يادداشتي از فرخنده حق شنو بر رمان«سوران سرد» اثر «جواد افهمي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

"سوران سرد" رمانی است در 468 صفحه که توسط جواد افهمی به نگارش درآمده است. این رمان را انتشارات سوره مهر، وابسته به حوزه هنری، مرکز آفرینش‌های ادبی، در سال 1389 منتشر شد و درمدت اين مدت به چاپ سوم رسيده است.

مشخصات رمان :

سوران سرد رمانی است واقعیت‌گرا، با عیار تخیلی بالا در ژانر دفاع مقدس. موضوع رمان مربوط به سال‌های 64 تا 66 است که در منطقه مرزی غرب ایران، در روستاهای سوران و دله‌در، اتفاق می‌افتد. موضوع رمان ترکیبی از تخیل و واقعیات بیرونی است، چراکه تخیل درون داستان با واقعیات بیرونی نیز هماهنگی دارد. از جمله‌ی این واقعیات، غائله کردستان و برخی از مکان‌ها و محلی‌هایی‌است که حوادث داستان در آن‌ها اتفاق می‌افتد. همچنین وجود حزبی‌ها و درگیری‌های آن‌ها بارزمندگان، همچنین وجود اشخاصی چون شهید باکری نیز استنادهایی است که نویسنده خواسته یا ناخواسته از آن‌ها در داستان استفاده کرده است.

داستان از نزدیک به پایان شروع و حدود همان‌جا ختم می‌شود که این شکل روایت، حالتی دایره‌وار و معمایی دارد. این مطلب اگر امتیاز نباشد، به داستان جذابیت می‌دهد. داستان با شخصیتی به نام سهراب شروع می‌شود که به دیدن شخصی دیگر به نام خسروی می‌رود. اما شخصیت پررنگ‌تر سینا است که کمی بعد، داستان با او و سعید شکل می‌گیرد و حضور او در رمان مهم‌تر می‌نماید.یکی از امتیازهای چشم‌گیر این اثر که در

 

همین ابتدا باید به آن اشاره کنم، قلم توانای نویسنده است. سوران سرد، با توجه به اینکه اولین اثر نویسنده است، نثر و زبان پخته‌ای را ارائه می‌دهد که کم‌تر نویسنده‌ای می‌تواند در اولین اثر خود آن را ارائه دهد. امتیاز دیگر اثر آگاهی نویسنده از ادوات و ابزارآلات جنگی، موقعیت‌های جنگی، موقعیت‌های رزمندگان و نحوه درگیری‌های آن‌ها با حزبی‌ها، شناخت موقعیت جغرافیایی منطقه، روستا و محله‌های اطراف آ ن و شکل نفوذ حزبی‌ها در منطقه است که هرکدام به تنهایی امتیاز مهمی به‌شمار می‌رود و نشان از این دارد که نویسنده علاوه بر این‌که واجد این آگاهی‌ها است، توجه به ظرایف و جزئیات امور نیز دارد. از امتیازات دیگر اثر که به نظر نگارنده مهم‌ترین امتیاز آن است، دل نسوزاندن و ردپا نگذاشتن نویسنده هم برای شخصیت‌ها و هم حوادث- است که حتی در بدترین شرایط هم برای هیچ شخصیت و موقعیتی دل نسوزانده و ردپا یی از خود برجا نگذاشته و بسیار فنی عمل کرده است. امتیاز دیگر اثر توصیفات او از مکان‌ها و فضاهای رمان است. توصیف‌ها گرچه بیشتر با شیوه قدیمی و مانند برخی رمان‌های قرن نوزده و بیست است، اما تصویری و بسیارجذاب هستند. درواقع ارتباط با زبان اثر هم دارد. لذا امتیاز زبان اثر را نیز نباید نادیده گرفت -گرچه فضا سازی و نوع روایت با توصیف‌ها از یک جنس نیستند اما در نقد این اثر باید گفت یکی از ضروری‌ترین نکات آن، عدم وجود بخش‌های مجزا و ضروری و درعوض تعدد فصل‌های بی‌شمار است. جدا از این‌که فصل خوردن زیاد در اثر، باعث ضعف آن می‌شود سبب پراکندگی و از هم‌پاشیدگی و سختی خوانش آن نیز می‌شود.گفته شده است هرچقدر اثر منسجم و قوام یافته‌تر باشد، کم‌تر فصل می‌خورد. اما درعوض

