جستار «آیا می‌دانستید؟» نویسنده «زویا قلی‌پور»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zoya gholipoorr

آیا می‌دانستید لزومی ندارد نویسندگان دیکتۀ درست تمام کلمات را بلد باشند تا بتوانند یک داستان بنویسند؟

آیا می‌دانستید قرار نیست نویسندگان تمام کتاب‌های جهان را خوانده باشند؟

آیا می‌دانستید نویسندگان می‌نویسند چون به نوشتن علاقه دارند و نظرات شما برای بی‌فایده یا بی‌درآمد بودن نویسندگی هیچ اهمیتی برای آنان ندارد؟

آیا می‌دانستید نویسندگان گیج نیستند، فقط گاهی کم‌تمرکز می‌شوند زیرا هم‌زمان در چند دنیا زندگی می‌کنند و در تمام آنها به صورت کامل و مقتدر همه چیز را مدیریت و کنترل می‌کنند؛ در حالی که شما تحمل زندگی در یک دنیا را ندارید و حتی در یک دنیای نه چندان پیچیده و کاملاً ملموس، منطقی و منظم توانایی مدیریت و کنترل عمدۀ امور را ندارید؟

آیا می‌دانستید قرار نیست مزخرفاتی را که شما به آنان دیکته می‌کنید، بنویسند چون خودشان مزخرفات بیشتر و بهتری در ذهنشان دارند که اولویت با نوشتن آن‌هاست؟

آیا می‌دانستید معمولاً زمانی که دارند با لبخند و متانت و آرامش به پرت‌وپلاهای شما گوش می‌کنند، در بیشتر مواقع در واقع در ذهنشان مشغول کشتن و تکه‌تکه کردن شما هستند و تصمیم دارند با پوستتان کاغذ و از خونتان جوهر درست کنند و ابزار لازم را فراهم کنند که کتاب بعدی خودشان را بنویسند؟

آیا می‌دانستید نویسندگان بسیار صبورند اما حوصلۀ جملات مزخرف را ندارند زیرا ذهنشان در حال انفجار از انباشت جملات بسیار است؟

آیا می‌دانستید از آنجایی که نویسندگان ذاتاً آزاداندیش هستند و هیچ‌گونه محدودیتی در عالم ذهنشان ندارد توانایی این را دارند که به شیوۀ بی‌رحم‌ترین قاتلان سریالی بسیار مهربان باشند؟

آیا می‌دانستید نویسندگان وقتی در مراحل بازنویسی هستند به‌خصوص آخرین بازنویسی‌ها از همیشه کلافه‌تر، خسته‌تر و بی‌اعصاب‌تر هستند و در این دورۀ خاص کاری، بی‌شباهت به یک شیر زخمی نیستند و ممکن است شما را با یکی از شخصیت‌های داستانشان اشتباه بگیرند و تا مرز نابودی شما و فراسوی آن پیش بروند؟

آیا می‌دانستید که نویسندگان مدام در حال خوردن غذاهای لقمه‌ای و نوشیدن چای و قهوه و شیرینی و کیک و شکلات هستند و تمام انرژی حاصل از مواد غذایی را سوخت مغز می‌کنند و در عین حال پیاده روی از ملزومات زیستنشان است و دلیل لاغری آنان همین است و اعتیاد، یوها یا انگل دلیل لاغر بودنشان نیست؟

آیا می‌دانستید لزوماً نویسندگان دیوانه یا افسرده نیستند و اگر روحیۀ شاد و آرامی دارند دلیل بر این نیست که نویسندۀ بدی باشند؟

آیا می‌دانستید نویسندگان انشانویس بچه‌های شما یا نامه‌نگار عاشقانه‌های بی‌بنیان و مسخرۀ شما نیستند و بهتر است به فرزندانتان یاد بدهید نان بازوی خودشان را بخورند و با خلاقیت خودتان مخ طرف را بزنید؟

آیا می‌دانستید که وقتی نویسندگان شما را تحویل نمی‌گیرند یا اعصابتان را ندارند لزوماً اجتنابی، آدم‌گریز، مغرور یا خل‌وچل نیستند بلکه از اخلاق گند شخص شما خوششان نمی‌آید؟

