درباره کتاب: رمان وِیلان در 857 صفحه و 24 فصل با راوی سوم شخص مفرد و زاویۀ دید دانای کل نوشته شده و در سال 1397 توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
درباره نویسنده: رمانهای منتشر شده از این نویسنده به قرار زیر است:
همه هستی من/ راننده سرویس/ نوتریکا در دو جلد/ خط هشتم/ زندگی غیر مشترک/ پدرخوب/ من تو او دیگری/ روزان دیروزم/ دردم/ رسوب/ و تمام میشود/ نبض خاموش/ پاد ساعتگرد/ اقلیم/ کلاکت در دو جلد/ آوانگارد/ گرایلی/ معرکه ماه/ بازگشت طیطو/ چاو چاو
رمانهای مشارکتی: حکم دل/ قایمکی/ مرد کوچک/ آنتی عشق/ خانم کوچولو
رمانهای چاپ شده: تاروت/ ارثیه ابدی/ تشریفات/ آوانگارد
خلاصه رمان: رمان دربارۀ بنیامین نوشته شده که تازگی متوجه شده کسانی که او را بزرگ کردهاند خانوادۀ واقعیاش نیستند و دنبال پیداکردن ردی از پدر و مادر خود میگردد. همزمان مشکلاتی در کار و زندگی شخصیاش بهوجود آمده از جمله آنکه همسرش آناهیتا با شک به این مسئله که بنیامین به او خیانت کرده، طلاق گرفته و چون حضانت پسرش رهام را نتوانسته در اختیار بگیرد فقط هفتهای یکروز اجازه دارد او را نزد خود نگاه دارد.
پدر آناهیتا که از ابتدا مخالف این وصلت بوده موانع بسیاری سر راه این دو ایجاد میکند تا از رجوع دوبارۀ آنها جلوگیری کند. رها از زمانی که بنیامین را در عروسی دوستش دیده، پیگیر است تا خود را به او نزدیک کند؛ ولی حضورش در زندگی بنیامین مشکلات جدیدی ایجاد میکند.
تحلیل و بررسی رمان:
اسم مناسب و جالبی برای رمان انتخاب شده، طرح جلد نیز با نام کتاب همخوانی داشته و توانسته محتوای داستان را به نمایش بگذارد. شروع داستان کشش کافی داشته و تعلیق ایجاد شده در حدی است که میتواند خواننده را تا انتهای داستان دنبال خود بکشاند. نثر روان بوده و به دل مخاطب مینشیند، اشکالات اندکی در آن دیده میشود که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: زندگی تو بهجای زندگیت رو، میام بهجای میآم، میومدم بهجای میاومدم، گم شدتون بهجای گمشدهتون، شصت بهجای شست، شبههایش بهجای شبهههایش، چه کارشی بهجای چه کارهشی، آنکارد بهجای آنکادر، جرأت بهجای جرئت، دئوندی بهجای دُووندی و شرمندتون بهجای شرمندهتون نوشته شده است.
بهجای «با بغض ته حلقش در یورش بود» بهتر است نوشته شود در جنگ بود، یورش به معنی حملهکردن است. زمانی که فاعل جمله مشخص باشد درستتر است از فعل مجهول استفاده نشود، پس نگاهش چرخید بهجای «نگاهش را چرخاند» مناسبتر است، همچنین کشید بهجای «کشاند».
در جاهایی که زمان و مکان تغییر میکند نیاز به گذاشتن سهستاره وجود دارد که در مواردی رعایت نشده، نوشتن نام گویندۀ دیالوگ و بعد از آن گذاشتن دو نقطه روی هم در متون نمایشنامه و تئاتر کاربرد دارد و در داستاننویسی استفاده از این شیوه صحیح نیست. در بسیاری موارد هکسره در جای مناسب قرار نگرفته، در محاورهنویسی زمانی که کسره معنی «است» داشته باشد باید از «های غیرملفوظ» استفاده شود، مثل آخرین پروازه بهجای «آخرین پروازِ». در برخی جملات کلمهای دوبار تکرار شده که نشان میدهد ویراستاری لازم برای کتاب صورت نگرفته است.
موضوع داستان دربارۀ فرزندخواندگی است و حسوحال افرادی را بیان میکند که بعد از سالها گمشدۀ خود را مییابند؛ مشکلاتی که در این زمینه گریبانگیر چنین کسانی میشود و تأثیراتی که در زندگی آنان برجا میگذارد در این رمان مورد توجه قرار گرفته است. وابستگی به خانوادهای که او را بزرگ کردهاند و حس ناشناختهای که در مواجهه با خانوادۀ واقعی خود در آنان ایجاد میشود بهزیبایی در این رمان ترسیم شدهاست.
