خلاصۀ اسطوره «جنگ دو فرزندِ اویدیپوس» «مرتضی غیاثی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

morteza ghiasi

پس از آنکه اویدیپوس از تاج و تخت کناره گرفت، دو پسرش بر سر قدرت با یکدیگر به ستیز پرداختند. اما هیچ یک نتوانست دیگری را از صحنۀ نبرد کنار بزند، تا اینکه سرانجام هر دو بر آن شدند که پادشاهی را میان خود تقسیم کنند، به این شیوه که هر کدام یک سال بر تخت بنشینند و سال بعد پادشاهی را به دیگری واگذار کنند.

اما، با این وجود باز هم دو برادر بر سر اینکه کدامیک می‌بایست آغازگر این چرخه باشد به تفاهم نرسیدند. پولونیکس[1]، برادر بزرگتر، ادعا می‌کرد که همۀ مرده‌ریگ پدر از آن اوست حتی پادشاهی، اما برادر کوچکتر اتئوکلس[2] شایستگی بیشتر خود را بهانه می‌آورد. بنابراین، نبرد دو برادر باز هم بالا گرفت و در پایان به هیچ نتیجه‌ای نرسید. تا اینکه هر دو همداستان شدند که مرده‌ریگ پدر را به دو بخش تقسیم کنند و هر کدام برپایۀ سرشت و گرایش خود یک بخش را بردارد. اینگونه بود که گنجینۀ خانوادگی که شامل گردنبند هارمونیا نیز می‌شد به پولونیکس رسید و تاج و تخت به اتئوکلس. اما، چندی بعد پولونیکس پشیمان شد و تلاش کرد سلطنت را نیز بدست آورد. ولی این بار برادرِ کوچکتر به خشم آمد و پولونیکس را با بی آبرویی از شهر بیرون انداخت.

پولونیکس با گنجینۀ خانوادگی از تبس بیرون رفت و راهی آرگوس شد که در آن زمان زیر فرمانِ آدراستوس[3] بود. همینکه مرد تبسی نیمه شب پا به دروازۀ آرگوس گذاشت با جنگجوی دیگری به نام تودئوس[4] روبرو شد که او نیز از شهر خویش رانده شده بود، زیرا دست به خون اَفدَر[5] خود گشوده بود. آن دو که گمان می‌کردند آرگوس برای دو پناهجو جا ندارد، با یکدیگر درگیر شدند و از اینرو هیاهوی شگرفی برخاست. آدراستوس غوغا را شنید و بیدرنگ خود را به

دروازۀ شهر رساند. آنگاه دو مبارز را از یکدیگر جدا کرد و دید که بر روی سپر پولونیکس نگارۀ یک شیر نقش شده است، که یادگارِ کشته شدنی اسفینکس بدست پدرش اویدیپوس است و بر سپر تودئوس نقش یک گراز کشیده شده که یادآورِ شکار گرازِ کالودونی[6] است. آدراستوس بیاد آورد که پیشترها یکی از نهانگویان به او اندرز داده بود که دختران خویش را به زناشویی شیر و گراز در آورد. او به آنی معنیِ پیشگویی را دریافت و دو بیگانه را به کاخ خویش فراخواند و دختران خویش را به آنها داد: دیپوله[7] همسرِ تودئوس شد و آرگیا[8] همسر پولونیکس.

پیوند خوردن این سه قهرمان به یکدیگر خاندانی بسیار نیرومند بوجود آورد و حالا نوبت آن بود که این خاندان به فکر گسترش قلمرو خود باشد و چه کار بهتر از پس گرفتن سرزمینِ پدریِ پولونیکس و تودئوس. آدراستوس و آن دو جوان بر آن شدند که در نخستین گام تبس را از اتئوکلس پس بگیرند و به پولونیکس بدهند. اما، پیشگویِ آرگوس، آمفیارائوس[9] با خدایان رأی زده بود و دریافته بود که همۀ کسانی که در حمله به تبس گرد خواهند آمد، به جز آدراستوس، کشته خواهند شد. بنابراین، از پیوستن به این ارتش خودداری می‌کرد و می‌کوشید سرداران آن را نیز از اینکار بازدارد. اما، هر چه کرد نتوانست پولونیکس را پشیمان کند. از سوی دیگر پولونیکس که می‌دانست خرسندی و همراهی کاهنِ شهر تا چه اندازه در پیروزی آنها نقش دارد، به نزد یکی از بزرگانِ آرگوس به نام ایفیس[10] رفت تا از او برای خشنود ساختن آمفیارائوس یاری بجوید. ایفیس گفت آمفیارائوس هیچگاه به جنگِ تبس نخواهد آمد مگر اینکه گردنبند هارمونیا به همسرِ آمفیارائوس، اریفوله[11]، برسد. پس

 

پولونیکس به دیدار اریفوله رفت و آن گردنبند را به وی نشان داد. زن آنچنان شیفتۀ آن جواهر شد که سوگند خورد برای داشتن آن دست به هر کاری بزند. پولونیکس از او خواست که شوهرش را به پیوستن به جنگجویان برانگیزاند و اریفوله نیز پذیرفت.

باری، انجام اینکار دشوار نبود، زیرا سالها پیش میان آمفیارائوس و آدراستوس ستیزه‌ای بر سر پادشاهی درگرفته بود. آن‌ها تنها پس از کشمکش فراوان توانستند گره را بگشایند و چون نمی‌خواستند که بار دیگر نیز گرفتار چنان ستیزه و ناسازی شوند؛ آمفیارائوس خواهرِ آدراستوس، یعنی اریفوله را به زنی گرفت و با او پیمان بست که اگر بار دیگر بین این دو قهرمان ناسازگاری پیش آمد، اریفوله میان آن دو داوری کند. گمان آنها بر این بود که چون اریفوله خواهر یکی و همسر دیگری است، میان آنها به برابری و داد داوری خواهد کرد. اما زیبایی گردنبند با اریفوله چنان کرده بود که او کمتر از هر چیز دیگر به فکر دادگری باشد! پس، اینبار وقتی که دو سوی ناساز، آدراستوس و آمفیارائوس، برای داوری به نزد اریفوله آمدند. او به سرعت فرمان داد که آمفیارائوس باید به سپاهِ آرگوس بپیوندد و همراه آدراستوس و پولونیکس به تبس بتازد. آمفیارائوسِ بیچاره راهی جز پیروی از فرمانِ همسر نداشت؛ اما زمانی که شهر را ترک می‌کرد به فرزندان خود سفارش کرد که وقتی به برنایی رسیدند، مادر خود را به جرمِ خیانتی که کرده است، بکشند.

این داستان دنباله دارد ... ■

[برگرفته -با دگرگونی فراوان- از

- The library of Greek Mythology, Apollodorus, Robin Hard, Oxford, 2008, 3.6.1-2

- The Classic Bestseller Mythology, Edith Hamilton, Grand Central, New York, 2012

 

[1] Polyneices

[2] Eteocles

[3] Adrastos

[4] Tydeus

[5] اَفدر = برادرِ پدر، عمو

[6] Calydonian Boar

[7] Deipyle

[8] Argeia

[9] Amphiaraos

[10] Iphis

[11] Eriphyle

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

خلاصۀ اسطوره «جنگ دو فرزندِ اویدیپوس» «مرتضی غیاثی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692