دلتنگی من
شبیه«روزهای داغ» است
شبیه یک مردانگی ترجیحا" سرد
که
به ویرانگی زن نزدیک است!
«پاپی»
الف) مقوله ی خاطره از زایش تا سازش: انسان موجودی است با ذهنیّتی چندجانبه که این ذهنیّت ها بر اساسِ یکسری رویدادهای واقعی و ذهنی – تخیّلی ایجاد میشوند. رابطه ی انسان با زندگی یک رابطه ی دیرینه و معقول است زیرا که انسان از برای زیستن متولد شده است. او در بافتِ زندگی یک آغاز و پایان دارد و درمیانِ این آغاز و پایان به یافته ها ودریافته هایی کارآمداز زندگی دست مییابد.یعنی زندگی انسان همان فاصله ای است که در بین آغاز و پایانِ عمرِخویش تجربه میکند. خاطره memory به معنی یاد و یادبود ، یادگاری ، ذهن و حافظه به کار رفته است . یعنی چیزی را از گذشته به یاد آوردن یا از آن یاد کردن است. هر کاری که انسان دربافت و درلحظه های همین زندگی به انجام و سرانجام رسانده است را خاطره میگویند. خاطراتmemories میتواند خاطراتی اجتماعی باشد و یا سیاسی و علمی یا فرهنگی و یا خاطراتی تلخ و شیرین از زندگی باشد. هرلحظه ای از عمرِ ما که میگذرد به نوعی خاطره تبدیل میشود و جمعِ لحظات عمر انسان که آکنده از تلخی و شیرینی است را خاطره میگویند. خاطرات میتواند شیرین باشد و یا تلخ و برخی از خاطرات هم خنثی و قابلِ یادآوری و بازآفرینی نیست.انسان ها براساس شادی ها و غم ها خاطراتِ خود را در ذهن تداعی میکنند. مرگ یک فرد مهم و مؤثر در یک خانواده میتواند خاطره ی تلخی برای آن خانواده باشد و تولدِ یک فردِ مشهور ومؤثر در یک خانواده نیزمیتواند خاطره ای شیرین به حساب آید. بنابراین خاطره اتفاق یا رخدادی است که درگذشته ایجاد میشود و درذهنِ شخص باقی مانده است . نوع و شدتِ خاطرات خود مسببی است که برماندگاری آن خاطرات تأثیر میگذارد. به رویدادهای زندگی که در شیوه و اشکالِ مختلف در جامعه نمایان میشوند و به مرور زمان تبدیلِ به یادمان و یادبود میگردند خاطره میگویند. خاطره آن چیزی است که به ذهن و حافظه سفر میکند و درذهن و حافظه نوعی زندگی بلند و طولانی را تجربه میکند. بنابراین رویداد و اتفاقی که در ذهن و حافظه ی انسان ماندگاری نداشته باشد خاطره نیست.خاطرات در بافت و ساختِ اجتماع اتفاق میافتند و تداعی آن ها درذهن بستگی به حضورِ فیزیکی آدم درهمان بافتِ مکانی و یا به زبان آوردن آن ها در محافل و مجالس زنده دارد. یعنی خاطرات زمانی زنده میشوند که آدم ها درآن مکانی که خاطرات رخ داده اند حضور مییابند و یا بر اساس یک یادآوری درذهن حضور پیدا میکنند. خاطرات را دردو نوع زبان میتوان مشاهده کرد. نخست زبانِ گفتاری است . در زبانِ گفتاری نوعِ خاطرات به صورت داستان و یا قصه گونه توسطِ یک فردِ مطلّع ازآن خاطرات گفته میشوند و دوم زبانِ نوشتاری است که مثلن : نویسنده زندگی نامه ی یک فرد را به صورت کتاب درمیآورد و به آن نوعی خاطره نویسی هم میگویند. یعنی نوشتن ِخاطرات توسط نویسنده را زبانِ نوشتاریخاطرات میگویند که این نویسنده ممکن است خودِ فرد باشد یا کسی دیگر که خاطرات او را مینویسد. خاطرات یا نقلِ قول میشوندو یا بر گو.