آیا می‌دانستید نویسندگان تمام حرف‌هایشان را در داستانهایشان می‌گویند و مدام با شخصیت‌های داستانهایشان مشغول گفت‌وگو هستند؛ به همین دلیل معمولاً حوصلۀ حرف زدن با اطرافیان را ندارند و هیچ دلیل دیگری جز این برای کم‌حرف بودنشان وجود ندارد؟

آیا می‌دانستید نویسندگان همیشه جواب‌های دندان‌شکن و نقره‌داغ کنندۀ بسیاری در آستین دارند که اگر بخواهند می‌توانند با خاک یکسانتان کنند و اگر این کار را نمی‌کنند احتمالاً یا دارند می‌سنجند تا چه حد توانایی بلاهت دارید یا حال و حوصلۀ پودر کردن شما را ندارند چون در حد نیستید و از شما قطع امید کرده‌اند واگذارتان کرده‌اند به خدا و سکوت می‌کنند تا خدا حواسش به حرف‌های نویسنده پرت نشود و تمرکزش روی شما باشد بلکه رحمش بگیرد و زودتر بمیراندتان که هم خودتان از رنج زیستن بیهوده و مزخرف‌گویی مداوم راحت شوید هم دیگران به آرامش برسند؟

آیا می‌دانستید لزومی ندارد که یک نویسنده حتماً دکترای ادبیات داشته باشد و هر کسی که دکترای ادبیات دارد لزوماً نویسنده نیست؟

آیا می‌دانستید نویسندگان هم مانند دیگر انسان‌ها گاهی از شرایط سخت زندگی و جبر زمانه کلافه می‌شوند و اگر نویسنده هم نبودند همین اتفاق برایشان می‌افتاد؟

آیا می‌دانستید نویسندگان در ذهنشان و در زندگی واقعی با انسانهای زیادی در ارتباط و گاهی دست به گریبان هستند برای همین وقت و حوصلۀ وزه‌بازی و افراد چسبناک و بیکاری را ندارند که از سر بیکاری، حوصله‌شان سر رفته و دنبال مخ مفت می‌گردند تا آن را بخورند و بیشتر به نفع خودتان است که مخ نویسندگان را نخورید زیرا که مخ نویسندگان بسیار کارکرده و فرسوده و پیر و تلخ است و خوردن ندارد؟

آیا می‌دانستید بسیاری از مطالبی را که شما به تازگی در قالب دو جملۀ کوتاه در اینستاگرام یا هر خراب‌شدۀ دیگری خوانده‌اید و از شگفتی گریبان چاک کرده‌اید حدود ده سال پیش به صورت یک یا چند کتاب کامل خوانده‌اند و آن موضوع دیگر چندان موجب شگفتی آنها نمی‌شود و مرورش برایشان بسیار کسالت‌بار است؟

آیا می‌دانستید نویسندگان بعد از به پایان رساندن هر کتاب یک دورۀ افسردگی را سپری می‌کنند چون دنیایی را خلق کرده‌اند که دوستش داشتند و مدتی با تمام وجود در آن زیسته‌اند و با تمام شخصیت‌های آن داستان و به جای همۀ آنان زندگی کرده‌اند و حالا خودشان با دست خودشان آن دنیای زیبا و دوست‌داشتنی و زندگیِ تمام آن شخصیت‌های عزیز را پایان بخشیده‌اند و در سوگشان می‌نشینند و دلتنگ می‌شوند و با خلق یک داستان و دنیای دیگر و شخصیت‌های جدید به جنگ با سگ سیاه افسردگی می‌روند و این چرخه بارها در زندگی‌شان تکرار می‌شود؟

آیا می‌دانستید نویسندگان در هر سنی باشند هزار ساله به حساب می‌آیند زیرا با تمام شخصیت‌های کتاب‌هایی که خوانده‌اند و احتمالاً تعدادشان خیلی بیشتر از آن چیزی است که تصور می‌کنید زندگی کرده‌اند و تجربۀ زندگی زیسته و نازیستۀ بسیاری دارند؟

آیا می‌دانستید نویسندگان هم روزی کودک بودند و به خاطر نوع شخصیت و استعدادهایشان از ابتدا هم مشاهده‌گران خوبی بودند و خاطرات و تجارب زیادی دارند و اصلاً شاید برای همین نویسنده شده‌اند و هنوز هم مشاهده‌گران نکته‌سنجی هستند که هیچ‌چیز از نظرشان پنهان نمی‌ماند، پس آسان گول نمی‌خورند؟

