درباره کتاب: رمان تو بودی و من 476 صفحه دارد که در 18 فصل با راوی دانای کل نوشته شده و در سال 1396 توسط انتشارات شادان به چاپ رسیده است.
درباره نویسنده: خانم بهار کرباسی هشتم فروردین 55 در سنندج دنیا آمد. دیگر رمانهای منتشر شده از این نویسنده: روژان، سهمی از دلتنگی، تلختر از جدایی، سکوتی که شنیده شد، قرار جان و دل
خلاصه رمان: رمان دربارۀ زندگی وینا نوشته شده که پدر و مادر خود را طی تصادفی از دست داده و تنها در آپارتمانی زندگی میکند که با پول به ارث رسیده از آنها خریداری کرده است. برادر ناتنیاش مدتی بعد از این فاجعه به خارج کشور میرود و وینا ناچار میشود بهتنهایی زندگی خود را اداره کند. قبل از فوت پدر و مادرش، علاقه و الفتی بین او و پسرعمویش وجود داشت؛ اما آن تصادف اجازه نداد خواستگاری رسمی صورت گیرد.
داستان از جایی آغاز میشود که وینا گرفتار مشکل مالی شده و طلبکارها بابت چک برگشتی از او شکایت کرده و میخواهند او را به زندان بفرستند؛ اما ناگهان خیری از راه رسیده که بدهی او را پرداخت میکند در قبال سه سال کار رایگان برای مهندسی گمنام که خواسته ناشناخته باقی بماند.
تحلیل و بررسی رمان: اسم رمان و طرح جلد معمولی انتخاب شده و نمیتواند کنجکاوی مخاطب را برانگیزد. نثر کتاب ساده و روان بوده و اشکالات بسیار اندکی در آن دیده میشود که نشان از تبحر نویسنده در امر نگارش دارد. از جمله ایرادات نثری موجود که بیشتر اشکالات تایپی هستند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: بیش از بیش بهجای بیش از پیش، زنکن بهجای زونکن، جالب توجه بهجای جلب توجه، قسمتش بهجای قسمش، ترکیم بهجای ترکیام، جگرگوشمی بهجای جگرگوشهمی، متعقد بهجای معتقد، نمیافتد بهجای نمیافتاد، سیبل بهجای سبیل، روبرو بهجای روبهرو، جرأت بهجای جرئت، درب بهجای در، زنگی بهجای زندگی، واسیه بهجای وایسه، خوشبختم بهجای خوشوقتم، کمله بهجای کلمه و چمشانش بهجای چشمانش نوشته شده است.
همان ابتدای رمان قراردادی بین وینا و وکیل مهندس نوشته میشود؛ اما وینا نام مهندس را نمیداند زیرا وکیلِ مهندس به نمایندگی از او با وینا روبهرو شده، در اینجا این سؤال مطرح میشود چطور امکان دارد قراردادی کتبی منعقد گردد بدون آنکه نام صاحب کار در آن قید شده باشد؟ مسلماً از نام وکیل یا نام مستعار در فرم قرارداد استفاده نشده، پس این قسمت باورپذیر نبوده و دور از واقعیت است.
در بعضی صفحات پاراگرافها بسیار طولانی بوده و گاه تا یک صفحه را در برمیگیرد که برای زیبایی صورت اثر بهتر است تا حد امکان همۀ پاراگرافها یکسان بوده و بیش از چهارخطونیم نباشد. همچنین درستتر است تعداد صفحات در فصلبندی تا جای ممکن یکسان باشد؛ ولی فصل هفده تنها دو صفحه را شامل میشود. اعداد در داستاننویسی به شکل حروف باید نوشته شوند نه با رقم. تکرار حروف برای تأکید بیشتر روی کلمهای صحیح نیست و باید بهجای آن از سه نقطه استفاده کرد.
توصیفاتی که در ابتدای رمان برای شناسایی افراد آمده، ایستا بوده و بهصورت گزارشگونه نوشته شده، زیباتر آن است که این توضیحات دربارۀ کاراکترها بهتدریج و در خلال رمان، میان روایتهای متعدد آورده شود تا شکلی داستانی به خود گیرد. همینطور برخی از توضیحات غیرضروری بوده و تنها موجب اطناب داستان شده و نیازی به گفتنشان در رمان حس نمیشود. توضیحاتی که دربارۀ فضای کارگاه و نحوۀ طلاسازی داده شده بسیار جالب توجه است و نشان میدهد نویسنده در این باره تحقیق کافی انجام داده و با جزئینگری به این بخش پرداخته که جای تحسین دارد، همچنین کمک میکند خواننده بهتر خود را در فضای داستان قرار دهد.