نه ی کاغذ نگاشته میشوند. به دیگر بیان، یا گفته میشوند و یا نوشته می شوند. خاطرات ، مدلی ازیک زندگی پر فراز و فرود رادر بافتِ زمان به تصویر میکشند به طوری که از خاطرات کودکی تا نوجوانی گرفته تا خاطراتِ میانسالی و پیری همه در همین بافتِ زمان قرار دارند. نقشِ بافتِ زمان و ساختِ مکان و یا مکان ها در تولدِ خاطرات پر رنگ است . هر خاطره ای در یک زمانِ مشخص شکل میگیرد و دارای تاریخی مدوّن میباشد و هر خاطره ای آمیخته و عجینِ با یک مکانِ مشخص است یعنی در یک مکانِ مشخص رخ میدهد. مثلن میگویند: خاطرات درچه زمانی و درچه مکانی به وقوع پوسته اند؟ پس نوعِ زمانِ خاطرات و نوعِ مکان بسیار مهم است . خاطرات بر اساس رویدادهای زندگی افراد زاده میشوند. وقتی انسان ها درمعرضِ اتفاق قرار میگیرند در واقع در آن جاست که خاطرات متولد میشوند. خاطرات درکُنه سه عنصر مهم به نامِ کاشت ها، داشت ها و برداشت ها به وجود میآیند و دو نوع سیر را در زندگی طی میکنند: نخست زایش یا تولدِ خاطرات است که در یک بافتِ زمانی و ساختِ مکانی خاصی به وجود میآیند و دوم سازش یا مدارا با بافتِ اجتماع است . زایش خاطرات یا سازش برانگیزاند و یا سازش برانگیز نیستند. خاطراتِ تلخ با روحیّات افراد سازش ندارند و خاطرات شیرین با رفتاروروحیّات افراد درسازش و بایش هستند. سازِگاری افراد بر اساس بافتار ِروحی و رفتاری خویش با جامعه نُضج میگیرد و هرآنچه که به فراخور روحیّات آن ها نباشد خالی از سازش و آمیزش است . بین زایش تا سازش فاصله ای است که این فاصله میتواند نوع و شیوه ی زندگی افراد را تعیین نماید. هر انسانی تولدی دارد و با تولدِ خویش شروعِ به زندگی میکند و دراین شروع به تجارب مختلفی دراشکالِ متعددی هم دست می یابد که این تجارب تعیین کننده ی سازش یا عدمِ سازشِ او را درجامعه مشخص میکنند. هر زایشی توأمِ با سازش نیست. زایش میتواند در سنِ کودکی رخ دهد و یا نوجوانی و جوانی و یا درسنِ میانسالی و پیری اتفاق میافتد. هر حرکتی درزندگی همراهِ با زایشی نو است . انسان یک زایش اصلی دارد و صدها زایشِ فرعی. زایش اصلی انسان تولد اوست و زایش های فرعی آن اتفاقات و رویدادهایی است که در بطنِ همین سیرِ تولد به وجود میآیند. مثلن: تولدِ هنر در انسان یک زایش فردی است و یا رشدِ اقتصادی و اجتماعی افراد و سایر موارد از این قبیل از جمله مسائلی است که به عنوان زایش اجتماعی به شمار میآیند. زایش فردی همان تولدِ آغازین انسان بوده و البته زایش هاییکه دراندورن انسان صبغه ای فردی دارند و زایش اجتماعی به زایش هایی گفته میشود که در بطنِ جامعه متولد میشوند. بنابراین سازشِ با این زایش های اجتماعی که هر کدام آکنده ازخاطرات تلخ و شیرین اند از جمله مواردی به شمار میرود که سازش یا عدمِ سازش خود را در بافتِ جامعه تعیین میکنند. لذا این که می گوئیم خاطرات از زایش تا سازش بدین معنا و مفهوم است که هر خاطره ای در یک زمانِ مشخص متولد میشود و در ازمنه های تاریخِ اجتماع نیز میتواند آکنده از سازش و یا عدمِ سازش با جامعه ی فرآرو باشد. سازِگاری هر خاطره ای بستگی به کلافِ آن با سلایق فردی و علایقِ اجتماعی افراد دارد و اگر خاطره ای جدا از این علایق وسلایق باشد در واقع خاطره ای سازش پذیر نیست بلکه تقابل پذیر است . تقابلِ خاطرات درمقابلِ تفاهمِ با خاطرات زمانی شکل میگیرد که آن خاطرات از صبغه ای تلخ وناکارآمد برخوردارباشندانسان با خاطرات زنده است اما با هرخاطره ای زندگی نمیکند! بدین حال، چگونگی تولد خاطرات بر اساسِ گویش و پویش ِدر زندگی شکل میگیرد. گفته ها خود