پلی بین انسانها وجود دارد که از طریق آن افکار، ایدهها و احساساتشان را به یکدیگر منتقل میکنند و این پل چیزی نیست به جز نوشتن و نویسندگی. نوشتن کنشی است که انسان اندیشههایش به وسیلۀ خط به تصویر میکشد. نوشتن یک عشق است، عشقی که نویسنده آن را در سطرها و کلمات به کار میگیرد و داستانی را خلق میکند.
نوشتن و نویسندگی نوعی بیماری مشابه مالیخولیا است که انسان خودش را به آنها خودش را مبتلا میسازد. نوشتن پارهای جدایی ناپذیر از سبک زندگی یک نویسنده است. نویسنده اگر به صورت مرتب و روتین ننویسد اشتباه است که اسم نویسنده روی خودش بگذارد. به گفتۀ ویلیام فاکنر:
«نویسنده آن جن زدهای است که شیاطین، نوشتن را به جانش انداختهاند، نمیتواند ننویسد»
برای نوشتن نباید به زمان و مکان خاصی پایبند بود و باید از کوچکترین فرصت و در هر مکانی که میتوان شروع به نوشتن کرد. نویسنده دارای تجربیاتی است که در نوشتن برای او اهمیت دارند و نباید هیچ تجربهای از دستش در برود. نویسنده با نوشتن به چالشهای درونی و ذهنیاش پی میبرد. نویسندگی هنری اغواکننده، وسوسهانگیز و امری درونی است که از نظر روانشناسان کارکردش را در فیزیولوژی فعالیتهای پیچیدۀ عصبی نشان میدهد. بیشتر نویسندگان بزرگ جهان، نه در رشتۀ ادبیات درس خواندند و نه کلاس آموزش داستاننویسی دیده بودند. حتی نابغهای مثل ویلیام فاکنر مدرک معادل دورۀ راهنمایی را نداشت، شبها که از نیروگاه
برق نگهبانی میکرد، قلم به دست میگرفت و مینوشت. برای همین من معتقدم که نوشتن امری درونی است، باید از پیش پتانسیل و توانی نهادینه وجود داشته باشد که بتوان آن را با کلاس آموزش یا خواندن کتابهای ادبی تقویت کرد. کتاب و کلاس آموزش به خودی خود هرکسی را نویسنده نمیکند. کسانی همچون ریموند کارور و جومپا لاهیری و… از استعداد اولیه برخوردار بودند (امر درونی) ولی این کلاسها کمک کردند تا استعدادشان به اصطلاح هدایت و کانالیزه شود. نویسنده برای نوشتن نکاتی را باید رعایت کند تا به موفقیت برسد. باید خصلت ناپسند تعصب و جزمیت روی متنی که نوشته است را در خود بکشد. در کار نوشتن امروز و فردا نکند و از حرف زدن در مورد اثرش بپرهیزد. زندگی را از چشم نویسندهها ببیند. مطالعات خود را گسترش دهد و نگذارد موتور محرکۀ ذهنش تحت هیچ شرایطی خاموش شود و برای آن سوخت مناسب و با کیفیت تهیه کند. دست از نوشتن نکشد تا کاملش کند. شرایط زندگی همیشه ذهن افراد را مغشوش میکند و نویسنده نباید اجازه دهد این شرایط و نگرانیهای جزیی عذابش دهند و برنامۀ نوشتنش را به هم بریزد. هیچگاه نباید مأیوس شود و از ورود فکر و ایدۀ ناشناس به ذهنش جلوگیری کند بلکه باید از آنها استقبال کند چون همین افکار و ایدهها زمینۀ بهترین نوشته خواهند شد. نویسنده نباید به خاطر نداشتن ایده نوشتن را متوقف کند زیرا برای او دغدغهای جز نوشتن وجود ندارد. نوشتن بازنشستگی و خستگی و ناامیدی ندارد و فقط بیماری آلزایمر و مرگ قلم را از دست نویسنده میگیرد. ■