در شمارهی قبل به نکاتی مهم و ابتدایی در مورد فرهنگ و رابطهی آن با ترجمه پراختیم. گفتیم ترجمه به عنوان یک کار خلاقانه و هنری وابسته به احساس مترجم نسبت به فرهنگ سایر جوامع است. کسب شناخت درست یا نادرست از فرهنگ و ادبیات یک کشور از نتایج دیگر تأثیرگذاری مترجم در میزان شناخت مخاطبان جهانی از فرهنگ جوامع مختلف به شمار میآید. در این شماره میخواهیم کمی عمیقتر به موضوع فرهنگ و ترجمه بپردازیم و گریزی به نظریات پل ریکور در این مورد بزنیم.
به اعتقاد ریکور باید به ادبیات اعتماد کرد، چرا که قادر است به هویت، اجتماع و برخورد ما با گذشته شکل بخشد و یکی از اشکال ادبیات که میتواند فرهنگها را به هم نزدیک کند یا آشتی دهد همان ترجمه است.
ترجمه یعنی حدفاصل و واسطه میان کثرت فرهنگها و وحدت بشریت. به این معنا که میتوان از معجزه ترجمه و ارزش نمادین حرف به میان آورد. ترجمه پاسخی است به پدیده مسلم کثرت بشریت با تمامی جنبههای پراکندگی و سردرگمی که از آن ناشی میشود که مثالش اسطوره برج بابل است. اکنون ما در زمان «پس از بابل» به سر میبریم. ترجمه پاسخی است بر پراکندگی و سردرگمی مردم بابل. ترجمه منحصر به فنون و تکنیکهایی که مسافران، بازرگانان، سفرا، خلافکاران مرزی یا خائنها بهطور مقطعی یا آنچه مترجمان به طور حرفهای به کار میگیرند نمیشود. ترجمه واسطهایست برای هرگونه تبادل، نه فقط از زبانی به زبان دیگر بلکه از فرهنگی به فرهنگ دیگر. ترجمه درها را به روی افق جهانی عینی میگشاید نه آن افق جهانی انتزاعی که از تاریخ جداست.
این ترجمه است که نه تنها باعث برقراری تبادل میشود بلکه معادلسازی نیز میکند. پدیده شگفتانگیز ترجمه در این است که معنا را از زبانی به زبان دیگر یا از فرهنگی به فرهنگ دیگر تنها با معادلسازی منتقل میکند بدون اینکه سعی کند به آن هویت بخشد. ترجمه همان پدیده معادلسازی بیهویت است و به این معنا در خدمت پروژه بشریت است بیآنکه کثرت نمادین و بنیادین آن را درهم شکند و این همان چهرهای از بشریت است که ترجمه توانسته است در بطن کثرت به وجود آورد. پیش فرض ترجمه این است که بیگانگی زبانها نسبت به هم تا بهحدی نیست که کاملاً غیرقابل برگردان باشد. هر کودکی قادر است زبان مادریش را بجز که این خود دلیلی بر این است که ترجمهپذیری یک پیش فرض اساسی تبادل فرهنگ هاست.
ما حتی مثالهای چشمگیری از شکلگیری فرهنگهای ترکیبی از طریق ترجمه داریم: ترجمه تورات از زبان عبری به زبان یونانی در سپنانت که قدیمیترین نسخه تورات به زبان یونانی است، سپس از زبان یونانی به لاتینی و از لاتینی به زبانهای محاورهای سرزمینهای مختلف. همچنین ترجمه درخور توجه از زبان سنسکریت به زبان چینی برای جامعه بودایی و باز به زبان کرهای و ژاپنی.
هنگامیکه درباره تبادل کنونی میان میراثهای فرهنگی و معنوی در پی یافتن زبان گفتگوی مشترک سخن میگوییم چنین پدیدههایی را مدنظر داریم. این زبان مشترک آنگونه که در قرن هجدهم تصور میشد زبانی تصنعی نیست که قابلبرگردان به زبانهای طبیعی دارای ترکیبات خاص و پیچیده نباشد و آنچه ترجمه میتواند به وجود آورد، جهان شمولهایی است عینی که در طلب تأیید، تصاحب، پذیرش و شناسایی هستند.
تنها یک یقین کافیست و آن این است که اثر غیرقابل ترجمه بهطور مطلق وجود ندارد. ترجمه علیرغم ناتمامیش، در جاییکه به نظر میرسید تنها کثرت وجود دارد شباهت خلق میکند. ترجمه میان غیرقابل مقایسهها مقایسه میآفریند. در این شباهتی که محصول کار ترجمه است «پروژه جهان شمول» و «تعدد میراثها» با هم آشتی میکنند.
پل ریکور بعد از این مفهوم و باز تعریفی که از ترجمه دارد موضوع اندیشه پذیرش از دست دادن و اندیشه سوگواری را بیان میکند. وی میگوید تاکنون سوگ ترجمه بینقص را داشتهایم. ترجمهی بینقص وجود ندارد، همیشه میتوان از نو ترجمه کرد و ترجمه همواره ادامه دارد. قصد وی این است که اندیشهی از دست وانهادن و سوگ را تا رابطه میان فرهنگها گسترش دهد. در رابطهی میان به خاطر آوردن و از دست دادن است که شناخت متقابل فرهنگها امکان پذیر میشود. برای روایتی دیگر از تاریخ و داستان زندگی خود، چه فردی و چه جمعی و خصوصاً در مورد رویدادهای اساسی یک سنت، عمل سوگواری ضروری است.
باید در سوگ مفهوم اساسی و مطلق بودن بنیاد تاریخ بنشینیم: زیرا هنگامیکه میگذاریم دیگران داستان ما را در فرهنگ خود روایت کنند (ترجمه کنند) باید بپذیریم که برای خصوصیت مطلق سنت خود سوگواری کنیم. هنگامیکه سهم و اهمیت سوگواری را پذیرفتیم، دیگر میتوانیم با خاطر و حافظهای آسوده، خود را به نورهای متقاطع کانونهای فرهنگی پراکنده و به تاویل متقابل تاریخ و به کار هرگز پایان نایافته ترجمه از فرهنگی به فرهنگ دیگر بسپاریم.
پل ریکور که در کودکی پدرش را (که در جنگ کشته میشود) از دست میدهد و مادرش نیز پیش از او فوت کرده بود و از همان هنگام مفهوم خیر و شر، درست و نادرست و آشتی فرهنگها همواره دغذغه خاطر اساسی او بوده است. ریکور ترجمه را به مثابه پل آشتی میان فرهنگها میداند زیرا ترجمه قادر است با حفظ هویت فرهنگی مرزهای سیاسی جغرافیایی را از