عاملی است تا که زندگی را به جریان بیندازد. انسان با گفته ها و تشریح گفته ها و ساخته ها توسطِ زبان دست به تولدِ مقوله ای به نام فرهنگ میزند و فرهنگ هم به زندگی درقالب هایی گونه به گون حرکت میدهد. پویش به معنی حرکت و تکاپو و طی طریقِ انسان به سمتِ تکامل در زندگی است . انسان بدونِ حرکت و جنبش در بطنِ جامعه و طبیعت به مقصدِ مد نظر نخواهد رسید و تصور بر آن است که پویش در زندگی باعثِ آفرینش خاطرات میشود. بدونِ پویش هیچ گویشی متولد نمیشود و بدونِ گویش هم پویش فاقد معنا و مفهوم است. بنابراین با گفتِ گوی گویش ها و پویش هاست که زندگی خاطره برانگیز میشود. اگر زندگی از حرکت بیفتد در واقع خاطرات هم میمیرند. خودِ گویش نوعی پویش است که به زندگی حیات و خاطره میبخشد. زمان، نویسنده ای است که تمامِ خاطرات را مینویسد و نویسنده این خاطرات را از برای نوشتن اززمان اقتباس میکند.
ب) چه نوع رابطه ای بین خاطرات و زندگی انسان ها وجود دارد؟جمله ی معروفِ انسان با خاطرات زنده است به این معناست که خاطرات با انسان ها کلافی عمیق و عتیق خورده اند.هر انسانی با خاطرات خود زندگی می کند. انسان دو نوع زندگی دارد. یکی زندگی عمومی است که در این دایره افراد از برای امرار معاش خود تلاش می کنند و دو دیگر زندگی با خاطرات است به گونه ای که تمامِ اتفاقاتِ روزمره ای که در زندگی ما شکل میگیرد به خاطراتی تبدیل میشوند که این خاطرات مناسبات ما را با زندگی دوچندان میکند . انسان وقتی تنها میشود به خاطرات رجوع میکند و از برای رهایی از این تنهایی دست به دامانِ خاطرات میشود. وقتی یک زندگی تلخ را مشاهده میکند به یادِ تلخی های زندگی خودش میافتد و وقتی کسی را شادمان و مسرور میبیند در واقع به یادِ شادی های خویش در ازمنه های زندگی میافتد. انسان در تنهایی خود با خاطرات زندگی میکند و در جمع به خاطره سازی میپردازد. موجودیت انسان دراجتماع به خاطر ساختنِ خاطراتی است که این خاطرات انسان را در تنهایی کمک میکنند. پوششِ تنهایی انسان با انجام کارهایی شکل میگیرد که ریشه دربافتِ اجتماع و مردم دارند. خاطره سازی و خاطره پردازی انسان رابطه ی دیرینه ای با زندگی اجتماعی آن دارد. زندگی به معنی زیستن ِواقعی درجهتِ نیلِ به اهدافِ مدنظر دربافتِ اجتماع است . یعنی حرکت از برای زنده بودن و زندگی کردن است و زندگی بدونِ حرکت بیمعناست. از مجموع حرکات اجتماعی افراد در بطنِ اجتماع خاطرات به وجود میآیند. هر لحظه ای از زندگی خود مشحون از خاطراتی است که بیانگر التفات انسان به مقوله ی خاطرات است . بنابراین خاطرات با زندگی انسان ها یک رابطه ی چندسویه دارند که این روابط گسستنی هم نیست. مثلن: حضورِ ما در یک شبِ زمستانی که آکنده از شادمانی است خود میتواند به یک خاطره ی مطلوب مبدل شود. انسان وقتی در زندگی به یکسری نداشته ها میرسد که سال هاآرزویشان میکرده است در واقع به یکسری خاطرات شیرین دست یافته است.