کسانی که هویت خود را گم کرده و در رویارویی با خانوادۀ واقعی خود دچار دوگانگی میشوند در داستان شرح داده شده، استیصال به نمایش درآمده در این رمان ملموس بوده و فضاسازی مطلوب توانسته خواننده را بهراحتی در حالوهوای داستان قرار دهد. همچنین سیر تحول آناهیتا همسر بنیامین بهشکلی باورپذیر نشان داده شده و با شخصیتی ناپایدار روبهرو هستیم که نمیتواند در مواقع بحرانی تصمیم مقتضی بگیرد. شور جوانی در بردیا نیز بهخوبی نشان داده شده که تصمیمهایش عجولانه و بیفکر بوده و سببساز ایجاد مشکلات بسیاری برای رسیدن به خواستههایش میشود.
شخصیتپردازی بهشکل ارزندهای در کتاب انجام شده که نشانگر تبحر نویسنده در این زمینه است. کاراکتر متزلزل آناهیتا در مقابل ثبات شخصیت بنیامین نمود بارزی داشته و تقابل این دو نفر نشان میدهد نویسنده توانسته موفق عمل کند. آناهیتا زنی است که نمیتواند بدون تأثیرگرفتن از پدرش برای زندگی خود تصمیم بگیرد و نقطۀ مقابل او بنیامین است که بااقتدار سکان زندگی را در دست گرفته تا آنجا که تمام افراد خانواده به او وابسته بوده و برای انتخاب هر راهی از او مشورت میخواهند.
تقاضای طلاق که از طرف آناهیتا مطرح میشود نمایانگر آن است که تا چه حد متأثر از افکار پدرش بوده و چه ساده زندگی خود را ازهم میپاشد، با وجود علاقۀ فراوانی که به بنیامین دارد و حتی بعد از جدایی هم از شدت علاقهاش کاسته نشده؛ ولی شک و بدگمانی به بنیامین اجازه نمیدهد شیوۀ مناسبی را در پیش گیرد. مشکلات شخصیتی که گریبانگیر آناهیتا است ریشه در نحوۀ تربیت او دارد؛ ولی پدرش نمیخواهد بپذیرد باعث آشفتگی روح و روان دخترش شده و همچنان او را تحت فشار قرار میدهد تا طبق خواستههایش عمل کند.
بنیامین نمونۀ یک مرد خانوادهدوست است که توانسته تعادل را در میان کسانی که به او وابستهاند ایجاد کند؛ اما برای رسیدن به این نقطه از جان خود مایه گذاشته، طوریکه منجر به نارسایی قلبیاش شده؛ بنیامین مردی است که همواره سعی کرده به خود متکی باشد و گرهگشای مشکلات اطرافیانش، برعکس کسانی که او را احاطه کردهاند با دلسوزیهای نابجا موجبات آزار او را فراهم کردهاند، از جمله مادری که او را بزرگ کرده آنقدر به بنیامین وابسته است که طاقت ندارد محبت پسرش را به خانوادۀ جدیدش ببیند و حضور بنیامین را همهجانبه برای خود میخواهد.
بنیامین بهقدری دلسوز است که بارها آسایش خود را فدای وابستگانش کرده و موجب شده آناهیتا از این بابت به او گله کند که چرا تا این حد خود را درگیر مسائل متعدد خانوادهاش کرده؛ اما بنیامین نمیتواند غیر از این باشد، با آنکه تمام تلاش خود را به کار میبندد تا کمبودی در زندگی عزیزانش ایجاد نشود باز هم همه از او انتظاراتی دارند که ناچار میشود بیش از توانش بار مشکلاتشان را بر دوش خود سوار کند.
رها که سالها دنبال گمشدهاش بوده و خود را مقصر گمشدن او میپندارد، حال که احساس میکند او را یافته، صبر و قرار از دست داده و میخواهد به هر طریق ممکن این جدایی پایان یابد، غافل از آنکه شیوۀ مناسبی را برای نزدیکشدن انتخاب نکرده و باعث ایجاد تنش در زندگی متزلزل بنیامین میشود. خانم روحی با خلق داستانی باورپذیر و با استفاده از مؤلفههایی منطقی رمانی را پیش روی مخاطب قرار دادهاند که بهزیبایی توانسته حس و حال چنین افرادی را به نمایش بگذارد.
