یادداشتی از مهدي رضايي بر رمان «آسمان شیشه ای نیست» اثر مرتضي انصاري

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

رمان آسمان شيشه‌اي نيست، رماني است واقع‌گرا كه به گوشه و كنار جامعه امروز ما سرك مي‌كشد. داستان جواني شهرستاني و دانشجو كه از فضا و شهري مذهبي به فضا و شهري براي تحصيل آمده است كه رو به نزول اخلاقي است. چيزهايي كه مي‌بيند و چيزهايي كه مي‌شنود برايش باور پذير و قابل درك نيستند. از طرفي گريزان از اين اجتماع و از طرفي براي رسيدن به چرايي‌هاي خود بايد خود را در اين اجتماع آشفته حل كند. پس بنابراین دایم سعي مي‌كند تا به تحلیل واقعیات ‌بپردازد.

درباره تکنیک‌های نوشتاری اثر باید گفت که رمان با كشش خوبي آغاز نمي‌شود در حالي كه نويسنده اولين تلاشش بايد به ميدان كشيدن مخاطب در فصل اول باشد، و اين گفته بسياري از منتقدان اهل فن است و درتحقيقات نشان داده شده است كه اكثر رمان‌هايي كه خوانده نمي‌شوند، آن‌هايي هستند كه ازابتدا نتوانسته‌اند مخاطب را با خود همراه كنند. اين در حالي است كه ما هم در رمان «آسمان شيشه‌اي نيست» بعد از خواندن چند فصل ما تازه به كليتي از حرف نویسنده در رمان می رسیم و متوجه اين مي شويم كه به دنبال چه چيزي بايد باشيم و بخش اول به تنهايي ما را با فضا و كليت رمان آشنا نمي‌كند.

اما سوال اساسی همین است ما در این رمان باید به چه چیزی برسیم؟ نزدیک و دور شدن از اخلاقیات؟ دوری و نزدیکی به اعتقادات مذهبی و دینی؟ يا چالش های اجتماعی بی شمار؟

باید گفت که روند داستان به همه این موارد سرک می‌کشد. جستجو می‌کند اما نه آن گونه که باید واشکافی کند. رمان‌های انتقادی را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد. رمان انتقادی بازتاب دهنده نا‌بسامانی‌های اجتماع و رمان انتقادی در جهت تحلیل وقایع اجتماع. دراین رمان ما هر دو را می‌بینیم به خصوص گرایش به مبحث انتقادی تحلیلی.

شخصیت داستان به وقایع نزدیک می‌شود. خود را با وقایع رودر رو می‌کند و به چالش می‌کشد. مانند برخورد با جوانی که فیلم‌های دی وی دی می‌فروشد. این واقعه از آن جهت بايد به سمت انتقاد و تحلیل برود چون که وجود متعدد دی وی دی فروش‌ها در جامعه بسيار  زیاد است که اگر بخواهيم فقط بازتاب دهنده آن بدون تحليل باشيم تاثیر خاصی ندارد. رمان‌هاي بازتاب دهنده مسائل اجتماع از آن جهت خوب هستند كه زواياي تاريك اجتماع را به مخاطب نشان مي دهد،  پس اين رمان كه مسائل عادي شده را نشان مي‌دهد باید در آن وقايع به تحلیل کشیده شود که با سوال های متعدد و حضور شخصیت‌های گذرا فضا برای تحلیل ساخته می‌شود اما فراتر از گفتم و گفت‌های معمول نمی‌رود. در واقع تحلیل در نطفه خفه می‌شود. این مسئله در جای جای رمان نمود دارد. در برخورد با شخصیت‌ها و وقایع مختلف. مواجهه با چرایی‌های مذهبی. مواجهه با سارا دختر همکلاسی. مواجهه با مریم دخترخاله. مواجهه با فیلیپ. اگر بخواهیم برخورد با فیلیپ را مد نظر قرار دهیم باید بگوییم بهترین میدان مغناطیسی و نقطه عطف داستان به راحتی از دست نویسنده خارج می‌شود.

