مرزهای شرارت
بازیگران: کوین بیکن _ الیزابت شو_ جاش برولین
خلاصه داستان
سباستین کین دانشمندی است که سرپرستی گروهی از دانشمندان را برعهده دارد. آنها زیر نظر پنتاگون بر روی پروژۀ نامرئی کردن انسانها کار میکنند. سباستین و گروهش بالاخره در کار خود موفق میگردند و میمونی را نامرئی میسازند، اما سباستین تصمیم میگیرد که شیوۀ جدید را بر روی خود آزمایش کند.
تقریباً میتوان اذعان داشت که نخستین داستانی که به طرح مسئلۀ نامرئی شدن انسان از طریق روشهای علمی پرداخت رمان مرد نامرئی اثر اچ جی ولز است. لیکن پس از آن نویسندگان و فیلمسازان متعددی به طرح چنین موضوعی درآثار خود پرداختند.
پل ور هوفن کارگردان نام آشنای هلندی که حالا دیگر سالهاست در هالیوود به تولید آثار سینمایی میپردازد، در سال 2000 میلادی برداشتی دیگر از این دستمایۀ داستانی داشته و در اثر خود در کنار خلق هیجان و تعلیق به طرح سؤالات اخلاقی پرداخته است. سباستین خودرا در مقام خالق میانگارد و در جملهای به یکی از جملات نیچه «آنچه مرا نکشد قویترم میکند.» اشاره میکند.
سباستین هنگامی که از علاقۀ ایجاد شده میان لیندا (عشق پیشین خود) و متیو یکی از اعضای گروه با خبر میگردد نمیتواند این مسئله را قبول کند که میل به شرارتی که در درون وی خقته است بیدار میگردد. میلی که به قتل دوستان و همکارانش میانجامد.
البته این میل به شرارت پیش ازآگاه شدن سباستین از این ارتباط، هنگام تعرض به زنی که در همسایگیاش زندگی میکند برای اولین بار رخ مینماید.
یکی از نکاتی که میتوان در آثار ورهوفن نشانههای آن را مشاهده نمود، توجه او به بدن و جنسیت است که ردپای آن را میتوان در بسیاری از آثار وی از غریزه اصلی تا همین مرد تهی را در بر میگیرد.
توجه سباستین به بدن زن همسایه و ناتوانی وی از مهار شهوت خویش شاهدی برای این مثال است.
توجهی که میتوان تا حدودی آن را مبتنی بر تفکرات نیچه و نگاه وی به امیال جسمانی دانست
من در مقام نگارندۀ متن حاضر میاندیشم که ورهوفن در اثر خود به نسبت بدن آدمی با جهان میپردازد، نسبتی که حتی در فیلم پلیس آهنی از ساختههای دیگر ورهوفن شاهد آن هستیم. در آن اثر نیز شاهد تبدیل شدن بدن یک انسان به یک ربات (ناانسان) هستیم.
درفیلم مرد تهی نیز نسبت بدنها دراین جهان طرح میشود از بدن حیوانات گرفته تا بدن انسان. نخستین شیطنتی که سباستین بدان دست می زند رفتن سراغ یکی از همکاران مونثاش میباشد. او از توانایی نامرئی شدن خود سواستفاده کرده و هنگامی که همکارش روی صندلی خوابش برده است به سروقت وی رفته و به سینۀ وی دست می زند. در اینجا این سؤال در برابر مخاطب خود مینهد این مسئله است که آیا توانایی نامرئی شدن یک انسان مسئولیتهای اخلاقی وی را نیز از بین میبرد؟ آیا او دیگر نسبت به اعمال خود دارای مسئولیت اخلاقی نخواهد بود.
سباستین درصحنهای از فیلم میگوید: «من میتوانم هرکاری بکنم بدون اینکه مجبور باشم در آینه چهرۀ خودم را ببینم.» در این دیالوگ سباستین به خوبی به جایگاه بدن و ارتباطی که با وجدان پیدا میکند اشاره میکند.
درواقع میتوان گفت که وجود چهره به افراد هویت میبخشد و این هویتمند بودن فرد است که اورا موظف به اعمال اخلاقی میکند. البته چهره فقط یکی از شاخصههای هویتمندی انسان است لیکن با توجه به این سخن هگل که چشم را دریچۀ روح آدمی میدانست، میتوان اذعان داشت که اگر فردی مجبور به تماشای چهرۀ خویش نباشد پس تا حدود زیادی ارتباطش با وجدان خویش نیز گسسته میگردد.
از سوی دیگر انسان برای دست زدن به هرکاری نیازمند بدنمندی است و بدون وجود بدون او از انجام بیشتر کارها ناتوان است. امر گناه آلود نیز از دیگر کارها مجزا نیست، حال اگر این بدن قابل مشاهده توسط دیگری نباشد پس تمامی موانع بیرونی برای انجام ندادن امر گناه آلود از میان میرود و اگر فرد شخصی اخلاق مدار نباشد امکان اینکه وی دست به اعمال غیر اخلاقی بزند هست.
البته اگر فردی به وجود خداوند معتقد باشد این مسئله بسیار متفاوت میگردد، لیکن شخصیت سباستین در فیلم مرد تهی خود را در جایگاه خدایی میداند و همین مسئله است که منجر به سقوط اخلاقی فاجعه بار وی میگردد.
پس با توجه به نکات ذکر شده میتوان اذعان داشت که انسان بدون حضور معنویات و اخلاق در زندگیاش امکان مبدل شدن به هیولا (نا انسان) را داراست. بدینسان وی موظف است که پیوسته اعمال خود را از منظر اخلاقی مورد بررسی قرار دهد.
از منظری دیگر میتوان با تکیه بر آرای ایمانوئل کانت فیلسوف آلمانی مبنی بر اینکه آن عملی را میتوان نیک شمرد که مبتنی بر ارادۀ نیک انجام گیرد. بر این اساس مبنای سنجش اعمال نه دیگری و قضاوت وی بلکه اصل و اساس خود عمل است. اگر عملی از اساس بر اصل اراده نیک انجام گیرد میتوان آن عمل را یک عمل خیر بحساب آورد لیکن اگر عمل یک فرد مبتنی بر ارادۀ خیر نباشد، نمیتوان آن عمل را یک عمل خیر محسوب کرد.
با توجه به انگارههای کانت از آنجا که اصل و اساس اعمال سباستین از سواستفاده از همکار خود گرفته تا تعرض به همسایه خود و در نهایت جنایاتی که وی به آنها دست می زند مبتنی بر ارادۀ خیر نیست، پس او نمیتواند خود را بیگناه خوانده و از شرارت تولید شده توسط اعمال خویش شانه خالی کند.
اما میتوان گفت که اندیشۀ سباستین برداشتی اشتباه از انگارههای نیچه است. انگارههایی که تفکر اخلاقگرای کانت را قبول نداشت. سباستین به دنبال قدرت است واین قدرت را در نامرئی شدن مییابد. این در حالی است که انسان به هرصورت موظف است که از آسیب زدن به دیگری پرهیز نماید وتوانایی های اکتسابی اورا از قبول این مسئولیت مبرا نمیکند
فیلم مرد تهی با وجود آنکه با هدف سرگرم کننده بودن و جذب مخاطب ساخته شده است توانایی این را دارد که مخاطب خویش را درباب بسیاری از مسائل به تفکر وادار نماید و این مسئله را به وی گوشزد کند که مرزهای شرارت بسیار باریک است. ■