1 مقدمه
ابزارِ استراتژی ساختِ داستان، هم برای منتقدین سودمند است و هم برای نویسندگان. یکی از دغدغههای مهم داستاننویسان، القای معنا در داستان، به صورت غیرمستقیم است. عنصر «درونمایه» که جمال میرصادقی آنرا «فکر اصلی و مسلط در هر اثر که جهتِ فکری و ادراکی یک نویسنده را بیان میکند» با روشهای متفاوتی به مخاطب انتقال داده میشود.
این روشها میتواند صریح یا تلویحی باشند. اما از آنجایی که بیشتر نویسندگان، مایلند درونمایۀ خود را به صورت غیرمستقیم به مخاطب القا کنند، میتوان با استفاده از دو مفهوم مهم ادبی، در جهتِ ساختِ معنایی تلویحی در داستان، بهره بُرد. اما قبلش نیاز است یکی از انواع مهم در مقولۀ استراتژی ساختِ داستان که «استراتژی ساختِ معنا» است را طبقِ طبقهبندی مذکور، تشریح کنیم.
- انواع استراتژی ساختِ معنا
2-1. استراتژی ساختِ معنای صریح: در این نوع، به صورت جزئی، ذرهبینِ ابزارِ ما، تنها محدود به معنای صریحِ موجود در یک داستان است. به عبارت دیگر، به این پرسش اساسی پاسخ میدهیم که: «داستان مورد نظر، معنای مطلوبش را با چه تمهیداتِ واضحی بیان میکند؟»
توضیح اینکه: همۀ داستانها درونمایۀ خود را القا نمیکنند و برخی از داستانها نیز وجود دارند که معنای خود را در قالبِ کلماتی صریح و روشن بیان میکنند. ابزارِ استراتژی ساختِ معنای صریح، به استخراجِ اینگونه واژگان یا جملات از داستان پرداخته و با تحلیل آنها، نشان میدهد که منظور نویسنده از داستانش چه بوده است؟
به بیان دیگر، اگر داستان، معنای خودش را به طور «مستقیم» بیان کرده، جایگاهش در دیالوگهاست یا اینکه خودِ روایت آن را بیان میکند (اظهارنظرهای شخصی نویسنده)؟
پرسشهای دیگری نیز میتوان در این راستا مطرح کرد. مانند اینکه: «معنایی که عارض بر داستان است چه تأثیری بر متن میگذارد؟» و یا اینکه «میزان تأثیرگذاری داستانهایی که تلاش میکنند با واژگانی صریح، نوعی از تفکر (معنا) را ترویج یا تقبیح کنند چه اندازه است؟»
2-2. استراتژی ساختِ معنای تلویحی: در این نوع، به صورت جزئی، ذرهبینِ ابزارِ ما، تنها محدود به معنای تلویحی موجود در یک داستان است. به عبارت دیگر، به این پرسش اساسی پاسخ میدهیم که: «داستان مورد نظر، معنای مطلوبش را با چه تمهیداتِ غیرمستقیمی بیان میکند؟»
2-3. توضیح اینکه: برخی داستانها، درونمایۀ خود را القا میکنند. به تعبیری: «مانند بوی گُلی که هست، اما نیست» (بویش حس میشود اما خودش به وضوح قابل دیدن نیست). در اینگونه از داستانها، معنا، نه در قالب کلماتی صریح و روشن، بلکه با تمهیداتی خاص، تلویحاً به مخاطب القا میشود. ابزارِ استراتژی ساختِ معنای تلویحی، به استخراجِ اینگونه تمهیدات از داستان پرداخته و با تحلیل آنها، نشان میدهد که منظور نویسنده از داستانش چه بوده است؟
2-4. به بیان دیگر، اگر داستان، معنای خودش را به طور «غیرمستقیم» بیان کرده، جایگاهش در سطح داستان است (مانندِ بازیهای زبانی که مخاطب را مجبور به تأمل بیشتر میکند) یا اینکه معنا، در لایههای زیرینِ داستان پنهان شده؟ (مانند داستانهای چندلایه)
پرسشهای دیگری نیز میتوان در این راستا مطرح کرد. مانند اینکه: «معنایی که در بافتِ داستان است چه تأثیری بر متن میگذارد؟» و یا اینکه «میزان تأثیرگذاری داستانهایی که تلاش میکنند تلویحاً، نوعی از تفکر (معنا) را ترویج یا تقبیح کنند چه اندازه است؟»
