جستار «خوابیدی؟» نویسنده «زویا قلی‌پور»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zoya gholipoorr

یکی از زیبایی‌های زندگی این است که وقتی به تازگی خوابت برده‌است و بعد از کلنجار رفتن بسیار با بی‌خوابی و خستگی خوابت عمیق شده، یک نفر بیاید از خواب بیدارت کند و بپرسد: «خوابیدی؟»

و تو در حالی که سرگیجۀ شدیدی می‌گیری و تمام بدنت از درون دچار رعشه و لرزه ضعف می‌شود و در عین حال که ویندوزت بالا نمی‌آید؛ دچار هنگ می‌شود و مدام چشمک‌زنان پرپر می‌زند و تمام پنجره‌ها را باز و بسته می‌کند و نمی‌تواند درک کند از کدام پنجره باید فرار کند و اصلاً گیریم پنجرۀ فرار را پیدا کرد با کدام توان و به کجا و چرا باید فرار کند، به این می‌اندیشی که حتماً جایی آتش گرفته یا زمین در حال نابودی است و احتمالاً من تنها انسان باقی‌مانده روی زمین هستم وگرنه سراغ من نمی‌آمدند که!

 پس بی‌اختیار می‌گویی: «بیدارم، اگر کاری داری بگو!»

و او می‌گوید: «نه کاری ندارم فقط می‌خواستم ببینم خوابیدی؟»

و تو با خود می‌اندیشیدی که چرا باید برایت انقدر مهم باشد که ببینی من خوابیدم یا نه در حالی که ما در طول روز هیچ کاری به کار هم نداریم، مگر آن‌که به صورت اتفاقی هم‌دیگر را در مسیر دستشویی یا یخچال ببینیم و اصولاً زندگی ما مسالمت آمیز است چون یاد گرفته‌ایم که با هم کاری نداشته باشیم و هرکس خودش کارهای خودش را انجام بدهد.

 از آن گذشته در تمام مدت بیست ساعتی که من در طول شبانه روز بیدارم کاری با من نداری، در واقع هیچ کس در آن بیست ساعت کاری با من ندارد، پس چرا تمام کارهایی که با من داری دقیقاً در همان چهار ساعتی است که من خواب هستم و حتی تمام انسانهای زمین در همان چهار ساعتی که خوابم می‌برد من را پیدا می‌کنند، به یادم می‌افتند و احوالپرسی‌شان می‌گیرد و دلتنگم می‌شوند و پیگیرانه می‌خواهند بدانند حالم چطور است و چه می‌کنم و جواب سوال‌هایشان را بسیار فورس‌ماژور از من می‌خواهند و چرا دقیقاً در ساعت دوم که در عمیق‌ترین حالت خواب خودم هستم؟!

بعد از ذهنت می‌گذرد لابد جدی‌تر از این حرف‌هاست و حتماً موجودات فضایی حمله کرده‌اند و به سران دولتها گفته‌اند هویت من را شناسایی کرده‌اند و من را زنده می‌خواهند!

و سران دولتها پس از جلسات سنگین و پر استرس و پر احساس علی‌رغم میل باتنی به این نتیجه رسیده‌اند که من را پیدا کنند و از من بخواهند با آنها مذاکره کنم و در صورت لزوم برای کرۀ زمین قربانی شوم و به آنها بگویم بقیۀ انسانهای زمین را آزاد کنید و نکشید و زمین را نابود نکنید؛ آن‌ها گناهی ندارند.

 این من بودم که در تمام طول کودکی‌ام با چراغ‌قوۀ هشت‌سانتی صورتی شخصی‌ام به شما علامت می‌دادم تا ما را پیدا کنید و با ما دوست شوید و من را سوار سفینه کنید تا با هم برویم دوردور در فضا، کار من بود!

 ببخشید که شما را دچار زحمت کردم و با این کم‌بود و گرانی سوخت، مجبور شدید این همه راه از آن‌ور کهکشان شیری، بیایید و بفهمید زمین آنقدرها هم جای دوست‌داشتنی‌ای نیست و ما خودمان هم داریم از گرسنگی و بی‌آبی و بی‌اکسیژنی می‌میریم و اشعۀ مضر خورشید هم هر روز بیشتر ما را جزغاله می‌کند، زمین‌لرزه و سیل و سونامی و آتشفشان هم هر روز شصتش یا انگشت وسطش بسته به این‌که در کدام کشور زندگی می‌کنیم به سمت ما است.

 من را ببرید و دست از سر انسانها بردارید، من مسئولیت کار خودم را می‌پذیرم. من بودم که به شما علامت بی‌جا دادم، خودِ خودِ من!

