بررسی رمان «رویای بی تکرار» نویسنده «سارا هاشمی»؛ «زهرا فرازاندام»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zahra farazandaam

درباره کتاب: رمان رویای بی‌تکرار در 690 صفحه و 10 فصل با روای دانای کل نوشته شده که توسط انتشارات شادان در سال 1397 به چاپ رسیده است.

 درباره نویسنده: خانم سارا هاشمی متولد مرداد 62 در تهران و ساکن رشت بوده، مدرک کارشناسی اقتصاد دارد، متأهل و دارای دو پسر است. نقاشی می‌کشد و داستان‌نویسی را به‌صورت حرفه‌ای از سال 92 شروع کرد. سال 95 اولین کارش با نام ستاره چاپ شد، بعد دوره می‌کنیم هنوز از نشر شادان، آغاز این قصه از آخر بود کار بعدی که از نشر علی چاپ شد و رویای بی‌تکرار از نشر شادان و آخرین کار چاپ شده هم با نشر شادان به اسم و بهار نزدیک است. اجتماعی‌نویس است و سعی می‌کند از موضوعات جامعه برای رمان‌هایش استفاده کند.

خلاصه داستان:

داستان در دو بخش به تحریر درآمده، بخش اول دربارۀ زندگی مسیحا نوشته شده که در بیست‌ویک سالگی عاشق رها می‌شود و به‌ناچار تصمیم می‌گیرد به دلیل بارداربودنِ رها با یکدیگر ازدواج کنند؛ اما معضلات موجود اجازه نمی‌دهد زندگی‌شان دوام چندانی داشته و بعد از چند ماه منجر به جدایی از یکدیگر شده، با این حال عواقب تصمیم‌گیری‌هایش حتی بعد از گذشت چند سال همچنان گریبانگیرش هستند.

بخش دوم مربوط به کودکی به نام نرگس است که بعد از فوت مادرش به فتانه فروخته می‌شود، فتانه تصمیم می‌گیرد برای حفاظت از جان او موهایش را کوتاه کرده و او را به عنوان پسر و با نام رامین به همگان معرفی می‌کند؛ اما مرگ فتانه سبب می‌شود زندگی فلاکت‌باری پیش روی رامین یا همان نرگس قرار گیرد. پس از گذشت چند سال فرامرز رئیس باند قاچاق او را به فرزندی پذیرفته و تربیتش را به‌عهده می‌گیرد؛ اما مرگ او نیز آغاز مصیبت‌های بعدی‌اش می‌شود.

 

بررسی رمان:

نام و طرح جلدی معمولی برای کتاب در نظر گرفته شده که نشانگر مطلب خاصی نیست و نمی‌تواند کنجکاوی مخاطب را برانگیزد. نثر داستان ساده و روان نوشته شده و اشکالات جزئی در آن دیده می‌شود، برای مثال: جرات به‌جای جرئت، نئشگی به‌جای نشئگی، تیکه به‌جای تکیه و دوازده‌ای به‌جای دوازده‌سالگی نوشته شده است. به‌جای ”قفل سکوت را شکاند“ بهتر است نوشته شود قفل سکوت را شکست.

در چند مورد نیاز بود سه ستاره گذاشته شود تا پرش زمانی را در داستان نشان دهد؛ ولی روایت بدون جداسازی ادامه پیدا کرده، مثلاً در جایی شب بود و خط بعدی بلافاصله دربارۀ صبح روز بعد نوشته شده است. در متن آمده ”ست کرده بود“ بهتر است به‌جای کلمۀ ”سِت“ معادل فارسی آن به‌کار گرفته شود، مثل هماهنگ کرده بود.

در بعضی قسمت‌ها که یکی از طرفینِ صحبت ساکت می‌شود و پاسخی به دیالوگ فرد مقابل نمی‌دهد، به‌جای دیالوگ بعد از خط تیره سه نقطه گذاشته شده که این روش صحیح نمی‌باشد و باید در روایت توضیح داد که گوینده سکوت کرده و تمایلی به جواب‌دادن ندارد. همچنین نوشتن ”را“ بعد از فعل اشتباه است و باید بلافاصله بعد از مفعول آورده شود.

حرف‌های مسیحا برای بچه دوازده ساله سنگین بوده و دور از فهم آسمان است که البته در داستان نیز به این مطلب اشاره شده، با این حال می‌شد از کلمات ساده‌تر برای صحبت با او استفاده کرد که برای درک بهتر کودکی در آن سن بگنجد؛ حتی بعضی صحبت‌ها که به نقل قول از آسمان نوشته شده دور از باور است که از زبان او بیان شده باشد و بیشتر به جملات فردی بزرگسال شباهت دارد. جایی که پناه هم با آسمان صحبت می‌کند نوع دیالوگ‌ها برای صحبت با کودکی در َآن سن هماهنگی ندارد و بهتر بود از جملاتی قابل فهم‌تر برای این گفت‌وگو استفاده می‌شد.

