فیلم متری شیش و نیم به کارگردانی و نویسندگی سعید روستائی و بازی بازیگران نوید محمدزاده، پیمان معادی پرین ایزدپناه و فرهاد اصلانی ساخته شد. این فیلم در تاریخ دوازده بهمن جایزه جشنواره فجر را دریافت کرد و همچنین در سال ۲۰۱۹ به جشنواره بین المللی ونیز راه پیدا کرد.
فیلم داستان زندگی قاچاقچی به نام ناصرخاکزاد را روایت میکند که زندگی خود و خانوادهاش را از پول غنی کرده اما درگیر پریشان حالی و نگرانی است. او به دست پلیس دستگیر میشود و سر انجام با حکم قضایی به اعدام محکوم می شوذ.
شروع فیلم با تعلیق و تنش همراه است. درواقع درسینما جهان و داستاننویسی تعلیق نقش بسزایی درجذب مخاطب دارد. تعلیق درگیر کننده این فیلم باعث جذب مخاطب میشود.
نقش دوربین:
بسیاری از کارگردانها از دوربین، فقط جهت فیلم برداری استفاده میکنند و اشرافی روی آن ندارد. اما سعید روستایی در این فیلم نشان میدهد از تکنیکهای دوربین برخوردار است و با آنها آشنا است.
درشروع فیلم، فردی را میبینیم درحال دویدن است و پلیس هم به دنبال او است.
اگر از شما سؤال شود که چند بازیگر در این سکانس میبینید، چه پاسخ میدهید؟
پاسخهایی از زبان مخاطبهای عام دریافت کردم. به گفته آنها دو بازیگر در این سکانس وجود دارد. اما من میگویم سه بازیگر وجود دارد.
بازیگرسوم این سکانس، دوربین است. در واقع سعید روستایی از دوربین هم بازی میگیرد و از دوربین فقط جهت فیلمبرداری استفاده نشده است. دوربین در القا تنش و باورپذیری یه مخاطب، بسیارنقش دارد.
سعید روستایی نشان داده هدف صرفاً اجرای فیلم نامه نبوده است. او دانش آکادمیک فیلمسازی را متوجه است و با آن آشنایی کامل دارد.
سکانس دیگری که بازیگری به دست دوربین سپرده شده است، زمانی است که پلیسبا هدف دستگیری ناصرخاکزاد وارد خانه او میشوند.
دوربین زاویه پشت ناصرخاکزاد را که دراستخرمجلل خود خوابیده، نشان میدهد. تصور مخاطب این است که این ناصرخاکزادی که یک قاچاقچی ثروتمند است درحال خوشگذرانی در استخرش است.
در این سکانس، دوربین با بازی که به نمایش میگذارد، تصور مخاطب را برهم میزند. این تغییر تصور برای مخاطب بسیار ذوقآور و جذاب است.
این سکانس ناصرخاکزاد را به گونهای نشان میدهد که انگار در حال تفریح است. اما با بسته شدن زاویه دوربین همه چیزعوض و مخاطب شاهد خودکشی ناصرخاکزاد میشود.
این هم یک تکنیک جالبی است که سعید روستایی با باورپذیری اجرا میکند.
سکانس دیگر که دوربین نقش بسزایی در القا باورپذیری مخاطب دارد، سکانسی است که پلیس به همکار خودش میگوید ناصرخاکزاد را رها کند و به ناصرخاکزاد میگوید: «برو ولی به کسی نگو ازت پول گرفتیم.»
زمان فرار خاکزاد قاچاقچی دوربین با دویدن به دنبال خاکزاد، تنش و هیجان آن سکانس را برای مخاطب باورپذیر میکند.
شخصیتپردازی
بسیاری از منتقدان براین باورند ناصرخاکزاد قلدر و ثروتمند است. بسیارآدم برای او کار میکنند و بسیارقدرتمند نشان داده شده است. چرا در زمان کم، بدون دردسر و در بدترین وضعیت توسط پلیس درستگیر میشود. آنها معتقد هستند در بسیاری از فیلمها تلاش پلیس را برای دستگیری خلافکاران میبینیم. برای مثال شخصیت آل کاپو که بسیاری از قسمتهای فیلم حتی قویتر از پلیس عمل میکند. حرف منتقدان درست است اما اینکه این ضعف فیلم است نادرست است.
در تاریخ سینما جهان بسیاری از فیلمها هستند که به بعد از حادثه میپردازند. مثلاً فیلمی درمورد جنگ جهانی است که هدف از ساخت این فیلم، نشان دادن ضربهها و مشکلات (اقتصادی، خرابی خانهها، مجروحین و…) مردم، بعد از جنگ جهانی است.