خاطرات در ذهنِ آدم ها میمانند به طوری که یک خاطره بد حتا اگر من بعد ، تبدیل به یک خاطره ی خوب هم شود باز درذهن آدم ها پاک نمیشود. مثلن وقتی شما برای اولین باردرکنکورِ سراسری قبول نمیشوید و بعدن در یک رشته ی بسیار خوب هم قبول شده و وارد دانشگاه می شوید در واقع آن خاطره ی تلخ اولیه درحافظه ی شما ضبط میشود و مدام در ذهنِ شما تداعی میگردد. خاطرات تعیین کننده ی زندگی افرادند و هر فردی که در زندگی اش با خاطرات تلخ بیشتر ازخاطرات شیرین مواجه شده است آن فرد درغمنامه ی زندگی سهمی بیشتر دارد. ذهنِ انسان در تصویر سازی است به گونه ای که تمامِ مناسبات اجتماعی و حتا طبیعی را مدام تصویر میکند. یک تصویر بردار خوب و حرفه ای است که هیچ چیزی را فرآروی خویش از قلم نمیاندازد. بدین سان، میتوان ابراز داشت رابطه ی خاطرات با زندگی انسان ها یک نو همگرایی دیرینه به شمار میرود که قابل رد و انکار و احیانن حذف هم نیست. زندگی خاطره برانگیز و خاطره ساز است و خاطرات هم خود نوعی زندگی اند که در قابوس اجتماع زندگی سازند. به رفتار و کردار های انسانی که در سیر زندگی به گذشته میپیوندند و در یک زمانِ مشخص و لازم با حضورِ توپ بازی، یاربازی و زمینِ بازی مجددن خود را در زندگی حال و یا آینده افراد نشان می دهند خاطرات میگویند. با این تعریف از خاطرات پنداشت این است که یک رابطه ی چند سویه و چند گویه فی مابین خاطرات و زندگی انسان ها وجود دارد. رشد و بالندگی موجودی به نامِ انسان آکنده از خاطرات تلخ و شیرین است . به عنوان مثال: وقتی یک فردِ کارگر تحرک اجتماعی درجامعه را پیدا میکند و به مروزر زمان به یک رشد اجتماعی و یا رشدِ هنری هم دست مییابد درواقع این حرکت اجتماعی گرچه منجر به رشدِ فرد شده اما خالی از خاطرات تلخ و شیرین هم نیست و این رابطه خود عاملی است که درتعیین شخصیّت و جایگاه آن فرد مؤثر است. کمبودهای اجتماعی افراد ریشه درخاطرات هم دارد به طوری که تداعی گذشته ی سیاهِ فرد در ذهن خود مسببی است که فردِ موفق را به سوی گذشته خویش سوق میدهد. یک رابطه ی تنگاتنگ و چند سویه فی مابین گذشته ی انسان و حالِ آن وجود دارد. بنابراین چون گذشته ی انسان ها آکنده از خاطرات است پس حالِ افراد همیشه درگیرِ گذشته خویش هم هست. خاطرات همان گذشته ی افرادند که براساسِ یکسری اتفاقات دوباره در زندگی افراد حضور پیدا میکنند. افرادی که دچارِ تغییر درهویت و ساختارِ فکری خویش میشوند و دنیای عینی و ذهنی خود را عوض میکنند اغلب از سایرین درگیرِ تداعی خاطرات در بافتِ ذهنی خویش اند. نه گذشته را میتوان فراموش کرد و نه خاطرات را میتوان خاموش نمود زیرا هر تحولی در سیر زندگی مشحون از خاطراتی تلخ و شیرین است . ساختمانِ حالِ انسان ها با مواد و مصالح خاطرات بنا میشود . نوعِ رابطه ای که بین خاطرات و زندگی انسان ها وجود دارد از جنسِ مناسبات اجتماعی و مطالبات فرهنگی هم هست . انسان موجودی است که نیازِ به ارتباط دارد و این ارتباط را تنها با هم نوع خویش برقرار میکند و جامعه ی هدفِ همین انسان هم رسیدن به مقوله ی انسانیّت و خدمات انسانی است. مناسباتِ اجتماعی، فرهنگ زایی و معنا گرایی را شکل میدهند. هر انسانی به دنبالِ تکمیلِ فرهنگ و معنای خویش است و این کار بدونِ ارتباط شکل نمیگیرد . زبان ها با وجه اشتراکاتی که با هم دارند تن به ارتباط میدهند و مواد و مصالح و خمیر مایه ی این ارتباطات را خاطرات تأمین میکنند. خاطرات تأمین کننده ی هر ارتباطی اند و زندگی انسان ها نیز براساسِ خاطرات معنا میگیرد. خاطرات نوعی متنِ مفهوم سازند که در پالندگی و بالندگی زندگی انسان ها نقشی سازنده را ایفا میکنند. انسا ن مجموعه ای از نیاز هاست که این نیازها همان خاطرات هستند.