تیترزدن در داستان‌نویسی استفاده نمی‌شود و نیاز نبود هر بار نوشته شود روایت اول یا روایت دوم، چون خود متن نشانگر

 آن است کدام بخش مد نظر است. داستان به‌خوبی توانسته تعلیق لازم را ایجاد کرده و کنجکاوی مخاطب را برانگیزد. همین که در دو بخش مجزا، دو روایت ظاهراً نامرتبط شرح داده شده به اندازۀ کافی تعلیق ایجاد کرده و خواننده را با خود همراه می‌کند تا ارتباط این دو داستان را بیابد؛ سوای آن‌که هر یک از داستان‌ها نیز خود به‌تنهایی توانسته هیجان لازم را در رمان تزریق کند و گره‌های بسیاری در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند.

در روایت اول عشق زودهنگام و عواقب آن مورد بررسی قرار گرفته، همچنین صدماتی که طلاق می‌تواند روی کودکان باقی بگذارد، طوری که ممکن است حتی تا بزرگسالی نیز طبعات آن ادامه داشته باشد. هوس‌های زودگذری که در دوران جوانی گریبانگیر افراد شده و اگر به راه درست هدایت نشود، صدمات جبران‌ناپذیری به‌دنبال خواهند داشت. خانم هاشمی توانسته‌اند در این بخش به‌خوبی این عوارض را به معرض نمایش بگذارند.

در بخش دوم با زندگی افرادی از قشر پایین جامعه آشنا می‌شویم که اغلب با اعتیاد در ارتباط بوده و همیشه قاچاقچیان و عوامل توزیع مواد مخدر سهم به‌سزایی در زندگی این افراد دارند. کسانی که برای کسب سود بیشتر عده‌ای را به کار گمارده و با در دست داشتن قدرت بیشتر، اشخاص بسیاری را در دام خود اسیر می‌کنند؛ حتی کودکانی که ناچار به فعالیت‌های خیابانی روآورده و ناگزیرند برای گذران امور خود به هر کار سخیفی تن دهند.

ارتباط این دو بخش در فصل‌های پایانی مشخص می‌شود و توانسته تعلیق و هیجان را در رمان ایجاد کند سوای آن که هر یک از دو روایت نیز به اندازۀ کافی کشش لازم را در مخاطب به‌وجود می‌آورد تا داستان را با اشتیاق تا انتها دنبال کند. خامی و ساده‌انگاری مسیحا او را در دامی اسیر می‌کند که ناشی از کم‌تجربگی‌اش بوده و غرور جوانی اجازه نمی‌دهد با بزرگترهایش مشورت کند و زمانی به پدرش از مشکلاتش می‌گوید که کارازکار گذشته و در منجلاب اشتباهاتش فرورفته است.

با وجود نصایح پدرش باز هم تحت تأثیر حرف‌های مهری، مادرزنش قرار گرفته و بدون اطلاع خانواده دست به عملی می‌زند که عواقبش سال‌ها بعد گریبانگیرش شده و او را در مخمصۀ انتخابی سخت قرار می‌دهد؛ زمانی که مسیحا بزرگ‌تر شده و عاقلانه به امور دوروبرش نگاه می‌کند تا با آگاهی بیشتری قدم بردارد. جالب آن‌که از تصمیم گذشتۀ خود پشیمان نیست با وجود موانعی که سر راهش قرار گرفته و سعی می‌کند بادرایت با مسئلۀ جدید برخورد کرده و آن‌چه در توان دارد برای حل این معضل به کار گیرد.

مسیحا در بخش دوم زندگی‌اش کاملاً عاقلانه عمل کرده و رشد فکری او را در طی داستان شاهد هستیم. همچنین برخورد منصفانه که با اطرافیانش دارد قدرت تعقل او را به اثبات می‌رساند که بعد از گذشت چند سال به بالندگی رسیده است، با آن‌که از زبان مهری شنیده چه در گذشته برای والدینش و پدر و مادر رها رخ داده؛ اما سعی می‌کند آن‌چه برای آنان اتفاق افتاده در دیدگاه و تصمیم‌گیری‌های امروزش نقشی نداشته و رفتاری سنجیده و حساب‌شده از خود نشان دهد.

جالب آن‌که از تک‌تک افراد مرتبط با حوادث گذشته سؤال می‌کند تا روایت دنیاآمدن رها را از زبان هر کدام جداگاه شنیده و پیشاپیش به قضاوت ننشیند. تمام افرادی را که در گذشتۀ زندگی رها نقشی داشته‌اند وادار می‌کند قصۀ زندگی خود را تعریف کنند تا آگاهانه قدم بردارد و از اشتباهات آنان درس بگیرد، کار پسندیده‌ای که نیاز است جوانان امروز ما آن را سرلوحۀ زندگی خود قرار داده و اشتباهات گذشتگان را بار دیگر تکرار نکنند.

