کتاب محدودیت صفر کتابی در حوزه روانشناسی رشد فردی با بیشمار داستان از افرادی که به موفقیت رسیدهاند. تکنیکی که در این کتاب ارائه میشود راحت و اما عمیق و ورای کتب روانشناسی دیگر است. در حوزه موفقیت فردی بیشمار کتاب نگاشته شده است.
افراد زیادی در این حوزه قلم فرسایی ها کردهاند. در همین اقلیم خودمان چه بسیار کتاب نگاشته شده و چه بسیار سمینارها اجرا شده؛ نتیجه و برآیند تمام این سمینارها و کتابها این است: قانون جذب؛ مثبت فکر کن که مثبت میشوی و منفی باشی منفی میشوی. همین و بس. در خصوص این چند کلمه چه تعصبات و چه عاشقانی که سینه چاک میکنند و در هر کوی و برزنی از قانون جذب دفاع میکنند و مدام میفرمایند که مثبت فکر کن و مثبت فکر کن.
این مقاله به جهت نقد کردن رد کردن یا پذیرش قانون جذب و فکر مثبت نیست؛ پا را فراتر میگذاریم و وارد مرحلۀ دیگری از روانشناسی رشد فردی میشویم: هو اوپونوپونو (HO, O, PONOPopo). کتاب محدودیت صفر به قلم جو ویتالی (یکی از مصاحبه شوندگان در مستند راز) و دکتر ایهالیا کالا هولن است. در واقع آموزههای این کتاب برا اساس راز و رمز بومیان هاوایی برای رسیدن به سلامتی، ثروت و مهمتر از همه آرامش است. و این آموزه چیست؟ پذیرش، پذیرش و پذیرش. قبل از اینکه همه افکارمان را با مثبتها پر کنیم، اول بهتر است که بپذیریم که هستیم و به چه فکر میکنیم. عموماً افکارمان در طی شبانه روز از بازپخش خاطرات و مخاطرات و مواجهات منفی پرشده که مدام برایمان در شبانه روز بازپخش میشوند و دائماً داریم به خود می گوییم چه میشد اگر..... در واقع لحظهای ذهن ما را به حال خود نمیگذارد و مدام در حال حرف و حرف و حرف است که اکثر حرفها هم بی اساس و براساس گفت و شنودهای (بی اساس یا با اساس) دیگران است. کتاب محدودیت صفر و آموزههای دکتر هولن به ما میآموزد که پس از پذیرش خودمان بهتر است که شروع پاکسازی درون
خودمان بکنیم. پاکسازی خودمان و درونمان موجب میشود که دنیایمان بهتر و بهتر از هر جهت شود. چرا که ما و تنها خودمان مسئولیت صد در صد در زندگی خودمان هستیم.
و اما هو اوپونوپونو: ابتدا مختصر به تاریخچه میپردازیم. بانو مورنا سیمونا، از کاهونا های (روحانیان معبد مقدس) هاوایی که این حکمت باستانی را با اندکی تصرف به بهترین شاگردش دکتر هولن آموزش میدهد. در سال 1983 دکتر هولن سرپرست بخشی از بیمارستان روانیای میشود که بیماران خطرناک در آن حضور داشتند. دکتر هولن با مطالعه پرونده بیماران استفاده از تکنیک جادویی هو اوپونوپونو موجب این شد که ظرف سه سال بیماران روانی خطرناک حال و اوضاع بهتری داشته باشند و یا از آنجا منتقل شوند. و این تکنیک جادویی چیست؟ تکرار چهار مانترا (ذکر): متاسفم، لطفاً مرا ببخش، متشکرم، دوستت دارم. زمانیکه از دکتر هولن پرسیدند فقط همین؟ جواب داد: همین.
نویسنده، جو ویتالی طبق اظهاراتش در کتاب موقعی که این مطالب را میشنود نمیتواند باور کند و دست به تحقیق گستردهای می زند و هرچه جلوتر میرود شگفت زده تر میشود تا آنجا که سمینارهای مشترکی در این خصوص با دکتر هولن برگزار میکند و در نهایت با اجازه دکتر هولن و با همکاری یکدیگر این کتاب بسیار پرمغز را می نگارد. اما طرز عمل کردن این چهار مانترا چگونه است؟ به این ترتیب است که خواننده باید با توجه به درون خویش مسئولیت صد در صد تمام وقایع زندگیاش را بر عهده بگیرد. چگونه؟ در سطر سطر کتاب به تفضیل به این مورد اشاره شده است و پس از آن شروع به گفتن چهار مانترا کند: متاسفم، لطفاً مرا ببخش، متشکرم، دوستت دارم. در واقع با تمرکز به درون خویش یا اتفاقات عجیب یا برخورد با افراد دشوار شروع به پاکسازی درونمان از طریق این مانترا میکنیم و به مرور زمانیکه درونمان پاکسازی میشود دنیای بیرونمان هم پر از معجزات میشود. پس از مطالعه این کتاب کافیست که شروع به پاکسازی کنیم.