ج) آیا خاطرات را میتوان در زندگی فراموش و خاموش کرد ؟خاطرات از خانواده ی گذشته محسوب می شوند و گذشته را هم نمیتوان فراموش کرد.اگر چه بایستی به حال و آینده فکر کرد اما گذشته بخشِ جدا ناپذیری از زندگی مامیباشد. مهم ترین موضوعِ جایگزین میتواند: « مفهومی به نامِ تبدیل » باشد. تبدیل یعنی بدیل شدنِ یک چیز به جای چیز دیگری که بتواند جایگاه «بی بدیل» را بازی کند. هر تبدیلی که از بدیلِ به بی بدیلی تبدیل نشود تبدیل نیست. تبدیل به معنای تغییر، تحول و تطورِ(برکندن) بافتِ فکری یا اجتماعی خویش است. انسان زمانی میتواند خاطرات خودش را خاموش کند که داده های جدیدی را جایگزین این خاطرات نماید. ذهن و حافظه ی انسان همیشه نیازِ به مفاهیم و مصادیقی دارد تا که بتواند جوابگوی خیلی از پرسش های مجهول باشد. ذهنِ خالی درجامعه کارکردی کارآمد ندارد و حافظه ی تهی هم به مانند کوری میماند که درخیابان ولنگار و سرگردان است. خاطرات را در زندگی میتوان به دودسته ی کارآمد و ناکار آمد تقسیم کرد که خاطراتِ ناکارآمد را بایستی در زندگی فراموش کرد. فراموشی یک کلمه در ذهن نیازِ به زمان دارد زیرا که این کلمه درذهن به نوبه ی خودش زندگی کرده و با ذهن انس و علاقه ای گرفته است . بنابراین خاطرات همان کلماتی گسترده و دامنه داری هستند که بخشی از آن ها کارآمد نیستند و بایستی به جای آن ها کلماتی کارآمد راگزینش کرد. تغییر روش دادنِ در زندگی و گام دردنیایی دیگرخود میتواند شما را از خاطرات ناکارآمد به دور سازد. خاطرات ناکارآمد در یک مکان خاصی اتفاق میافتند و با شما بزرگ میشوند بنابراین مهاجرت از آن مکان و انتخابِ مکانی جدید با یافته و دریافته هایی نو خود میتواند به شما درجهتِ فراموش کردنِ خاطرات ناکارآمد کمکی شایان و درخور توجه باشد. مطالعه ی مناسب و متناسبِ با عقاید و باورداشت های شما خود میتواند کمکی باشد در جهتِ برون رفت از خاطرات ناکارآمد. مطالعه ذهن شما را عوض میکند و شما را بادنیایی ازکلمات و جهانِ کلمات آشنا می کند که این کلمات میتوانند با مفاهیمی سازنده جایگزینِ کلماتِ قبلی در ذهن و حافظه ی شما شوند. فراموشی خاطرات می تواند در دو حالت شکل گیرد: نخست فراموشی کاربردی ودیگر فراموشی تسکینی است . برای این که کاربردی خاطراتِ گذشته را ( خاطراتی که ما را آزار میدهند) فراموش کنیم نیاز است که تحتِ هر شرایطی با این خاطرات ارتباط نداشته باشیم . خاطرات تلخ با حضورِدرمکانِ خاطرات درذهن تداعی میشوند و اجتناب از مکانی که خاطرات درآن متولد شده اند امری ضروری است. بازگو کردن خاطرات تلخ به منزله ی حضورِ همان خاطرات درذهن است . بنابراین به صورت تسکینی نمیتوان خاطرات تلخ را فراموش کرد. اگر چه خاطرات تلخ آکنده از مفاهیم و مصادیق اجتماعی اند اما در صورتی فابلِ پذیرش اند که در زندگی ما خوشایند جلوه نمایند. هرخاطره ای که به مریضی تبدیل شود نیاز به درمان دارد. پس خاطراتِ تلخ هم میتوانند به دو بخش ِ تلخِ سالم و تلخِ ناسالم تقسیم شوند. تلخِ سالم آن ها میتواند به هنرِ ما در زندگی کمک نماید و حتا در هنر و شعر هم کارساز است و تلخِ ناسالم آن موجبِ اختلالات روحی و روانی و روان پریشی میشود که نیازِ به روانکاوی و رفتار درمانی هم دارند. بنابراین هرکلمه که ما را آزار میدهد آن کلمه ریشه در زندگی ما دارد که بایستی به طور جد موردِ تحقیق و پژوهش قرارگیرد. تصور بر آن است که خاطرات را تنها میتوان خاموش کرد نه فراموش!؟ خاموش به این معنا که این خاطرات را ما می توانیم ازحرکت و روشنایی خویش باز داریم و حالتی صامت را برای آن ها گزینش نمائیم . فراموش کردنِ یک چیز به معنی آن است که آن چیز در ذهنِ ما دیگروجود ندارد.پس دراین جا پرسش این است که آیا چیزی که موجودیّت خود را در بافتِ هستی اعلام میکند را میتوان فراموش کرد؟ این قطعه ی اجتماعی –ادبی جوابی است به پرسش ما که میگوید: «چه با مداد بنویسید و چه با خودکار/ چیزی که نوشته شد پاک نمی شود! »یعنی تحتِ هر شرایطی چیزی که در ذهنِ ما نقش میبندد و با ذهنِ طبیعت هم عجین می شود دیگر قابلِ فراموشی نیست . ما چیزی را میتوانیم فراموش کنیم که آن چیز به وجود نیامده و به ذهن ما سفر نکرده است. ذهنیّت پیدا کردن از هر چیزی و ماندگاری آن در ذهن به همین سهولت فراموش نمیشود. وقتی انسان پدرِ خود را در زندگی به عینه میبیند و با آن زندگی میکند با مرگِ آن هم این عینّت قابلِ فراموش شدن نیست. پس مبحثِ ما میتواند دو کلمه ی جناس از جنس مُطرَّف به نامِ فراموش و خاموش باشد که از لحاظ فرم و معنا هم شباهت هایی با یکدیگر دارند. فراموش به معنی این است که کاملن چیزی را در ذهن بیرون کردن و به آن فکر نکردن است ولی خاموش میتواند به معنی آتش زیر خاکستر هم باشد. بنابراین خاطرات را نمیتوان فراموش کرد اما میتوان آن ها را خاموشکرد. یک آتش را نمیتوان خاموش کرد چون به وجود آمده و تنها میتوان شعله های آن را خاموشکرد . خاموش کردنِ شعله های خاطرات میتواند به ما در سیر ومسیر زندگی درجوانبِ مثبت و کارگشا، کمکی بایسته باشد اما فراموش کردنِ خاطرات حتا اگر از نوع تلخ آن باشد در واقع به منزله ی بخشی از وجود خویش است که دیگر قابلِ ساختن هم نیست. شما وقتی دریک مقطع زمانی با مرگ برادرتان مواجه میشوید تحتِ هیچ شرایطی نمیتوانید این مرگ را به مرور زمان فراموشکنید و تنها میتوانید نگاهیخاموش به آن داشته باشید. وقتی دریک نظامِ سیاسی شما را به عنوان یک فردِضدِ انقلابی محکوم به 15 سال زندان می کنند و شما این 15 سال زندان را میکِشید وبه عینه تجربه میکنید دیگر نمیتوان خاطرات این 15 سال را از ذهنِتان به دور ریخت و تنها راهکارمیتواند حالتی فراموش گون باشد که البته این حالت درذهن ها هم در تفاوت عمده است . وجود یک چیز درذهن تا زمانی که نهال است قابلِ درمان میباشد اما اگر به یک درخت تنومند تبدیل شددیگر قابلِ درمان نیست.