اشکالی ندارد که رمان بخش‌های متعدد داشته باشد. با توجه به تفاوت بخش و فصل- و حتی گاهی بخش خوردن در رمان ضرورت نیز دارد. چراکه گاهی نویسنده اثر، در نظر دارد که مدت زمان زیادی را در  رمان نادیده بگیرد که شاید بعد به آن بپردازد یا حتی نپردازد. یا به مکان تازه‌ای وارد شود و یا شخصیتی تازه و موضوعی جدید و... را در رمان وارد کند. لذا باید در نظر داشت در آثار معمولی و ساده وکلاسیک، که به قواعد و اصول متن وفادارند، فصل و بخش، هر کدام تعریف جداگانه و کاربردهای جداگانه‌ای دارند. اگر منظور نویسنده در این رمان فصل نبوده و بخش بوده، باز این امر خالی از اشکال نیست چون در یک بخش باید یک موضوع تا حدی انسجام پیدا کرده و مواردی در آن آشکار شود و یا همان‌طور که گفته شد، زمان و مکان و شخصیت‌های تازه‌ای که وارد رمان می‌شوند تا حدی تعریف شده و سامان یابند. ضمن این‌که روش به‌کار برده در این اثر، خرد و قطعه‌قطعه کردن متن است مانند پازل- که مخاطب هرچند هم حرفه‌ای در جمع‌آوری پازل‌های آن در ذهن خود دچار اشکال شده و به سختی می‌افتد. حتی ممکن است مجبور باشد چندبار داستان را بخواند تا فقط بتواند منظور نویسنده را دریابد. این به آن معنا نیست که اثر اشاره به لایه‌های زیرین و یا مفاهیم و معانی متفاوت و پنهانی دارد که مخاطب را مجبور به فکر کند، بلکه فقط وقت بیشتری از مخاطب می‌گیرد که در برخی موارد هم سبب می‌شود خواننده تا پایان داستان نرود و داستان را از نیمه رها کند. جدای از این، بعضی از فصل‌های کتاب حداقلی در حدود چهار خط و بعضی حداکثری تا چهار یا شش صفحه دارد که این امر شاید ایرادی نداشته باشد ولی چندان تناسبی هم ایجاد نمی‌کند. این را نیز باید گفت که برخی از نویسندگان برای آشنایی‌زدایی و یا جلوگیری از خستگی در داستان با به‌هم زدن توالی زمانی و یا با به‌کار بردن واژگان غیرمعمول و به‌کارگیری زاویه دیدهای متفاوت، مخاطب را از یک‌نواختی و خستگی بیرون می‌کشانند، اما اگر حد و اندازه‌های این نوع شکل‌گرایی نادیده گرفته شود، نه تنها مخاطب را به خستگی می‌اندازد بلکه او را از ادامه خواندن باز می‌دارد. یعنی کامل کردن پازل‌ها رمان به‌گونه‌ای اتفاق می‌افتد که مخاطب از آن آزار دیده و به دردسر می‌افتد. مطلب دیگری که باید به آن توجه داشت، تعدد شخصیت‌های رمان و رهاشدگی آن‌ها در داستان‌ها است. شخصیت‌پردازی در ادبیات داستانی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. مشخص شدن شخصیت اول و فاصله آن با شخصیت‌های دوم و سوم و اطلاعات مربوط به آن‌ها یا دراماتیزه کردن آن‌ها -به خصوص شخصیت اولهمچنین ویژگی‌های روانشناختی شخصیت‌ها از مواردی هستندکه اهمیت به سزایی در داستان دارند. چراکه به این‌وسیله علت کنش‌ها و رفتار آن‌ها در داستان و انگیزه اعمالشان براساس آن‌ها تشخیص داده می‌شود. رمان برای این امر ظرفیت گسترده‌ای در اختیار نویسنده قرار می‌دهد. شخصیت‌های داستان را باید بتوان در قالب یکی از انواع شخصیت‌های شناخته شده قراردادی شخصیت ساده، جامع، نمادی وتمثیلی و... قرار داد. شخصیت اول و یا قهرمان داستان به طور معمول شخصیتی همه جانبه -ه زعم فورستر- و یا جامع و یا