مصطفی در جایی به بنیامین میگوید: «از بدبختی مردم عکس نگیر. هر چی بدبختی ببینی به خوشبختی خودت شک میکنی!» جملۀ بسیار جالبی است و تا اندازهای میتواند برای بعضی افراد صادق باشد، ممکن است برخی نتوانند تحلیل درستی دربارۀ مسائل پیرامون خود داشته و برداشت درستی از مشاهداتشان بهدست نیاورند، آنجاست که زندگی خودشان دچار تنش و تزلزل شده و امکان دارد درگیر افکاری مسموم و پریشان شوند. برای مواجهه با بحرانها و دیدن مشقات اقشار جامعه نیاز به روحیهای قوی و ارادهای محکم وجود دارد تا توان تحلیل رویدادها را داشته و از ناکامیهای موجود تأثیر منفی نگیرند.
تحلیلی که مصطفی دربارۀ تنش بین بنیامین و البرز دارد پسندیده است، «البرز با تو همفکر نیست، نباشه! مگه قراره همه دنیا با تو یه جور فکر کنن؟! مگه خدا پنج انگشت رو مثل هم آفریده؟!» و به این ترتیب سعی میکند درگیریهای ذهنی بنیامین را کاهش داده و آرامش بیشتری برایش فراهم کند؛ درواقع تنها کسی که بهخوبی میتواند شرایط موجود را درک کرده و برخورد شایستهای در مواجهه با تنشهای موجود نشان دهد پدرخواندۀ او است که حمایتهایش در همه حال بجا و مناسب بوده و توانسته با صحبتهای منطقیاش کمک بهسزایی در حل معضلات پیش رو داشته باشد.
نکتۀ جالبی که در داستان مکرراً به آن پرداخته شده این است که همه تلاش میکنند دلیل اشتباهاتشان را گردن عوامل مختلف پیرامونشان انداخته و خود را بهنوعی تبرئه کنند، هیچکدام نمیخواهند بپذیرند که با انتخابهای اشتباهشان موجب آسیب رساندن به زندگی بنیامین شدهاند. شک نابجا یا تصورات نادرستی که از موقعیت دارند موجب تصمیمگیریهای غلطشان شده؛ اما بهشکلی سعی در توجیه رفتارشان دارند، کسانی که حتی گاه از روی دلسوزی مرتکب خطا شده و اثرات مخربی در زندگی او گذاشتهاند بهجای آنکه واقعیت را بازگو کنند.
بنیامین هم سعی دارد مردی کامل باشد و برای همه نقش منجی را بازی کند، بدون آنکه تواناییهای واقعی خود را در نظر بگیرد، نمیپذیرد که یک نفر در آن واحد نمیتواند همه را از خود راضی نگه دارد و حلال مشکلات تمامی اطرافیانش باشد؛ آنقدر خود را فدای سروسامان دادن به زندگی دیگران کرده که گاهی مجبور میشده از فرصتی که باید در اختیار زن و بچهاش باشد، بکاهد.
البرز هم شخصیتی است که منافع خود را به هر چیزی ترجیح میدهد تا جایی که حتی حاضر است آسایش دخترش را فدای نیات بلندپروازانۀ خود کند، اصرار دارد دخترش همان راهی را انتخاب کند که خودش پیش پای او میگذارد
بدون توجه به آنکه خواست واقعیاش چیست یا آرامش او در چه حالتی برایش فراهم میشود، تازه زمانی که بنیامین دست دکتر قلابیِ آناهیتا را برایش رو میکند اندکی نرمش نشان میدهد؛ ولی باز هم از خواستههایش کوتاه نمیآید.
بنیامین میان کسانی گرفتار شده که هر یک بهنوعی برایش عزیز بوده؛ ولی رفتارهای نسنجیدهشان موجب مشکلات بسیاری در زندگیاش شده، با این حال نمیتواند دست از آنان شسته و مقابلشان بیتفاوت باشد؛ آنقدر از خود مایه میگذارد تا توانش به پایان رسیده و در بستر بیماری میافتد، خوشبختی خود را به آسایش دیگران گره زده و با فداکاری بسیار تمام انرژیاش را به کار بسته تا کمبودی در خانوادهاش وجود نداشته باشد.
خانم روحی بهزیبایی صحنههایی خلق کردهاند که بهشدت حسبرانگیز بوده و خواننده کاملاً در فضای داستان قرار میگیرد. انتخاب موقعیت مناسب و استفاده از توصیفات بجا توانسته مخاطب را با خود همراه کند و همذاتپنداری لازم را ایجاد سازد. باوجود زیادبودن تعداد صفحات، رمان اطناب نداشته و خواندنش خستهکننده نیست زیرا تعلیق کافی تا انتهای کتاب رعایت شده و جذابیت لازم را در تمامی صفحات دارا میباشد. برای این نویسندۀ پرکار آرزوی موفقیت روزافزون داریم. ■