د) مقوله ی خاطرات و کاربرد آن در ساخت مندی شعر: خاطره نویسی یکی از مهم ترین مقولاتی است که در جامعه ی ایران چندان جایگاهی ندارد به طور ی که اغلبِ افرادِ صاحب نام و منصب و نسب به دلایل شرایطِ فرهنگی و اوضاع سیاسی و اجتماعی حاکمِ بر بافتِ جامعه قادر به نوشتن خاطراتِ خود نیستند. اگرچه درابعادی با نگاشتنِ زندگی نامه ی افراد و یا حسب الحال نویسی هایی در جامعه، تصادم داریم امااین موارد هم دربافتی واقعی قابلِ رؤیت ووارسی نیستند. واقع بینی و واقع نگاری دو عنصر و پارامتر مهم درنگاشتنِ خاطره نویسی به شمار میروند که به این دو موضوعِ منتج، التفات کمتری میشود. برای این که خاطره نویسِ ماهر و زبردستی باشیم نیاز است که خاطرات و یا زندگی نامه ی خویش را بدونِ سانسورِ مفاهیم بر گونه ی کاغذ فرود بیاوریم. نوشتن ِواقعیّات زندگی که توأم با احساس و عاطفه و کاربردهای اجتماعی و فرهنگی است از عمده مواردی است که بایستی در نوشتن رعایت شود. یعنی نویسنده باید همه ی رویدادهای زندگی خویش را از سیر تا پیاز و بدونِ سانسور بنویسد به طوری که هیچ چیزی از قلم نیفتد. دیگر نکته، شعرسُرایی است . شعر شعوری اجتماعی است که دربطنِ نشانه ها متولد میشود . این شعور اجتماعی ممکن است در بستر نشانه های طبیعی ایجاد شود و یا دربستراجتماع وعموم مردم که در هردو شرایط بایستی دارای زبانی کاملن صمیمی و عاطفی و همگنِ با پی آمد ها و معانی سازنده و مفاهمه هایی باینده درکُنه جامعه باشد. شعر از عنصرِ خیال و احساس و به تعبیری صورِخیال بهره مند است و خاطره هم خالی از عنصرِ خیال و احساس نیست. هر خاطره ای آکنده از احساس و اتفاقاتی احساس برانگیز می باشد و شعر هم به دنبالِ تولدِ چنین مفاهیمی است . خاطرات به عنوانِ منظری به شمار میروند که شاعر از این مناظردرجهتِ تشکیل بافتِ شعرِ خود استفاده میکند. شعر یک اتفاقِ نابه هنگام و به هنگام است که در ذهنِ شاعر جرقه میزند و خاطرات هم نوعی اتفاق محسوب میشوند که درزندگی اجتماعی افراد به وجود میآیند. خاطرات به کاربست هایی اطلاق میشود که در ایجادِ شعر سهیم هستند. پس چیزی که شعر وخاطرات را به هم نزدیک می کند مقوله ای به نام اتفاق میباشد. انسان ها وقتی در معرضِ اتفاق قرار میگیرند درواقع این اتفاقات تبدیل به خاطرات میشوند و این خاطرات درذهنِ انسان بایگانی شده و در شرایط معین و مشخصی خود را دراجتماع به نمایش میگذارند. نمیتوان گفت شعر همان خاطره یا خاطراتی است که شاعر این خاطرات را تبدیل به شعر می کند اما رابطه ی دیرینه ای در بین خاطره و خاطرات و شعر وجود دارد. خاطرات مواد و مصالحی بکر و کارآمد محسوب میشوند که به ساختمانِ شعردرجهتِ بناشدن کمک میکنند. شُعرا درباره ی خاطرات اشعار زیادی را سروده اند و کلمات فراوانی را به خاطره تشبیه کرده اند. مثلن: خاطره ی عشق یا خاطره ی معشوق یا خاطره ی خیابان یا کوچه و یا خاطرات آفتاب یا ماه و ... بنابراین کلمات هرکدام آکنده ازخاطراتی هستند که این خاطرات را در بطنِ اجتماع تجربه نموده اند. هر رویداد و رخدادی که درزندگی اتفاق میافتد به یک خاطره تبدیل میشود. مثلن: جنگ جهانی اول و دوم دو رویداد و رخدادِ بسیار مهم بودند که دردلِ خود خاطره سازی کردند و من بعد نویسندگان و شُعرا و هنرمندان همین خاطرات را تبدیل به کتاب و تابلو و نقاشی و سایر کاربست های هنری اعم از سینما ، تئاتر و .. کردند. انداختنِ بمب اتم در هیروشیما یکی از رویدادها ی مهم درجهان بود که تبدیل به خاطراتی تلخ شد و هنرمندان از این خاطرات تلخ مفاهمه هایی هنرمندانه را در قالبِ هنرهای هفت گانه به تصویر کشیدند. جنگِ ایران و عراق یک رویداد و اتفاق مهم در سطح جهان بود که در بطنِ این جنگ خاطرات بسامدی با اشکالِ متفاوتی متولد شد و من بعد هنرمندان در این زمینه کتاب های مختلفی را با صبغه و شیوه های متفاوت نگاشتند. بنابراین شعر تقارن و تناسبِ خاصی با خاطرات دارد وبه گونه ای خود نوعی خاطره محسوب میشود که خاطرات اجتماع- سیاسی و حتا فرهنگی جوامع را به تصویرمیکشد.