و بعد نگاهی عمیق به نمایندۀ سران دولتها می‌اندازم و با نگاه می‌گویم: «من که کلاً آدم با مرامی هستم و همیشه گناه و مسئولیت تمام انسان‌هایی که در طول تاریخ روی زمین زندگی کردن رو به عهده گرفته‌م، صدام هم در نمیاد ولی ناموسا خودتون هم کم کرم ریختین به فضایی‌ها، من یکی که آمار اون ناسای مارموز رو دارم!

لااقل یه سر سوزن از شرف نداشته‌تون خرج کنید هوای خانواده‌م رو داشته باشید و به خاطر شوآف خودتون هم که شده از قهرمان بازی من و امثال من کمال سو استفاده رو بکنید و بذارید چیزی به نام شرافت و فداکاری، ارزش به حساب بیاد هرچند که همۀ ما می‌دونیم خریته ولی شما وانمود کنید چیزی به نام شرافت هنوز وجود داره!»

و بعد با خودت می‌گویی: «اگر واقعاً جایی آتیش گرفته‌باشه من با این جسمی که تقریباً فلج به حساب می‌آد و با وجود این‌همه ضعفی که در حال حاضر به خاطر عدم فرمان مغز و عدم وجود هرگونه آدرنالین و هرگونه جریان پرشتاب خون در بدنم احساس می‌کنم چه‌جوری باید اون آتیش رو خاموش کنم؟ حالا شلنگ از کجا گیر بیارم، گیریم شیلنگ همسایه رو دزدیدم، به کدوم منبع آب وصل کنم؟

 اصلاً چرا به من نمی‌گین کجا رو باید خاموش کنم که لااقل دنبال آدرس نگردم، مگه نمی‌دونین وقتی بچه بودم یه کلاغ اومد و رو سرم نشست و دقیقاً همون قسمت از مغزم رو که مربوط به آدرس‌یابی و به خاطر سپردن اسامی بود خورد و رفت و حالا من این قسمت رو در مغزم ندارم و دیگه ترمیم نشد و مغزم کج رشد کرد و هنوز هم کجه و من به خاطر همین مشکل هیچ وقت نتونستم دوست و دشمن رو از هم تشخیص بدم و کلاً قدرت تشخصیم در این زمینه ایراد داره و فکر می‌کنم همه دوست هستن در حالی که همه دشمن هستند و هنوز دشمنی اونا رو نشده اگر ظاهر دوست دارن.»

و بعد می‌روی در فاز نیچه و سهراب هم‌زمان با هم که: «دوستانی دارم بهتر از آب روان و نیچه می‌گوید: «ببند دهنت رو اوسکل، صد دفه گفتم انقدر با طناب سهراب نرو تو چاه، کدوم دوست؟ اصلاً

دوست چیست مگر؟

عابری رهگذر است

زود از کوچۀ ما می‌گذرد

همچو باد پاییز

دوستات که هیچ فک و فامیلت هم گریه‌کنت نیستن بدبخت، اون قدیما بود که سر مزار طرف خون گریه می‌کردن و چله نشین می‌شدن؛ تازه اون هم نصفش برای آبروداری پیش مردم بود، نصف دیگه‌ش هم نه برای تخلیۀ هیجان خودشون چون با پدیدۀ عجیبی روبه‌رو می‌شدن به نام مرگ که باعث وحشتشون می‌شد و از وحشت زار می‌زدن، الان که دیگه مرگ عادی شده و یچ هیجان خاصی القا نمی‌کنه چون ترپ و ترپ آدمه که مثل برگ خزون دور و برمون می‌ریزه روی زمین، دیگه مردم وحشت نمی‌کنن، گریه زاری هم نمی‌کنن حتی خوش‌حال هم می‌شن که بهونه‌ای پیدا کنن و بعد از مدتها فک و فامیل رو ببینن و خاطرات رو مرور کنن و از دست‌آوردهای پرافتخارشون برای همدیگه حرف بزنن و اگر شد یکم فخر فروشی هم چاشنی ماجرا کنن و نگران دک و پُزشون باشن که اون‌سری سر خاک فلانی، کدوم عینک آفتابیم رو زده بودم نکنه تکراری باشه فکر کنن من همین یه دونه عینک آفتابی رو دارم،

بعدش هم برن حاجی‌حجای مکه تا مرگ بعدی، که خدا داند قسمت کی باشه!»

و به یک‌باره متوجه می‌شوید در تمام این مدت یک جمله را چندین بار تکرار کرده‌اید و همان پاسخ را شنیده‌اید:

«بیدارم، اگر کاری داری بگو!»

«نه، کاری نداشتم فقط می‌خواستم ببینم خوابیدی؟»■

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جستار «خوابیدی؟» نویسنده «زویا قلی‌پور»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692