پیچیده دارد و یا مشخصات مربوط به همان طبقه و دسته خود را دارد. شخصیتی که پا به عرصه داستان می‌گذارد برای دلیل خاص یا انجام کنشی که در راستای پیشبرد داستان است، قدم برمی‌دارد. سوران سرد امتیاز آوردن شخصیت‌های بسیار را دارد، اما شخصیت و حتی هر شيئ که در داستان معرفی می‌شود، حکایت همان تفنگ آویزان بر دیوار -به زعم چخوف- را دارد که باید خلاصه به کار بیاید. در غیر این‌صورت آوردن و معرفی کردن آن‌ها بدون دلیل ضرورتی ندارد. این رمان در همان صفحات اولیه -تا صفحه60‌- غیر از شخصیت‌های مهم و اصلی، شخصیت‌هایی چون بهرام مؤمن زاده، غیاثوند، مسی، مادر مسی، ماهرخ، گروهبان فرسیان، سروان گنجی، حمید و کاظمی، کدخدا، محرم علی، طاها، احمد گنده، سرگرو‌هبان زمانی، حسن زاده، محمدرضا، حسین، الیاس، بیسیم‌چی، حامد، و... را آورده که در بخش‌ها و صفحات دیگر در حدود شاید سی نفر دیگر را نیز به آن اضافه می‌کند در حالی‌که برخی از این شخصیت‌ها کارایی چندانی در داستان ندارند و می‌توانند به جهان داستان وارد نشوند. شخصیت به عنوان پدیده پدیدارشناختی وارد داستان می‌شود و مشخصات ظاهری و بود و نمودهایش مهم است و باید کنشی را مطابق گونه‌ی شخصیتی خود انجام دهد که در روند داستان تأثیرگذار باشد. فقط در این حالت است که طرح داستان شکل می‌گیرد. همچنین در سوران سرد، شخصیت اول تمایز چندانی با شخصیت دوم ندارد، درواقع داستان با سهراب شروع می‌شود ولی با سینا ادامه پیدا می‌کند و در انتها سهراب محور می‌شود. این مطلب در عین حالی‌که تشخیص خواننده را در باب شخصیت اول دچار مشکل می‌کند، دریافت مفهوم اصلی داستان را نیز با اشکال روبرو می‌کند. از طرف دیگر چون هیچ‌کدام از شخصیت‌ها آن‌گونه که باید و شاید معرفی نمی‌شوند مشخصاتی که خاص خودشان باشد ندارند، گذشته‌شان و خانواده‌شان را نمی‌شناسیم، مشخصات ظاهری هم ندارند. درواقع دراماتیزه نیستند، مخاطب نمی‌تواند همذات‌پنداری لازم را با آن‌ها داشته باشد. این درحالی است که آثار ماندگار دنیا، شخصیت‌هایی دارند که به لحاظ شخصیت‌پردازی کامل و دراماتیزه هستند. شخصیت این داستان‌ها همیشه در خاطر می‌مانند. وقتی نام سووشون دانشور برده می‌شود، شخصیت‌ها از خلال مفاهیم از ذهن ما سر بیرون می‌آورند. همچنین داستان گلدسته‌ها از جلال آل احمد، گیله مرد چوبک، داش آکل، گل محمد در کلیدر، هستی در جزیره سرگردانی، شخصیت‌های سال‌های از دست رفته مارسل پروست یا پیرمردِ بابا گوریو و دخترانش، جین ایرِ برونته، یک‌یک شخصیت‌های بینوایان، اشلی و اسکارلت، در رمان بر باد رفته و... لذا می‌بینیم، نام هرکدام که برده می‌شود، شخصیت آن‌ها، پیش رو مجسم می‌شود و بعد از تجسم چهره و ظاهر آن‌ها، حوادثی را که بر آن‌ها حادث شده یکی یکی به خاطر می‌آید. البته این را نیز باید در نظر داشت در برخی قوالب و رویکردهای مؤخر، نویسنده به خود اجازه می‌دهد قوانین و چارچوب‌ها را نادیده بگیرد. چنانکه در رمان نو با شخصیت داستان مانند یک شیئ برخورد می‌شود. در این آثار برخی شخصیت‌ها با انجام و یا حتی عدم انجام کنشی و یا به زبان نیاوردن حتی دیالوگی، وارد داستان شده و از آن خارج می‌شوند و یا شخصیت‌ها فاقد هویت هستند و شخصیت‌پردازی و حتی نام