از جمله مسائل حائز اهمیت که بخش عمدهای از کتاب را به خود اختصاص داده قوانین ناعادلانه مربوط به نحوۀ تقسیم ارث است که با دلایل موجه عنوان شده چرا نباید برادر ناتنی از پدرخواندهاش ارث ببرد، درمقابل مادرش از پسر فوت شده سهم میبرد که هیچ نیازی به آن مال نداشته و از تمکن مالی کافی برخوردار است. مسئلۀ مطرح شده بسیار جالب توجه است و ای کاش در قوانینمان اصلاحاتی در این زمینه صورت میگرفت تا اینگونه در حق فرزندان حاصل از ازدواج قبلی اجحاف نشود. قوانینی که براساس نحوۀ زندگی در سالیانی دور نوشته شده و زندگی امروزی فاصلۀ بسیار با آن شیوۀ منسوخشده دارد. از این جهت جای قدردانی دارد که خانم کرباسی توانستهاند بهزیبایی این معضل را در داستان خود مطرح کنند، مسئلهای که شاید بسیاری با آن دست به گریبان بوده؛ اما قوانین فراگیر و عادلانهای وجود ندارد تا پاسخگوی چنین مشکلاتی باشد.
نکتۀ جالب توجه بعدی که در داستان گنجانده شده نوع پوشش دخترعموی وینا است که گشت ارشاد طبق قواعدی غیرانسانی به دختران جوان ایراد گرفته و آنان را دستگیر میکنند و همین بهانهای بهدست برخی خانوادههای سختگیر میدهد تا آنها را از بسیاری آزادیهای طبیعی و مسلم خود محروم کنند که ناجوانمردانه و غیرانسانی چنین قوانینی وضع شده است. باز هم جای تقدیر و تشکر دارد که خانم کرباسی به این قبیل معضلات اجتماعی در داستان خود اشاره کردهاند تا در جهت آگاهی افراد قدمی هرچند اندک برداشته شود.
در جایی که وینا با برادرش ونداد چت تصویری انجام میدهد به مشکلات مهاجرت اشاره میکند که افراد خارج از کشور با وجود رفاه موجود در آن کشورها نمیتوانند احساس آرامش داشته و همیشه دلشان برای ایران تنگ میشود و از اینکه ناچارند دور از وطن باشند در عذاب هستند. نکاتی که بهزیبایی به آن اشاره شده و میتوان بهخوبی شرایط ایرانیان خارج از کشور را درک کرد که با چه مصائبی مواجه هستند، حقایقی که شاید بسیاری از افراد مقیم خارج، از گفتنش سر باز زده و سعی دارند زندگی در کشورهای دیگر را بدون نقص عنوان کنند یا تمایلی به نشاندادن کمبودهایشان ندارند.
در جایی که عمۀ وینا سراغش میرود تا برای ننه عزت طلب حلالیت کند چون رو به موت است، پاسخ وینا جالب توجه و به حق است که نمیتوان از همگان توقع بخشش داشت، در جواب عمهاش میگوید: ”یعنی هر کس در طول زندگیش هر کاری دلش خواست انجام داد و دل آدمها رو شکست و بهشون ظلم کرد؛ در نهایت با کلمه حلالم کن، بخشیده شه و گناهاش پاک شه؛ پس تاوان اون روزهایی که از آدمها تباهکردن چی میشه؟ میتونن اون روزها رو برگردونن و دلهای شکسته رو مرهم بذارن... قرار نیست که همه آمرزیده از دنیا برن“ این سؤال مطرح میشود آیا واقعاً نباید فرقی گذاشته شود بین کسی که ظلم کرده و آنکه در حق اطرافیانش محبت داشته؟
چرا انتظار داریم همه از گناهان آدم خطاکار بگذرند و سختیهایی که در طول زندگی بر فرد تحمیل شده به فراموشی بسپارند؟ همگان این توانایی را ندارند که گذشته را فرموش کرده و ظلمهایی که بر آنها روا داشته شده از یاد ببرند؛ پس نباید آنان را تحت فشار قرار داد یا این افراد را سنگدل خطاب کرد. حق انتخاب را برای هر انسانی محترم بشماریم و به او اجازه دهیم راهی را در پیش گیرد که وجدانش در آرامش باشد، بهواقع نمیتوان انتظار داشت هر ظلم و ستمی که به ناحق یا حتی در مواردی از روی نادانی یا ناآگاهی انجام شده بدون تاوان باقی بماند و جزایی برایش در نظر گرفته نشود.
بخش دیگر که در این رمان بسیار مورد توجه قرار گرفته، راندهشدن وینا توسط زنعمویش است که به گناه نکرده و تنها به صرف آنکه مادرش مورد پسند فامیل نبود، رفتار خوبی با او ندارد و اجازه نمیدهد عروسش شود به این بهانه که شاید او هم مثل مادرش باشد. پسرش را تا آنجا تحت فشار میگذارد که میگوید باید بین من و وینا یکی را باید انتخاب کنی و به این ترتیب شایان را در وضعیتی قرار میدهد که ناچار میشود مدتی طولانی بر عشق خود سرپوش گذاشته و از دخترعمویش فاصله بگیرد. قضاوتهای نابجا و رفتارهای سنگدلانه سبب دوری این دو دلداده شده؛ اما ذرهای از عشقشان کاسته نمیشود. خانم کرباسی عشقی زیبا را بین این دو نفر به نمایش میگذارد که علیرغم تمامی مشکلات، گذشت زمان طولانی تأثیری در دیدگاهشان نداشته و همچنان با تمام وجود خواهان طرف مقابل هستند.