آیا می‌دانستید لزوماً تمام ماجراهایی که نویسندگان در داستان‌هایشان می‌نویسند واقعیت ندارد و تجارب زیستی خودشان نیست و گاهی زائیدۀ تخیلات، گاهی هم در اثر مشاهدۀ دقیق جهان هستی است؟

آیا می‌دانستید وقتی یک نویسنده از یک ماجرای عشقی روایتی می‌نویسد به همان اندازه که از یک قتل می‌نویسد، ممکن است فقط یک روایت داستانی باشد و لزومی ندارد که حتماً ماجرای عشقی، زیستی یا ارتکاب به قتل خودش باشد؟

آیا می‌دانستید بسیاری از شخصیت‌های داستان‌های نویسندگان فقط یک شخصیت خیالی هستند که آنها را در هماهنگی کامل و با برنامه‌ریزی دقیق ساخته‌اند تا بتوانند حرف‌هایی را به تناسب آن شخصیت از دهانش بگویند و ماجراهایی را در بارۀ او خلق‌کنند و لزومی ندارد که آن شخصیت داستانی نماد خود نویسنده یا اطرافیان نزدیکش باشد و به این مهارت رایج، شخصیت‌پردازی می‌گویند؟

آیا می‌دانستید وقتی یک نویسنده به یک موضوع خاص مانند روابط آسیب‌زا، اعتیاد، قتل، مرگ یا عشق و امثال این‌ها می‌پردازد لزومی ندارد که دغدغۀ شخصی خود او باشد و شاید دغدغۀ اجتماعی و انسانی او باشد؟

آیا می‌دانستید نویسنده بودن دلیل قاطعی برای فقیر بودن یا ثروتمند بودن یک انسان نیست و بسیاری از نویسندگان یک زندگی معمولی و استاندارد دارند و گاهی منبع درآمد دیگری هم دارند که هیچ ربطی به نویسندگی ندارد اما نیازهای مالی آنها را بر طرف می‌کند تا بتوانند با خیال راحت بنویسند؟

آیا می‌دانستید نویسندگان از سر بیکاری و بی‌عاری نویسنده نشدند بلکه اکثر آنان نویسندگی، از عنفوان کودکی در ژنومشان بوده و توسط مطالعات بسیار و تمرین و تکرار تقویت شده پس دلیلی ندارد که هر انسان بیکاری بتواند به واسطۀ یک قلم و کاغذ نویسنده شود زیرا نویسندگی نیاز به علاقۀ زیاد، صبوریِ بسیار و مهارت آموزی و دانش چند جانبه دارد؟

آیا می‌دانستید وقتی شما یک متن به ظاهر ساده و مغزنشین و جذاب را مطالعه می‌کنید، تکنیک‌های نویسندگی بسیار و فرایند پیچیده‌ای برای تولید این متن به کار رفته و لزوماً ظاهر سادۀ آن دال بر این نیست که نویسندگی کار ساده‌ای است و هر ننه‌قمری اگر یک کاغذ و خودکار داشته باشد و خواندن و نوشتن بلد باشد می‌تواند نویسنده شود؟

آیا می‌دانستید همه می‌توانند بنویسند اما همه نمی‌توانند نویسنده باشند و اگر هم خوب داستان پردازی کنند لزوماً به معنی ارزشمند بودن آثارشان نیست و آنچه یک نویسنده را ارزشمند می‌کند بنیان فکری قوی و درونمایه ارزشمند آثارش است و در واقع داستان بهانه‌ای است برای بیان یک مفهوم قابل تفکر و تعمق و اگر این‌گونه نبود تمام دختر بچه‌های پنج‌ساله با تخیل قوی یا تمام بیماران اسکیزوفرنی و تمام کسانی که توهم دیداری و شنیداری دارند نویسنده بودند؟

آیا می‌دانستید نویسندگان انسانهایی بسیار صادق و راستگو هستند چون تمام خیال‌پردازی‌ها و تمایل به درغگویی خود را در آثارشان ارضا می‌کنند و نیازی ندارند در دنیای واقعی دروغ بگویند یا تخیلات و رویاهای خود را در قالب واقعیت و خالی‌بندی به خورد جماعت بدهند؟

آیا می‌دانستید تمام نویسندگان، فرهیخته و با شخصیت نیستند و در بین آنان انسانهای بیمار و بی‌شعور هم پیدا می‌شود و لزوماً نویسنده بودن سندی بر سالم و باشعور بودن یک انسان نیست؟

