نگاهی به داستان «چنگال» نویسنده «صادق هدایت»؛ «نوشین جم‌نژاد»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

nooshin jamnejad

صادق هدایت نویسندۀ بزرگ ایرانی و یکی از اولین بنیان‌گذاران ادبیات داستانی مدرن ایران بود. نثر داستان چنگال ساده، عریان و بی‌پرده، شفاف و بی‌پیرایه، روان و عاری از دشوارنویسی است که مشکلات جامعه را به طرز شگفت‌انگیزی با قلم و ذهن هدایت به تصویر می‌کشد. فضای داستان پُر از رمز و راز است. تعلیق فراوانی در داستان دیده می‌شود و مخاطب را تا پایان داستان با خود همراه می‌کند. نویسنده کمتر از مقدمه استفاده می‌کند و مستقیم خواننده در دل جریان قرار می‌گیرد.

چنگال تصویری از جبری اجتماعی است که از پدر به پسر به ارث رسیده است. پسری که نمی‌خواهد مثل پدرش باشد ولی دقیقاً رفتار پدر را تکرار می‌کند. می‌توان خوانشی جامعه شناختی برای درک مفهوم مرگ در آن ارائه داد. همچنین نقاط ضعف فرهنگ پوسیده و عوامانه در این داستان کاملاً مشهود می‌باشد. این اثر از جمله داستان‌های ناتورالیستی هدایت است که نشان می‌دهد تأثیر شرایط نابسامان زندگی اجتماعی به چه صورت می‌تواند در چنگال خوی حیوانی اسیر شود و مستقل از ارادۀ بشر باشد. شخصیت‌های اصلی داستان بیماری‌هایی دارند که خودشان بی‌خبرند و بدون آگاهی خصوصیات والد خودشان را تکرار می‌کنند. این آدم‌ها بازیچۀ ارادۀ ژنتیک هستند و اختیاری از خود ندارند. داستان از دید دانای کل بیان می‌شود، دانای کل نامحدودی که حتی به افکار و احساسات درونی شخصیت‌ها هم دسترسی دارد و به مخاطب آگاهی می‌دهد.

سید احمد بارزترین شخصیت در داستان است که به واسطۀ جبر موهومی که از اجتماع خویش به ارث برده، به موجودی تبدیل می‌شود که در چنگال موهومات گرفتار شده است. او و خواهرش ربابه، به سبب آزارهای پدر و نامادری‌شان مُدام به فکر فرار از خانه پدری‌شان می‌باشند و بیشتر صحبت‌هایشان حول موضوع فرار دور می‌زند. احمد به خیال فرار به اندوختۀ خود می‌افزاید و ربابه هم هر چه خرده ریز گیرش می‌آید به دقت می‌پیچد تا در موقع فرار همراه خودشان ببرند. آن‌ها شبها وقتی به رختخواب می‌رفتند به جز حرف ارنگه «روستایی در مسیر چالوس»، چیز دیگری در ذهن‌شان نبود. خوب بدیهی است کسی همچون آنها که از بدو تولد، در فضای وحشتناک خانه، در چنگال پدری معرکه‌گیر، قاتل و خرافه پرور و محیطی دیکتاتور مآب رشد یافته چطور می‌تواند در زندگی آگاهی یابد و با اندیشه و فکری معقول پیش رود؟ در این میان وجود شخصیتی چون عباس ارنگه پیدا می‌شود که با ساختن آرمان و آرزویی دروغین به امیال خاموش و ناآگاه سید احمد شعله می‌افکند و او را با رؤیایی از خیال خام فریب می‌دهد و باعث می‌شود مانند حیوانی لگام گسیخته رفتار کند و در نهایت شخصیت متزلزلش بخاطر رویارویی با رنج‌های گوناگون به انهدام کشیده می‌شود زیرا از یک طرف در چنگال جبر اجتماعی اسیر است و از طرف دیگر بعلت فقدان فرهنگ و بر دوش کشیدن بار شوم جهل و فقر و جنایت که از جامعه و پدرش به او رسیده به قهقرا کشیده شده است. او شبیه پدرش است، همانند او در سن پایین می‌لنگد، همانند پدر به سوءظن نسبت به همه چیز و همه کس گرفتار است و همانند پدر، یگانه خواهرش یعنی ربابه را با همان شیوه غلط پدر که مادرش «صغرا» را به قتل رساند او را می‌کشد. از این رو، ربابه هم بر اساس همین جبر اجتماعی سرنوشتی چون مادرش دارد. گویی اجتماعی که این خواهر و برادر در چنبرۀ آن گرفتار شده‌اند، اجتماعی ویران‌کننده می‌باشد که زنان در چنگال مردانشان و مردان در چنگال جهل و غرایزشان گرفتارند و عاقبت هر دوی آنها به سرنوشتی مبهم، نامعقول و موروثی در چنگال دژخیم مرگ گرفتار می‌آیند. در تحلیلی موشکافانه با استناد به شواهدی در متن داستان نشان داده می‌شود که بروز خشونتی مهارناپذیر در احمد که به قتل خواهرش می‌انجامد برآمده از نوعی تنش برخاسته از بحران‌های درونی اوست. «عقده ادیپ» و این که خواهرکشی به نوعی در این داستان معادل با مادرکُشی است. در واقع احمد طرح کشتن خواهرش را مدتی پیش از ارتکاب به جنایت در ذهن خود می‌پروراند. وقتی ربابه قضیه حمله پدرشان به نامادری را می‌گوید «چشم‌های احمد با روشنایی سبزرنگی می‌درخشد» و در قسمتی دیگر می‌خوانیم سید احمد وقتی به ربابه نگاه می‌کرد «دست‌های خشک خودش را مثل برگ چناربلند کرد، انگشت‌هایش باز شد و مانند اینکه بخواهد شخص خیالی را خفه کند دست‌هایش را به‌هم قفل کرد.» در واقع قتل دیگری هم در حال رخ دادن بود. «رقیه سلطان» کلاً عقده حقارت در احمد باعث رنجش او می‌شد؛ صورتی عصبانی، شغلش که پینه‌دوزی بود و علیرغم پا درد «که آن هم ارثی بود که از پدرش به او رسیده» و اینکه در جوانی محتاج عصا بود، همه اینها درماندگی و حقارت را برای او تشدید می‌کرد و باعث شده بود که از نظر عاطفی به خواهرش ربابه به طرز بیمارگونه‌ای وابسته شود و در عین حال این وابستگی روانی نابهنجار با بدبینی پارانویایی درآمیخته و به دشمنی و حسادت و در نهایت خشونت تبدیل شده بود. بحران درونی احمد زمانی به شدت می‌رسد که مشدی غلام مادرش را به خواستگاری ربابه می‌فرستد که این اتفاق تأثیر بدی در اخلاق احمد می‌گذارد و حسادت او را بیشتر برانگیخته می‌کند. «حسادت پارانویی»