فيليپ در واقع شخصيتي ناشناخته براي ما از منظر درونيات است كه قرار است ارتباط با او ما را به جايي برساند. او برای رسیدن به چرایی های بسیاری به دیدار فیلیپ می‌رود. اما دقیقا در جایی که باید سوال و جواب درستی پرسیده شود و به تحلیل نزدیک شویم به روایتی انتزاعی برخورد می‌کنیم. مانند این پاراگراف در صفحه 128 .

از متن رمان «فیلیپ شروع به صحبت درباره سوال‌ها کرد.»

اول اینکه چه سوالاتی پرسیده شد؟ همان چیزهایی که درصفحات قبلی هم عنوان شده است یا چیزهایی کمتر یا بیشتر؟ متاسفانه مخاطب هيچ اطلاعي ندارد.

ازمتن رمان «از شنیدن حرف های فیلیپ احساس آرامش می کرد.»

گفتن این جمله کمکی به ما نمی‌کند مگر حرف‌های فیلیپ را بشنویم تا ما بتوانیم با شخصیت داستان همراه شده و احساس آرامش یا حتی تضاد کنیم. اما چیز خاصی عنوان نمی‌شود.

ازمتن رمان «حتی در نزدیکی فیلیپ به نظرش می‌رسید بعضی سوال‌هایی که پرسیده، خیلی سطحی و بی معنا بودند.»

این جملات یاری کننده اثر نیست. چون ما گفت و شنودی نمی‌بینیم. البته در صفحات بعدی نویسنده سعی دارد که چنین خلایی را با دیالوگ‌های فیلیپ پر کند اما در آنجا هم مخاطب چیز خاصی دستگیرش نمی‌شود. حرف‌های فیلیپ که در این قسمت باید یک راهنمای واقعی و روشن کننده راه باشد، جز با حرف‌هایی که از هزاران نفر می‌شود شنید پیش نمی‌رود.

در این رمان ورود به مبحث روانشناسي و فلسفي درسن خاص شخصیت  رمان خوب شكل گرفته است. اما فلسفه و روانشناسي اين رمان به دلايل مختص بودن به يك سن خاص براي بعضي سنين مثلا كمتر از 20 سال قابل درك نيست و براي ديگر سنين مثلا از سي سال به بالا سطحي و پيش پا افتاده است در حالي كه خود روزي اين دغدغه‌هاي رمان دغدغه‌هاي مهم روز مره‌شان بوده است. اما محدوده سني بيست تا سي سال بهتر مي‌توانند با اين رمان ارتباط برقرار كنند آن هم به اين دليل كه فلسفه و روانشناسي اين رمان مختص به اين دهه مي‌باشد. سوال‌ها و چرایی‌ها اثر همان چیزی است که در این دهه از منظر روانشناسی و فلسفی انسان را با خود درگیر می‌کند. غرض از اين گفته اين نيست كه ما با كتابي رو به رو هستيم كه فقط بايد افرادي بخوانند كه در دهه سوم زندگي هستند بلكه مقصود اين است كه به نويسنده بگويم كه چرا نسبت به نگارش رمان تلاش بيشتري ننموده كه بتواند سنين مختلف را با خود همراه كند.

وظيفه نويسنده اين است كه مخاطبان مانده به موضوع و گذر كرده از اين دغدغه‌ها را باري ديگر توسط ادبيات و رمان به دور تفكر و تعقل جمع كند كه به نظر چنين چيزي صورت نگرفته است. اما نسبت به خود سن شخصيت داستان دغدغه‌ها، ديالوگ‌ها و رفتارها به خوبي بیان شده است.

حامد جواني است كه با خود كلنجار مي‌رود تا دنياي اطراف خودش را هضم كند. دچار سه نگاه تقريبا مجزا هم هست كه در بطن همگي از مسائل اعتقادي، مذهبي سرچشمه مي‌گيرد. در كل فضاي رمان اين سه مبحث را داراست: مبحث اول اجتماعي است كه براي حامد در كل محدود به دانشگاه، خيابان و خانه خاله مي‌شود.