کتابهای حوزه هو اوپونوپونو فقط شامل محدودیت صفر نیست: جلد دوم این کتاب حضور در وضعیت صفر نوشته جو ویتالی است؛ کتابهای دیگر این حوزه عبارتند از: هو اوپونوپونو اثر ناتالی بادین ترجمه نفیسه معتکف، محدودیت صفر برای خانواده اثر اولریک امیل دوپری ترجمه مریم بردبار، کتاب محدودیت صفر آیین بخشش اثر اولریک امیل دوپری ترجمه مریم بردبار، عبارت پنجم اثر جو ویتالی ترجمه ویدا کرمی.
***پیشنهاد و خواهش نگارنده: با توجه به اینکه این کتاب در فضای مجازی به صورت رایگان موجود است، خواهشمند است به منظور حمایت از ناشر و مترجم محترم نسخه فیزیکی خریداری شود و برای دانلود به فیدیبو یا طاقچه مراجعه شود.
قسمتهایی از کتاب: بر شما باد آرامش، تمام آرامشِ من
من در آگوست سال ۲۰۰۴ در غرفهای که در گردهمایی سالانۀ انجمن ملی هیپنوتیزم کاران برپا شده بود کار میکردم. از گفت وگو با مردم، خودگردهمایی، انرژی و تبادل اطلاعات جاری در آن لذت میبردم، اما از اتفاقی که آن روز سرآغازش بود، از معجزهای که زندگیام را زیرورو کرد بی خبر بودم.
دوستم مارک ریان با من در غرفه کار میکرد. او یک هیپنوتراپیست است و بسیار روشنفکر، کنجکاو، دارای فن بیان خوب و در کاوش زندگی و اسرار بی شمار آن، از قدرت تحلیل بسیار بالایی برخوردار است. ما اغلب ساعتها به گفت وگو مینشینیم. از قهرمانهایمان در درمانگری می گوییم، از میلتون اریکسون تا روحانیهای نه چندان معروف. در لابه لای یکی از همین گپ و گفت ها مارک با پرسیدن آن سئوال غالفگیرم کرد:
«تا حالا چیزی در مورد درمانگری که بدون اینکه مردم را ببیند شفایشان میداده چیزی شنیدهای؟»
یکه خوردم! من از روح درمانی و درمان از راه دور چیزهایی شنیده بودم، اما به نظر میآمد که مارک دارد از چیز دیگری صحبت میکند.
«روان شناسی که می گویند یک بخش پر از مجرمهای روانی را شفا داده، بدون اینکه حتی یکی از آنها را ببیند.»
«چطور این کار را کرده؟»
«ظاهراً از روش شفادهی بومیهای هاوایی که اسمش هواوپونوپونو است، استفاده میکرده.»
پرسیدم: «هواو...چی چی؟»
چندین بار از مارک خواستم تا آن کلمه را تکرار کند. تا آن زمان چنین واژهای به گوشم نخورده بود. مارک چیز زیادی از ماجرای آن شفا یا نحوۀ انجام آن نمیدانست. اعتراف میکنم که کنجکاو بودم بیشتر بدانم. این را هم بگویم که باورش کمی برایم سخت بود. فکر میکردم بیشتر شبیه افسانههای بومیهاست تا واقعیت. «شفا دادن مردم بدون دیدنشان؟ آره خودشه! افسانه ست.»
مارک حرفهایش را با داستانی ادامه داد. او گفت: «شانزده سال در جست وجوی خودم در کوه شاستا در کالیفرنیا زندگی کردم. در آنجا دوستی به من دفترچهای داد که هرگز فراموشش نمیکنم، کاغذهایی سفید با نوشتههای آبی، مقالهای در مورد این شفاگر هاواییایی و روش منحصر به فردش.■