در داستان فوق، نویسنده بازتابی از تجربۀ زیستی خود از اقلیمی که در آن زاده شده و بالیده را در قالب عشق با بستر تاریخی و نثری برآمده از گویش زیستگاه خویش (جنوب) حکایت میکند.
نویسنده در پس روایت رابطۀ پنهانی دو نوجوان و تقدیری اجتناب ناپذیر با ارائۀ اطلاعات به بیان موقعیت استراتژیک و اقتصادی منطقه میپردازد که بخوبی نمایانگر آگاهی از پیوستگی و شناخت وی دارد به همین سبب در روند داستان جزیرهای زیر آب همه چیز از دید مخاطب، کیفیتی تاریخی به خود میگیرد و به منزلۀ یک رشتۀ کم و بیش منطقی از رخدادها، نگرهها یا آثار متوالی دیده میشود. برغم رابطۀ پنهانی کاراکتر لطیفه و سلیمان و ازدواج اجباری دخترنوجوان با ناخدافاروق که چندین زن دیگر دارد؛ ذهن خواننده آرمانی در درگیری با رویدادهای داستان بر ژرف کاویی و گردآوری سیستماتیک اطلاعات و نقد مستند و مکتوب و اعتبار سنجی معطوف میشود چرا که نویسنده در ترسیم طرح کلی آن حوزه از واقعیت هرمزگان در بکارگیری هنر مقتدرانه عمل کرده است تا مخاطب نیز در آن بکاود و بر فهمش همت گمارد. در واقع این اندیشه که مؤلف خواننده را به واکنشی خاص فرا میخواند پایبندی به نوعی نیت گرایی را میتواند در خود جای دهد اگرچه در جایی که انتقال اطلاعات مدنظر است، ما به درستی در پی معنای مورد نظر هستیم اما در گفتمان ادبی، تصورمیکنم این اجازه را داریم که بررسی کنیم ببینیم متن زبانی پیش روی ما با در نظرگرفتن پس زمینۀ آن، برای انتقال چه معنایی میتواند مورد استفاده قرار گیرد و سپس در صورتی که بتوانیم مطابق شیوۀ برقراری ارتباط ادبیای که مؤلف و خواننده هر دو تلویحاً به آن پایبندند، بهترین فریضهمان را دربارۀ این که متن برای انتقال چه معنایی استفاده شده است بپردازیم.
بنظر میرسد این رمان شواهد قانع کننده یی از آیین و میراث فرهنگی و جغرافیایی خود را منعکس میکند که مسلماً این امر مرهون شیوۀ پرداختن و نوع روایت گری مؤلف میباشد هم در عرضۀ دستگاه واژگانی غایی و خاص اقلیم مردمان
جنوب و هم شیوۀ سیمای راستین نثر زندگی و یک شمای کلی از گذشته را بدست میدهد.
زندگی لطیفه و تن دادن به ازدواج با ناخدا فاروق و هراس و دلهرۀ از برملاشدن حقیقت دهشتناک در مورد نوع رابطه و فرزند نامشروع در شکم و زندگی در کنار سه زن دیگر؛ یک سرنوشت سببی محتوم با قطعیتی ریاضی وار او را به ورطۀ اختلالات روانشناختی و روانجوری سوق میدهد.
اگر بخواهیم با استناد بر تحلیلهای دقیق روانشناختی شخصیت داستان و جریان سیل آسای رخدادهای زندگیش نظرافکنیم بی تردید، سرنوشت دخترنوجوان توسط عمویش از پیش به مخاطره افتاده است و ازدواج ابلاغ شده را بی درنگ تمکین نموده است آنهم درصورتی که همواره سلیمان را در دل به انتظار میکشد.
نویسنده در این اثر فوق به شکل مطلوب توانسته است ارزش زیبایی شناسانه یک رمان را نمایان سازد یعنی جنبههای تاکنون کمتر یا نادیده شده را برای مخاطب مکشوف ساخته است، بداعت شکل نوظهوری که بخودگرفته است در نوع نثر و دادههایی که محصول مشاهدات وی بوده است بدون شک صحت این رسالت ادبی را تأیید میکند.
به عبارتی مؤلف فراسوی آگاهی خود نسبت به فرهنگ و تمدن و محدودۀ جغرافیایی خویش از آنجایی که ادامۀ حیات آن اغلب در معرض تهدید بوده است را با در آمیختن جنبههای گوناگون ارج نهاده و مهم قلمداد کرده است.
البته مؤلف داعیۀ حقیقت گویی ندارد و صرفاً به کنه نقیب میزند و مهمتر از همه اینکه از دایرۀ جادویی زندگی شخصیتهایش بیرون نمیرود؛ این زندگیها منبع تغذیه و توجیه کنندۀ آنند.
"آن شب فقط لطیفه نبود که بی صدا و پنهانی اشک میریخت. زکیه، معشوقۀ سالهای جوانی فاروق هم در اتاقش میگریست و اشکهایش را با دستمال ابریشمی سرخ رنگی پاک میکرد که فاروق در اولین روز قرار پنهانیشان زیر درختان جنگل حرا برایش آورده بود و هنوز بعد از این همه سال بوی عطر تن فاروق را باخود داشت"
ظاهراً هر فصل به خودی خود یک غافلگیری، یک کشف است.