مبحث دوم: اعتقادات به خدا و دين و مذهب است و شك به همه اين‌ها.

مبحث سوم: درگير بودن در دنياي عاشقي بین سارا و مریم است كه مختص به چنين سني است.

نويسنده به خوبي هرچه تمام دغدغه‌هاي كوچك اما مهم و حركت‌هاي ريز اما پرثمر جواني را در رفتارو گفتار و نگاه شخصيت‌هاي داستان نشانده است که از این می‌توان به عنوان نقطه قوت اثر نام برد.

اما علت و معلولی اثر نامشخص است. ارتباط با سارا که متناقص با تفکراتش است. که البته این تناقص رفتار و کردار نیز جنبه روانشناسی دارد اما این جنبه روانشناسی باید نمود پیدا می‌کرد كه وظيفه نويسنده است.

دغدغه رفتن با دانشجویان به مشهد نیز یک سردرگمی است. هرچند که این کشش ذهنی او در رفتن و ماندن خوب کار شده اما محوریت این سردرگمی مشخص نیست.

در انتهای رمان گویی نویسنده می‌خواهد مخاطب را از دنیای زرق و برق دار بیرون بکشد و به روستا ببرد. این حرکت کلیشه‌ای است که در بسیاری آثار اتفاق می‌افتد اما در این اثر نه علت و معلول خاصی دارد و نه به تجزیه و تحلیلی می‌رسیم.

در مواجه با سارا که او را به خانه می‌کشاند به بهانه دی وی دی دادن، با حرکتی از سارا مواجه می‌شویم که باید تمام ذهنیت حامد را با توجه به اعتقاداتی که در طول رمان از آن دم می‌زند از حضور سارا خالی کند و چنین هم به نظر می‌رسد تا صحفه انتهایی اثر که گفته می‌شود:

از متن رمان «می‌شد با وساطت مادر دوباره خاله را امیدوار کرد و همین سفر طولانی مدتش را برای خاله به نشانه نوعی تحول معرفی کند.»

با خواندن این جمله احساس می‌کنیم که به همان تحول درونی حامد رسیده‌ایم و دیگر همه چیز تمام شده است. اما در ناباوری تمام درادامه:

«سارا هم با وجود همه اتفاقات کاملا ازدست نرفته بود، خصوصا این که سارا از نظر خودش کار اشتباهی نکرده بود. چترش هم در ماشین او جا مانده بود و همین می‌توانست شروع ماجرایی دیگر باشد.»

این سه خط انتهایی داستان تمام ذهنیت مخاطب را به هم می‌ریزد و نسبت به شخصیت حامد در تمام اثر بی اعتماد می‌کند. چرا سارا با وجود همه اتفاقات کاملا از دست نرفته بود؟

مگر جز این است که حامد حتی نسبت به دختر بلیط فروش که وضعی به توصیف جلف دارد نظری کاملا منفی ارائه می‌کند. مگر جز این است که پسر دی وی دی فروش خیابان را به هر علتی حتی فقر هم که باشد برای فروش فیلم در ذهن توبیخ می‌کند؟ و انواع و اقسام ارتباطات و رفتارهای دیگر و حتی دست دادن سارا با دیگر دانشجویان پسر چنان او را منزجر می‌کند که برای ادامه دادن دوستی دچار تردید می‌شود؟ پس چطور سارا بعد از آن رفتار که به نوعی وا دادن و درخواست ارتباط جنسی است کاملا از دست نرفته بود؟

اثر با نثر رواني رو به روست هرچند كه كلمات هم در آن موجود است كه با جان‌مايه روايي اثر داستاني هم‌خواني ندارد. فضاسازي و شخصيت‌ها كاملا معمولي جلوه مي‌دهند.

در مجموع آن که اثر دارای بعد روانشناسی و فلسفی و ورود و ظهور خوبی است و چه رمان شاخصی می‌شد اگر تجزیه و تحلیل‌ها به درستی صورت می‌گرفت.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692