این فیلم هدفی مشابه دارد. درحقیقت پلیس از قبل تمام اقدامات را برای گرفتن خاکزاد انجام داده است.
هدف اصلی سعید روستایی دستگیری خاکزاد قاچاقچی نیست، هدف او نشان دادن نگرش یک انسان عادی در قالب قاچاقچی و زندگی او است. زندگی که پرازعقده بوده است.
هدف دوم سعید روستایی نشان دادن اداره آگاهی مبارزه با مواد مخدر به مخاطب است. این برای مردم جذاب است. چرا؟ زیرا مردم هیچوقت اتفاقات درون اداره آگاهی رو ندیدهاند و از اتفاقهای آن بیخبرند. سعید روستایی این را خیلی باورپذیر به مخاطب نشان میدهد و موفق عمل میکند.
سعید روستایی قصد دارد مخاطبین را با افکار یک انسان، تکرار میکنم یک انسان آشنا کند. انسانی که به دلیل عقدههای بچگی قاچاقچی شده است. هدف دیگر سعید روستایی پاک کردن برچسب قاچاقچی از ناصرخاکزاد و آن را بر ترازوی انسانیت قرار دادن است.
هدف او از قاچاقچی شدن، نابودی عقدههای بچگیاش بوده است.
اما ما میبینیم با وجود از بین رفتن عقدهها، او دچار پریشان حالی شده است. از کجا میدانیم که خاکزاد دچار پریشان حالی است؟
این را زمان بازجویی از نامزد سابق خاکزاد توسط پلیس متوجه میشویم. زمانی که نامزد سابق او میگوید: «ناصر شبها با کفش میخوابه و تا قرص نخوره خوابش نمیبره.»
درواقع این شخصیت برای نابودی مشکل مالی خانوادهاش تمام مشکلات را به جان خریده است و همین که پدر و مادرش درآسایش باشند برای او کافی است.
ناصر سعی دارد با تأثیر گذاشتن روی قوه احساس قاضی و تعریف از گذشته سیاه و تلخ خود، خود را نجات بدهد.
اما قاضی، بسیار با شرف و وظیفهشناس خام حرفهای ناصرخاکزاد نمیشود.
از یک جایی به بعد دیگر حرفهای کوبنده و رفتار قلدر خاکزاد به التماس تبدیل میشود و حتی به گریه میافتد. اما دیگر فایدهای ندارد.
حتی نقش قاضی در این فیلم بسیار به اندازه است و سعید روستایی توانمندی خود را در شخصیتپردازی نشان میدهد.
صمد (پیمان معادی):
- پیمان معادی به عنوان یک پلیس که همسرش ترکش کرده و مشکل مالی دارد، زمانی که ناصرخاکزاد دست خاکزاد بسته است و نشسته، صمد به سمت او میآید و با عصبانیت چند لگد به ناصر خاکزاد میزند و میگوید: «بلند شو، بلند شو وایسا ببینم.»
ناصرخاکزاد بیاسترس و بسیار سخت است. این نشان دهنده تجریه و پختگی ناصرخاکزاد دراین راه است.
این قاچاقچی بزرگ، از پلیس درخواست شماره کارت میکند و هدفش خرید پلیس با پول است.
زمانی که خاکزاد میگوید: «شماره کارت بده.» و رقم را زیاد میکند، دوباره تعلیق بسیار قوی برای مخاطب ایجاد میشود و باعث میشود ادامه فیلم را تماشا کنند. چه تعلیقی؟
زمانی که ناصر به پلیس میگوید: «شماره کارت بده» این سؤال به ذهن مخاطب میآید که پلیس از این قاچاقچی پول میگیرد یا خیر؟ این تعلیق بسیار قوی، دوباره توانمندی سعید روستایی را نشان میدهد. وقتی خاکزاد به پلیس میگوید: «شماه کارت بده» میمیک صورت پلیس را میبینیم که انگار این پول را قبول کرده و میخواهد دریافت کند. زیرا مخاطب شخصیت صمد را شناخته و میداند مشکل مالی دارد وهمسرش ترکش کرده است.
اینجا است که مخاطب بسیار درگیر میشود و به آن دیالوگی که پلیس میگوید: «رقم رو ببربالا» فکر میکند. فکر میکند که این پلیس با وجود مشکل مالی، این رشوه را قبول میکند یا خیر؟
در مجموع در فیلمسازی تمام عناصر در اختیار همدیگرند و هم پوشانی میکنند. شخصیت پلیس، قاچاقچی، دوربین، صحنهپردازی و خیلی عناصر دیگر در این فیلم باعث قوت فیلم میشوند. درواقع استفاده صحیح از ابزار فیلمسازی باعث تولید فیلم متفاوت میشود. ■