همه جا حاضر بودن تفکر به هیچ رو رمان را از ذات رمان بودنش ساقط نمیسازد بلکه موجب غنای فرمیک آن نیز میشود و چه بسا قلمرو آنچه را که کشف و گفتنش تنها از رمان برمی آید را به طرز شگفتی گسترش میدهد آنهم در پس روایت فراگیر و چشم انداز چندهمسری و پیامدهای مخرب و آسیب زای آن با نثری گرایش گونه بر گویش اهالی جنوب.
در روند داستان با آگاهی از بارداری این اتفاق نامنتظره لطیفه، نویسنده برای خلق یک فانتزی دیگر هم بهره میبرد پس از پشت سرگذاشتن همۀ ماجراهای مصیبت بار، گزندهترین مداخلهها و کنجکاویی های زکیه و برخوردهای آزارندۀ وی بدلهای سایه واری را برای دختر نوجوان به ارمغان میآورد و ترس و دلهرۀ فزاینده ایی را به همراه میآورد و در بازگشت به خانۀ عمو کماکان نگاه جست و جوگر خویش را برای دیدن و خبر از سلیمان به همه جا میافکند محصور در میان تنازعات و تضادها و تقابلهای شکل گرفته بی خبر از آنکه" سلیمان کتک خورده و نیمه جان به صدای باز شدن در محبس و صدای نخراشیدۀ امنیۀ گردن کلفت چهارشانهای نیمه خواب و بیدار چشمهایش را بازکرد.. و نالان زمزمه میکرد ای موسی خونم به گردنت که دست بوس ناخدا فاروق ظالمی که سر پیری بخت لطیفه جوان و زیبا ره سیاه کرد. مگه من چه کردم غیر عاشقی؟"
به وضوح در مییابیم در محضر عشق، هنر رمان و حوزه ایی که آن را میکاود یعنی نثر زندگی در معرض دیدگان ما قرار گرفته است قصۀ جدایی دو دلداده و ابتذال و عقوبتی که در پی آن است بلا استثنا توسط قدرت برتر محکوم به فنا میشود با آن پوزۀ عریضش. نویسنده با بهره گیری از قریحۀ ادبی و اشراف بر دادههای پیرامون و رسوم در بستر داستان بر این زوج پرتو میافکند که چطور شخصیتها از تضاد منافع سرچشمه گرفته شده داستان این چنین نماد تنفرانگیزی را از خود برجای میگذارند.
رمان جزیرهای زیر آب، اثر ادبی پس زمینهای فراهم میکند
که در چارچوب آن میتوانیم دربارۀ مسائل طرح شده اندیشۀ ثمربخشی داشته باشیم و در همین پس زمینه است که این اندیشه با کوششهایمان برای داوری دربارۀ شخصیتها و رویدادها پیوند مییابد.
مؤلف با بهره جستن از شگردهای هنری "چگونگی احساس" درونی شخصیتها و بازتاب چگونگی امور بیرونی عملکرد مناسبی داشته است بنابراین اگر به دنبال ارزش ذاتی یک اثر ادبی هستیم، ارزشی که آن اثر به مثابۀ اثر ادبی باشد، کجا را باید بنگریم؟ کوشش برای تشخیص ارزش یک نوشته، معلوم نیست که یک متن به خودی خود اصلاً چگونه میتواند ارزش داشته باشد. متن فقط وقتی ارزش مییابد که مقصود خود را برآورده سازد، متن دقیقاً به همان اندازه یی ارزشمند است که بتواند هدف خود را خوب براورده سازدبنابراین مؤلف با طبع ظریف و کاربست پروژۀ زیباشناختی ادبی به دلیل اتکا بر نگرشهای فرهنگی و تاریخی تا اندازۀ زیادی موفق عمل کرده است. به طور کلی هیوم نیز معتقد است منتقد اهل تشخیص باید بتواند روشها و عرفهای متفاوت را به رسمیت بشناسد تا به داوری اثری همت گمارد اما اینجا استثنایی قائل میشویم جایی که مفاهیم اخلاق از عصری به عصر دیگر تغییر میکند، جایی که رفتاری شریرانه توصیف میشود بدون این که بدرستی سرزنش و مزمت شود، انگاه باید پذیرفت که به این ترتیب روایت در شعر و داستان به وضع ناهنجاری در میآید و این نقصی واقعی است.
درون مایههای ادبی اکثر آثار اصیل نظیر عشق و ستیز، نام و ننگ و خود و دیگری در همۀ سنتهای به ظاهر معتبر به داوری اخلاقی فراخوانده میشود مانند همین رمان فوق و براستی که خواننده در جست و جوی ارزشهای کلی و فراگیر، نیازمند قوۀ تشخیصی است برای کشف و فهم عمیقترین دغدغههای انسانی و ارزش نهادن به این اثار در جای خود به عنوان کاوش ادبی دربارۀ موضوعات و نه پژوهش علمی ویا فلسفی بلکه به منزلۀ آن است که این اثار را در درجۀ نخست به عنوان آثار هنری به رسمیت بشناسیم. ■