از آن میسر نیست.

در مقابل این خانوادۀ آشفته، دنیز با روحیه‌ای سرزنده و خستگی‌ناپذیر به‌خوبی توانسته آنان را در جهتی هدایت کند که در عین درگیری با عوامل متعدد، از پا ننشسته و با اراده‌ای قوی سعی در کنترل اوضاع دارد. با هرکس متناسب با شخصیت او رفتار کرده و تلاش می‌کند با شناخت روحیات هرکدام به‌طریقی باعث دلگرمی‌شان شود. سماجت او در راه کمک به ماهیگیر و نفوذ به پوستۀ سختی که دور خود تنیده، نشان می‌دهد تا چه حد برای رسیدن به هدف‌هایش مُسر است.

دنیز برای رساندن ماهیگیر به خانواده‌اش ناچار می‌شود رودرروی والدین خود بایستد زیرا به تصمیمش ایمان داشت و پشیمان نبود که حتی دل خود را در این مسیر گرو گذاشته، شهامت دنیز ستودنی است و کشور ما نیازمند چنین دخترانی است که خود را باور داشته و برای رسیدن به آینده‌ای بهتر از هیچ تلاشی فروگذاری نمی‌کنند. دنیز می‌تواند الگوی مناسبی باشد برای آنانی که بیم دارند از سختی‌های مسیر و جرئت ابراز خواسته‌هایشان را ندارند. نقطۀ مقابل دنیز در این رمان لیلی است که برای رسیدن به آرزوهایش همت کافی نداشته و همواره خود را به‌دست جریان پیش رو سپرده است، چه آن زمان که برخلاف میلش همسری برایش انتخاب کردند و چه زمانی که از آزارهای  همسرش به ستوه آمده بود، تنها تن به شرایط موجود سپرده و بر این باور بود که همیشه باید جان خود را فدای دیگران کند چون دربرابر اطرافیانش احساس دِین می‌کرد.

در جایی از داستان مجید مقابل امیرعطا می‌ایستد و با تحلیل ریزبه‌ریز جزئیات گذشته به او یادآوری می‌کند اگر لیلی نمی‌تواند برای زندگی خود تصمیم درستی بگیرد، مقصر واقعی امیرعطا است که با حمایت‌های بیش از اندازه باعث شد او نتواند متکی به نفس بار آید، «چون الگوش تو بودی. چون یاد گرفته باید اول به فکر دیگرون باشه بعد خودش.» و در ادامه اضافه می‌کند: «اگه واقعاً می‌خوای کمکش کنی محض رضای خدا یه بارم بگو من! به احساست فکر کن. بذار اونم یاد بگیره که باید اول به‌خاطر خودش زندگی کنه بعد برای هر کس دیگه.»

حرف‌های مجید توانست تلنگر لازم را به امیرعطا بزند تا بفهمد برای عبور از بحران موجود چه راهی را انتخاب کند؛ در بخش دوم هم دنیز او را هشیار کرد و با اشاره به شناخت مختصری که از خانوادۀ امیرعطا پیدا کرده بود به او یادآوری کرد برای کمک به دیگران اول باید به آن‌ها نزدیک شد و به‌طریقی که تأثیر بیشتری داشته باشد عمل کرد.

جایی که دنیز با ماهرخ هم‌صحبت می‌شود به نقل قول از مادرش می‌گوید: «هر جا دیدی هر چه‌قدر می‌سازی باز داره خراب می‌شه یعنی اون چیزی که می‌لنگه خودتی. یعنی باید خودتو بسازی.» و در ادامه اضافه می‌کند گاهی باید کوبید و از نو ساخت، منظورش به شخصیت افراد است که ممکن است از بنیان اشتباه شکل گرفته و هرجا متوجه این ناسازگاری با محیط شدیم باید تغییر جهت دهیم و شیوۀ مناسب را در پیش گیریم تا نتایج مطلوب به‌دست آید.

خانم خجسته با بهره‌گیری از فضاسازی مناسب و شخصیت‌پردازی شایسته داستانی را پیش روی مخاطب قرار داده‌اند که با استفاده از صحنه‌پردازی اصولی، خواننده به‌راحتی می‌تواند خود را در فضای داستان حس کرده و با کاراکترها همذات‌پنداری کند، باورپذیری حوادثِ شکل گرفته در داستان نیز کمک می‌کند تا مخاطب با تعلیق ایجاد شده همراه باشد و برای رسیدن به پایان داستان کنجکاو شود.

در مجموع شاید صفحات زیاد کتاب برای عده‌ای کسل‌کننده به نظر برسد؛ اما خانم خجسته توانسته‌اند با ایجاد صحنه‌های هیجان‌انگیز و نشان‌دادن عشقی زیبا خواندن این کتاب حجیم را لذت‌بخش سازند. البته منکر این مسئله نمی‌توان شد که اوایل کتاب چون از دو زمان مختلف روایت می‌شود شاید برای عده‌ای گیج‌کننده تصور شود؛ ولی با جلورفتن داستان و شناخت بیشتر موضوع، گره‌هایی ایجاد می‌شود که خواه‌ناخواه خواننده را درگیر کرده و مشتاق می‌شود تا انتها داستان را دنبال کند.

پایان‌بندی شیرین آن نیز از نقاط قوت این رمان است و توانسته جمع‌بندی مطلوبی ایجاد کند. برای این نویسندۀ عزیز آروزی پیشرفت روزافزون داریم. ■

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بررسی رمان «گوش‌ماهی» نویسنده «مدیا خجسته»؛ «زهرا فرازاندام»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692