رفتار وینا هم این میان بسیار پسندیده است و میتوان به او حق داد که تا این حد از فامیل خود دوری کند زیرا آنان باعث آزارش بوده و آرامش را از وجودش سلب کردهاند. حتی بدرفتاری و اعتقادات ناعادلانهشان سبب دوری وینا و ونداد شده و برادر را ناچار به ترک وطن میکند. در این رمان شاهد هستیم صبوری همیشه جوابگو نبوده و گاهی نیاز است دربرابر ظلم ایستادگی کرد، حتی اگر از طرف نزدیکترین کسان فرد باشد.
مادربزرگی که بین نوههای خود فرق میگذارد و فقط به آن جهت که عروسش باب میلش نبوده، نوهاش را نیز به دیده تحقیر مینگرد و ارزشی برای پسر آن زن که حاصل ازدواج قبلیاش بوده قائل نیست و او را جزو وابستگان خود نمیداند. طبعاً نمیتواند محبتی از سمت آن نوه دریافت کند و این انتظاری کاملاً بیهوده است زمانی که به وینا گله میکنند چرا احترام مادربزرگت را نگه نمیداری، در صورتی که خود مادربزرک با رفتارهای ناشایستش سببساز چنین برخوردهایی بوده است که خانم کرباسی بهخوبی توانستهاند این احساسات را در وینا به نمایش بگذارند.
شخصیتپردازی در این رمان بهنحو شایستهای صورت گرفته هر چند عصبانیتهای بیش از اندازۀ شایان مورد پسند برخی خوانندگان قرار نگیرد؛ اما نویسنده توانسته کاراکتری خلق کند که باورپذیری لازم را در خواننده ایجاد میکند. بهطور کلی روند داستان با واقعیت جامعه همخوانی دارد و به خط سیر قصه ایرادی وارد نیست. همچنین صحنهپردازی و فضاسازی بهشکلی مطلوب صورت گرفته و مخاطب را تا پایان با خود همراه کرده طوری که میتوان با علاقه موضوع داستان را دنبال کرد و به باور لازم رسید.
نکتۀ جالب توجه دیگر آنکه مریضی وینا باعث میشود ارتباط صمیمانهای بین اعضای فامیل پدری شکل گیرد و برخلاف آنکه خودش تصور میکرد شاید هرگز بچهدار نشود؛ اما این نگرانی خدشهای در روابطش ایجاد نکرده و کسی از این جهت گلهای به او نداشت که خانم کرباسی بار دیگر توانستند با استفاده از این مقوله صحنههایی زیبا و حسبرانگیز خلق کنند.
رمان حاصل نشانگر عشقی است که هیچ کدام از مشکلات موجود نتوانست خدشهای بر آن وارد کرده و برعکس بهمرور زمان بر شدتش افزوده شد. داستانی اجتماعی با درونمایۀ عاشقانه پیش روی مخاطب قرار گرفته که توانسته در قالبی باورپذیر برخی معضلات موجود در جامعه را در معرض دید خواننده قرار دهد که جای تفکر دارد اگر دستاندرکاران راهی برای حل آن بیابند تا در جهت رفاه حال جوانان گامی هرچند اندک برداشته شود.
بسیار ارزشمند است که نویسندگان ما اینگونه مسائل را در کتابهایشان جا داده و سعی در تغییر باورهای نادرست و فرهنگ غلطی داشته باشند که به یادگار از پیشینیان به ما رسیده و جای بازسازی و نوآوری در آن خالی مانده است. نکاتی مانند تقسیم ارث که بسیار حائظ اهمیت بوده و دعواها و شکوایههای بسیاری در این زمینه صورت میگیرد و خانوادههای زیادی با این مسائل دست به گریبان هستند؛ اما متأسفانه متولیان امور توجه لازم را به آن مبذول نداشته و با همان خطمشی کهنه و پوسیده پیش میروند.
مسئله مهم بعدی که در این رمان مورد توجه قرار گرفته نگرش افراد به مقولۀ ازدواج است که بسیاری اصرار دارند باورهای خود را به فرزندانشان تحمیل کرده و سعی دارند آنان در همان جهتی گام بردارند که اعتقاد و سنت دیرینه به آنها دیکته کرده، غافل از آنکه نسل جدید را نمیتوان با همان شیوههای نخنما شده در انحطار خود نگه داشت و باید اجازۀ رشد و بالندگی به آنان داده شود تا از نیروهای خود در جهت شکوفایی هر چه بیشتر کمک گیرند.
جمعبندی نیز به شکل شایستهای صورت گرفته و داستان در جای مناسب به پایان میرسد. برای این نویسنده گرامی آرزوی موفقیت روزافزون داریم. ■