آیا می‌دانستید نویسندگان عاقل و با تجربه هرگز سند این را امضا نمی‌کنند که در تمام امور زندگی مشاور تام‌الاختیار مردم باشند و مسئولیت تمام انتخاب‌های آنان را به عهده نمی‌گیرند؛ فقط گاهی اگر حوصله و وقت داشته باشند نظر یا پیشنهادشان را بیان می‌کنند؟

آیا می‌دانستید اگر کسی تسلط خوبی به دستور زبان و ادبیات داشته باشد لزوماً دال بر این نیست داستان‌پرداز خوبی باشد و اگر هم بود دلیل نمی‌شود چون در داستانهای خودش دانای کل است در جهان واقعی هم دانای کل باشد و در تمام امور زیستی بشر صاحب نظر باشد؟

آیا می‌دانستید نویسندگان بیشتر در ذهنشان زندگی می‌کنند و به لحاظ ذهنی بسیار خسته و پر مشغله هستند و اگر در ظاهراً زندگی آرام و خلوتی دارند دلیل نمی‌شود در دنیای ذهنشان هم همان‌قدر بی‌دغدغه و خلوت و آرام باشند؟

آیا می‌دانستید نویسندگان مدام در تلاش هستند که در دنیای زیبا و دوستداشتنی ذهنشان غرق نشوند و از واقعیت زندگی فاصله نگیرند، زیرا آن دنیا یا دنیاهایی که طبق سلیقۀ خود خلق می‌کنند و در آنها خدایی می‌کنند و معمولاً بسیار جذاب و بسیار متضاد با دنیای واقعی است و اگر یادشان برود و در آن دنیای زیبا گم شوند و جا بمانند، کارشان به جنون می‌کشد و هماهنگی و تعادل ایجاد کردن بین دنیای واقعی و دنیای ذهنی یکی از جنگهای سخت و پایان‌ناپذیر نویسندگان با خودشان است که نه می‌توانند در آن شکست بخورند، نه پیروز می‌شوند و نه می‌توانند از این نبرد سهمگین شانه خالی کنند و نه می‌توانند به آن پایان بدهند و تا لحظۀ مرگشان ادامه دارد؟

آیا می‌دانستید ممکن است یک نویسنده عاشق یکی از شخصیت‌های داستان خودش بشود و آنقدر عاشقش بشود که دیگر چشمش هیچ‌کس را نبیند و با او در ذهنش تا آخر عمر، در آرامش کامل و بدون دغدغه، زندگی کند در حالی که او وجود خارجی و واقعی ندارد و دیگران فکر می‌کنند این مجرد شایسته لابد عالم را آباد کرده که با کسی وارد رابطۀ جدی نمی‌شود و با سیصد هزار نفر این‌رل است و باورشان نمی‌شود که او با کسی در رابطه نیست چون نیاز ندارد و می‌گویند امکان ندارد، در حالی که از نظر کوانتومی کاملاً امکان پذیر است و نویسندگان به ظاهر تنها هستند و در باطن به هیچ عنوان تنها نیستند و چه بسا دوروبرشان زیادی شلوغ است؟

آیا می‌دانستید که شخصیت‌های داستانی یک نویسنده از اعضای خانواده و دوستانش به او نزدیک‌تر هستند و به نوعی مخلوقات یا بخشی از وجود خودش به حساب می‌آیند که بسیار دوستشان دارد و ممکن است برای بلاهایی که خودش از سر وظیفه بر سر شخصیت‌های داستان‌هایش آورده عذاب وجدان بگیرد و درگیر دلسوزی‌های شدیدی شود، مدت‌ها برایشان گریه کند یا سوگوار و دلتنگ شخصیت‌هایی شود که در داستان‌هایش می‌میرند و از انتقام‌جویی روح آنها یا وابستگانشان در عالم ذهنش بترسد یا برای مرگ غم‌انگیزشان تا آخر عمر عزادار و دلتنگ بماند؟

 اگر نمی‌دانستید بدانید و نویسندگان را اذیت نکنید و حرف‌های تکراری و مزخرف نگویید و روی مخ نویسندگان پیاده روی نکنید. آفرین! ■

 پی‌نوشت: این متن خطاب به همه نیست؛ بلکه مخاطبش قشر لوس و خود بانمک پندار و متوهمان دانای کل بودن عالم هستی است!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692