تذکر مهم: البته باید در نظر داشت که در هر دو موردِ نامبرده، ابزارِ استراتژی ساختِ داستان، بر اساس خوانشِ تنگاتنگ، تمامی مصالح تحلیل خود را از خودِ متن استخراج میکند و جایی برای حدس و گمان نیست. مخصوصاً وقتی که کشفِ معنا، به کشفِ نیّت مؤلف گره بخورد. گاه، کشف نیّت مؤلف، کاری سخت و چه بسا عبث باشد. دکتر حسین پاینده در این رابطه میگوید: «با بررسی متن است که میتوان به نیّتِ احتمالی مؤلف پی برد، نه بالعکس. بسیار اتفاق میافتد که مؤلفی نیّت خاصی از نوشتن متن داشته، اما نتوانسته است آنرا در متن متبلور کند. یا هیچ بعید نیست که در جریان نگارش،
نیّت اولیۀ مؤلف تحت تأثیر الزامات متن به حاشیه رانده شده
باشد. همچنین نباید از یاد برد که نیّت در روانشناسی مبحث بسیار مسئلهانگیزی است. چهبسا خودِ مؤلف هم به نیّت واقعی خود یا ناخودآگاهانهاش وقوف نداشته باشد. نیّت را نباید سادهپندارانه به قصدی آگاهانه و تعیینکننده فروکاست»
- استراتژی ساختِ معنای تلویحی به کمک دو مفهوم ادبی «محور همنشینی و جانشینی» و «پیشانگاشت»
فردینان دوسوسور، کاشفِ دو محورِ جانشینی و همنشینی در زبان است. طبق این توضیح، میتوان گفت که کلمات، در یک بافتِ متنی، میتوانند دو نوع رابطه با یکدیگر برقرار کنند:
اول: رابطهای که یک واژه در همسایگی واژهای دیگر به وجود میآورد.
دوم: رابطهای که یک واژه، در جانشینی با واژهای دیگر به وجود میآورد.
از طرف دیگر، در مفهوم پیشانگاشت، به دانستههای بدیهی و پذیرفته شدۀ مخاطب پرداخته میشود که با شیوهای خاص، در ظاهرِ متن بیان نمیشوند اما به صورت غیرمستقیم، فهمیده و پذیرفته شدهاند.
هر دو مفهوم را در قالب یک مثال، روشن میکنیم:
«آنقدر موهایش بلند شده بود که دیگر حوله نمیخواست».
اگر جملۀ فوق را طبق مفهومِ محور همنشینی به دو قسمت تقسیم کنیم، متوجه خواهیم شد طبق مفهومِ محور همنشینی، یک معنای تلویحی وجود دارد که در متن، مستقیماً به آن اشاره نشده است. بلکه مخاطب، بعد از اندکی تأمل، متوجه آن خواهد شد که: «دستهای خیسش را با موهایش خشک میکرد». یا مثلاً «صورت خیسش را با موهایش خشک میکرد.» گزارۀ «دستهای خیس» یا «صورت خیس» در جملۀ بالا پنهان شده است و همین موضوع درکِ معنای جملۀ فوق را از یک درک سطحی دور کرده است.
همچنین طبق مفهومِ محور جانشینی، باید دقت کرد بر فرض مثال، چنانچه به جای کلمۀ «حوله»، کلمهای دیگر (مانند: کتاب) قرار گیرد، معنای مطلوب ما دچار خدشه شده و چه بسا معنایی مبهم یا پریشان به مخاطب منتقل شود. به عبارت دیگر، چه دلیلی دارد که موی کسی بلند شود و دیگر کتاب نخواهد؟ این جمله نیاز به توضیح بیشتر دارد تا ابهامش برطرف شود.
از سوی دیگر، طبق مفهومِ پیشانگاشت، وقتی جملۀ فوق را میخوانیم، به طرزِ ناخودآگاهی با رسیدن به کلمۀ «حوله»، به این گزارۀ پنهان میرسیم که «با حوله، دست یا صورت را خشک میکنند.» اما همانطور که مشاهده میشود، این مکانیزم، در ذهن مخاطب و به صورت ناخودآگاه رخ میدهد و در ظاهر جمله بیان نمیشود و معنای پنهانِ «دستهای خیسش را با موهایش خشک میکرد» یا «صورت خیسش را با موهایش خشک میکرد»، به مخاطب القا میشود.
- نتیجهگیری
نویسنده، در استراتژی ساختِ معنای تلویحیِ داستان، با بهکارگیری دو مفهومِ «محور همنشینی و جانشینی» و همچنین «پیشانگاشت»، نه تنها قادر به درک بهترِ معانی پنهان در یک متن است، بلکه میتواند چنین معانی تلویحی را بسازد و در داستان خود به کار گیرد (استراتژی ساختِ معنای تلویحی.) ■