ندارند. نویسندگان این آثار بر این باورند که شخصیت آثارشان هویت آشکاری ندارند و باید مخاطب آن‌ها را کشف کند. این نویسندگان حتی شخصیتی می‌آفرینند که رفتارهایش با هم درتضادند و یا همدیگر را نقض می‌کنند. پرواضح است چنین شخصیت‌هایی به هیچ روی در اذهان مخاطب باقی نمی‌مانند. به خصوص اگر همراه با به‌هم ریختگی متن و عدم توالی زمان و... روبرو باشد که این رمان بنا به توصیفات دقیق وکلاسیک و برخی رویکردهای دیگر، در زمره آن‌ها قرار نمی‌گیرد. در بخش ساختار پیرنگ- در نوع نقد کلاسیک‌ نیز نقدهایی بر رمان وارد می‌شود، از جمله این‌که در هر داستانی به طور معمول هر شخصیت گره‌ای دارد که با آن درگیر می‌شود تا طرح و قصه داستان، براساس آن شکل بگیرد. گره یکی از مهم‌ترین عناصر پیرنگ است که سبب کشمکش‌های شخصیت با خود و یا دیگران می‌شود، گره‌ای که بنا به کوچک و بزرگی‌اش شخصیت را وادار می‌کند تا برای حل آن سعی و تلاش کند و در این تلاش آنقدر پیش رود تا از آن گره‌گشایی کند. گره‌ای متعلق به خود شخصیت که در همان ابتدای داستان به وجود مي‌آید و یا در واقع داستان از یک حالت تعادل اولیه، بلا فاصله به عدم تعادل رسیده و شروع می‌شود. لذا براین اساس از پیوند گره و شخصیت و حرکت یا کنش است که طرح به وجود می‌آید و شخصیت برای حل مشکل خود با شخص یا اشخاصی درگیر می‌شود و با آن‌ها کشمکش پیدا می‌کند. سوران سرد، تا ص163 که فقط نامی از حزبی‌ها می‌آورد، عملاً چیزی را به عنوان گره‌ی خاص سینا و یا سهراب تعریف نمی‌کند. بعد موضوع حزبی‌ها مطرح می‌شود که مشکلی همگانی است وگره‌ای متعلق به همه کسانی است که در هر دو پایگاه هستند. این مشکل حتی متعلق به سربازان قبلی و باز سربازان قبل‌تر از آن‌ها نیز بوده و در انتهای داستان نیز باز بر جای خود باقی می‌ماند. لذا شخصیت‌های این داستان، گره‌ی اساسی و مختص به خود ندارند، جنگ با عراق و حزب کومله در آن مقطع، مشکل همه رزمندگانی است که آن‌جا حضور دارند. در مورد گفتگوها نیز باید گفت که گاهی خیلی طولانی می‌شوند. گفتگو هرچه کوتاه‌تر و مختصرتر باشند داستان حرفه‌ای‌تر است. مطلب دیگری که نویسنده به آن توجه داشته، موضوع جبر و اختیار بعضی از شخصیت‌های داستان است. شخصیتی مانند اسماعیل یا اسمال، شخصیتی است که به طور کامل جبرگرا است. او خود را هیچ انگاشته و تمام افعال و اعمالی را که از او سرمی‌زند، تعمیم به جبری می‌دهد که گرفتار آن است. او بعد از این‌که کریم خانی را می‌کشد، بیشتر در این تفکر غرق می‌شود. ((ما انتخاب شدیم. تقدیر ما رو انتخاب می‌کنه. راه گریزی نیست. ص409‌)) اما شخصیتی مانند سینا نیز وجود دارد که خود انتخاب می‌کند داوطلبانه می‌آید و می‌جنگد و می‌رود. و یا درواقع ناپدید می‌شود که این امر نیز به سبب عدم گره‌گشایی‌ها نامشخص می‌ماند. درواقع ماورایی یا عرفانی بودن یا نبودن اوآن‌گونه که باید محرز نمی‌شود. مطلب دیگری راکه باید در نظر داشت، توجه به یکی از عناصر مهم در خصوص مفاهیم داستان‌های مدرن و پست مدرن و یا رمان نو است که توجه به مفهوم بدبینی، پوچ ‌گرایی و... است. در سوران سرد اسمال پوچ‌گرا و جبرگرا است. سهراب بدبین است. بیشتر بیست نفری که آن‌جا حضور دارند، مورد سوءظن قرار می‌گیرند.