این رفتار اصولی و تفکر منطقی مسیحا بسیار جالب توجه بوده و خانم هاشمی توانسته‌اند شخصیتی را خلق کنند که به‌خوبی از آموزه‌های خود استفاده کرده و زندگی اطرافیانش را مد نظر قرار داده تا مشکلاتی مشابه آنان در زندگی‌اش ایجاد نشود. به‌نحوی شایسته با اطرافیانش برخورد می‌کند و سعی دارد با دلیل منطقی آنان را قانع کند که کدام کار به نفع آسمان است و باید از همان روش پیروی کند. نکات ارزنده و مثبتی را می‌توان در این رمان یافت که می‌تواند الگو و سرمشق جوانان امروز قرار گیرد تا بی‌گدار پیش نرفته و به بی‌راهه کشیده نشوند.

روایت دوم نیز شاید به‌ظاهر داستانی تکراری از قاچاقچیان و کودکان کار باشد؛ اما خانم هاشمی توانسته‌اند با پرداختی متفاوت ماجرایی ارزنده را در معرض دید مخاطب قرار دهند که خواندنش خالی از لطف نبوده و نگاهی جدید به این پدیده داشته است. روایت فتانه که با دیدن نرگس یاد گذشتۀ دردناک خود افتاده و به خیال خود سعی دارد این کودک را از گردابی که در آن گرفتار شده نجات دهد غافل از آن‌که خود نیز به نوعی اسیر گردابی دیگر است و برای رهایی دست‌وپا می‌زند پس نمی‌تواند نجات‌دهندۀ شایسته‌ای برای زندگی آن کودک بی‌پناه باشد. همین خوش‌خیالی فتانه سبب می‌شود نرگسی که در قالب پسر فرورفته و او را با نام رامین می‌شناسند اسیر دست افرادی شود که از او برای کار در خیابان سوءاستفاده می‌کنند و تنها عاملی که تا آن لحظه نجات‌بخشش بوده و از برخی مصائب دور نگهش داشته شاید همان تغییر هویتش بوده باشد، گرچه با شروع دروان بلوغ نگران لورفتن موقعیتش است و نمی‌داند تا چه زمانی می‌تواند خود را از دست سوءاستفاده‌گران اطرافش پنهان کند که تعدادشان کم هم نیستند.

این میان دلسوزی فرامرز رئیس باند قاچاق به کمکش آمده و او را از منجلابی که گرفتار آمده به‌طور موقت و برای چند سالی نجات می‌دهد، شاید به عبارتی نجاتی معجزه‌آسا که البته نحوۀ چینش داستان به شکلی باورپذیر صورت گرفته و می‌توان آن را با وقایع جامعه منطبق دانست. فردی قاچاقچی که تحت تأثیر عشقی قدیمی سعی در نجات کودکی دارد که زمانی مورد توجه عشق از دست رفته‌اش بوده تا به این ترتیب وجدانش کمی آرام گیرد.

بعد از مرگ فرامرز، رامین یا همان نرگس با کمک زری می‌تواند زندگی ساده و فقیرانه‌ای برای خود فراهم کند و به‌شکلی آبرومندانه امور خود را بگذراند. جایی که با مسیحا برخورد کرده و قصۀ زندگی این دو درهم ادغام می‌شود که خود بخشی هیجان‌انگیر به داستان اضافه کرده است. گره‌های موجود در داستان و تعلیق‌های ایجاد شده، رمانی پرکشش را خلق کرده و نکات مثبت بسیاری در آن گنجانده شده است. شخصیت‌پردازی به‌نحو احسن صورت گرفته، فضاسازی و صحنه‌پردازی مقبول است و می‌تواند خواننده را راضی نگه دارد.

منطق داستان باورپذیری لازم را ایجاد کرده و رمانی اجتماعی حاصل آمده که با جمع‌بندی مناسب در پایان خاتمه می‌یابد و گرهی ناگشوده در داستان باقی نمی‌ماند. عشقی که در داستان شکل گرفته نیز کاملاً معقولانه بوده و باور لازم را برای خواننده ایجاد می‌کند که البته بخش کوتاهی از داستان را به خود اختصاص داده با این حال جذابیت کافی را ایجاد کرده است.

تنها نکتۀ لازم به ذکر بخشی است که مسیحا دربارۀ یکی از شعرهایش صحبت می‌کند که نمی‌داند فرستندۀ آن چه کسی است. این قسمت غیرضروری به نظر می‌رسد و حذف آن لطمه‌ای به داستان نمی‌زند زیرا این مجهول ایجاد شده کارکردی در خط سیر داستان ندارد و ضرورتی برای بیانش حاصل نیامده است.

برای این نویسنده گرامی آروزی پیشرفت روزافزون داریم. ■

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بررسی رمان «رویای بی تکرار» نویسنده «سارا هاشمی»؛ «زهرا فرازاندام»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692