به لحاظ مکانی، داستان خطی است و فقط یک مکان واحد که همان خانه پدری است را نشان می‌دهد. خانه‌ای که شش سال پیش هم مادرشان صغرا در آنجا زندگی می‌کرده است.

شخصیت‌های اصلی سید احمد و ربابه که تمام گفتگوها با آن‌ها شکل می‌گیرد و شخصیت‌های فرعی که فقط از آن‌ها نام برده شده (پدر، سید جعفر؛ نامادری، رقیه سلطان؛ مادر، صغرا؛ خواستگار، مشدی غلام و عباس کسی که احمد و ربابه را می‌خواهد ببرد به النگه) که همگی در شکل گرفتن جریانات تأثیر دارند ولی گفت‌وگویی ندارند.

زمان در داستان به سه شکل دیده می‌شود:

 زمان حال؛ زمان شروع داستان که احمد وارد حیاط خانه می‌شود و گفت‌وگوهایی بین او و ربابه صورت می‌گیرد.

زمان گذشته؛ زمانی که راز کشتن مادرشان توسط پدر برملا می‌شود. «در واقع داستان با این ماجرا کلید می‌خورد.» ونقشۀ فرارشان به النگه. زمان آینده؛ زمانی که نقشۀ شوم احمد برای کشتن خواهرش در ذهنش مرور می‌شود بعلت خواستگاری مشتی غلام چون احمد شوهر کردن ربابه را عین خیانت می‌پندارد.

پایان داستان بسیار غافلگیرکننده و تلخ تمام می‌شود. آدم‌های خانواده‌ای که در باتلاق زندگی‌شان دست‌وپا می‌زنند به خوبی نشان داده می‌شود و آنچه مبرهن است اینکه ربابه از مادرش هم بدبخت‌تر است چون قربانی وراثت و جبرگرایی یعنی هر دو را شامل می‌شود. شاید اگر رقیه سلطان «نامادری» توسط پدر که قدرت مطلق در خانه بود به قتل می‌رسید، ربابه زنده می‌ماند. نتیجه‌ای که از آخر داستان می‌توان گرفت این است که به احتمال زیاد سید احمد از حالت مستی درمی‌آید و وقتی خواهرش را در آن حالت می‌بیند خودکشی می‌کند.

 تنها نماد، گیسوانی بلند که با آن زن‌هایشان را خفه کردند بصورت طناب دار. نقطۀ امید در داستان این بود که اگر پدر مرتکب خودکشی نشد ولی در عوض پسر این کار را انجام داد و او هم مانند خواهرش به کام مرگ رفت. در آخر اینکه این داستان، داستانی برگرفته از تاریخ قاجار بود. ■

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

نگاهی به داستان «چنگال» نویسنده «صادق هدایت»؛ «نوشین جم‌نژاد»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692