سایر امتیاز‌ها: علاوه بر امتیازهای ذکر شده در ابتدای نقد، دایره‌وار بودن اثر نیز یکی از امتیاز دیگر آن است. داستان از نزدیک به پایان شروع می‌شود و در انتها دوباره به همان‌جا می‌رسد. امتیاز مهم دیگر توصیف‌ها هستند که باید گفت بی‌شک هر خواننده‌ای را تحت تأثیر قرار می‌دهد. توصیف‌های سوران سرد را می‌توان به توصیف‌های بعضی آثار قدیمی‌تر تشبیه کرد -با امتیاز تصویر بودن آن- به طور مثال شباهت توصیف‌های این رمان با رمان قصر و در رمان‌های خودی، شباهت آن با کلیدر، تا حدی محسوس است. این به معنای آن نیست که نویسنده تقلید و یا تکرار آن‌ها را آورده باشد. بلکه قابل قیاس با آن‌هاست. در قصر مخاطب با مکانی روبرو می‌شود که بر فراز کوه بلندی واقع شده است که پائین آن روستا قرار گرفته است. در این رمان نیز سوران، بر فراز کوه چهارشنبه قرار گرفته است. در سوران سرد نیز سرما و برف سنگین و گاهی مه، علاوه بر اینکه فضای سردی را نشان می‌دهد، حکایت از عدم اطمینان، بین رزمندگان و در محاق ماندن موضوعی است که به جاسوس‌ها ارتباط پیدا می‌کند. جاسوس یا جاسوس‌هایی بین آن‌ها هستند که رزمندگان آن‌ها را نمی‌شناسند ودر قصر نیز جاسوسی بین آن‌ها است که خبرها را به قصر گزارش می‌دهد و مردم او را نمی‌شناسند. ابتدای رمان قصر آقای کا، راه را گم می‌کند. سینا هم در سوران سرد راه را گم  می‌کند. در قصر ص 17 همان ابتدا معلم به او می‌گوید به قصر نرو هیچکس از قصر خوشش نمی‌آید، در سوران سرد نیز همان ابتدا کدخدا این را به سینا و سعید می‌گوید. شخصیت‌ها در رمان قصر فاقد هویت و روانشناختی هستند. به خصوص آقای کا. شخصیت‌های سوران سرد نیز همین حالت را دارند. در قصر، فریدا زنی است که با کا و کلام و قبل از آن‌ها با دیگران ارتباط دارد. در سوران سرد نجیبه نیز زنی است که با اسمال و محمدرضا ارتباط دارد. قصر نمادی است از جهان یا کشور یا شهر و سوران نیز می‌تواند نمادی باشد از پایگاه‌های مانند خود که با تمام تلاش خود به خاطر خیانت سقوط می‌کنند. کا شخصیت قصر هرچه می‌کوشد به هیچ چیز دست نمی‌یابد. شخصیت‌های سوران نیز به آن چه که باید دست نمی‌یابند. شخصیت‌های قصر در نفرینی گرفتار و در جبر و تقدیری اسیرند که موجب می‌شود اختیاری از خود نداشته باشند تا خود را رها کنند. برخی شخصیت‌های سوران مثل کدخدا و برخی از رزمندگان و به خصوص اسمال خود را سیر جبر و تقدیری می‌دانند که گرفتارش شده‌اند و این جبر است که رفتار آن‌ها را رقم زده و خود دخالتی در این امر ندارند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692