جامعه پلی است فی مابین خاطرات و شعر که این دو را به هم وصل میکند. خاطرات و شعردربطنِ جامعه متولد میشوند و هردو از مؤلفه های دیرینِ جامعه برخوردارند. ریشه ی اجتماعی و بیشه ی معنایی این دو مقوله برگرفته از بافت و ساختِ اجتماع است . شعرخاطره برانگیز است . به عنوانِ مثال: وقتی یک شعر را میخوانیم در واقع این شعر تصاویری را به ما منتقل میکند که این تصاویر ریشه درفهمِ جامعه( طبیعت و مردم) دارند.تصویر سازی شاعر از شعر خود مشحون از یکسری خاطراتی است که خودِ شاعر دربافتِ جامعه تجویز و تجربه نموده است . خاطرات شاعر هم فردی است و هم اجتماعی.. خاطرات فردی همان خاطراتی است که شاعر درازمنه های زندگی تجربه نموده و این خاطرات را درشعر خود لحاظ میکند و خاطراتِ اجتماعی نوعی خاطرات اطلاق میشود که شاعر با تبعیّت و تَشَبُثِ به بافت های جامعه به دست آورده است. لذا نوعی همبستگی و وابستگی همگون و هم ساز از لحاظِ مفهومی در بین خاطرات و شعر وجود دارد که این همبستگی ها و وابستگی ها ریشه درساز و کارهای جامعه دارد. هر دو نوعی تولید اجتماعی هستند که ابزار تولید خود را از بطنِ جامعه اقتباس میکنند و کاربردی چند سویه با وجه اشتراکاتی چند گویه را در قاموسِ جامعه به نمایش میگذارند. هر خاطره ای شعر نیست اما بعضی از خاطرات به شاعردرتولدِ شعر کمک میکندو هر شعری هم خاطره نیست اما بعضی ازاشعار مشحون از خاطرات است. خاطرات هم در زندگی اجتماعی و هم درزندگی هنری و ادبی افراد تأثیر به سزایی دارند. یک هنرمند با بهره گیری از خاطرات یک تابلوی خاطره برانگیز را تولید میکند و یا یک شاعر که با بهره برداری از خاطرات شعری ناب و کارآمد را به وجود میآورد . بدین حال خاطرات درشعر شاعران نقشی سازند دارد که میتوان به نمونه های ذیل اشاره نمود:
نمونه 1:
کابوس نبودی که رهایت بکنم
از خاطره ی عشق جدایت بکنم
آنقدر عزیزی که دلم میخواهد
هر چیز که دارم فدایت بکنم
رابطه ای که در بین عاشق و معشوق دربافتِ شعر وجود دارد یک رابطه ی خاطره برانگیز است که قابلِ فراموشی و خاموشی نیست. شاعر از خاطره ی عشق صحبت میکند که این خاطره ی عشق از صمیمیت کلامی برخوردار است که به همین سهولت نمیتوان از آن گذشت. یک گفتگومندی عاشقانه همراهِ با خاطراتی بکر و سازنده ، مواد و مصالح شعر را تشکیل میدهند که این مهم موسیقی لفظی و معنایی شعر را از حیثِ زیبا شناختی دوچندان کرده است.
نمونه ی 2:
گهگاهی سفری کن به هوای دلم/ شاید/ از جانبِ ما /خاطره ای منتظر لمسِ نگاهت باشد.
شاعر از وقوعِ خاطراتی سخن می راند که این خاطرات منتظرلمس نگاه یار هستند. عاشق از معشوق ِخویش درخواست میکند که به هوای دلِ من مسافرت کن تا که ببینی خاطره ای به انتظار لمسِ نگاهت نشسته است. . یعنی شعر بر اساس حضورِ خاطرات در بین عاشق و معشوق در جنب و جوش و پویش است. در واقع خاطرات خود تبدیل به عشق شده اند و جدایی ناپذیری خود را در این ارتباط به تصویر میکشند. بنابراین هر ارتباطی تبدیل به یکسری خاطرات میشود که این خاطرات خود را به انحای مختلفی در سیر زمان به نمایش میگذارند . یک ارتباطِ اجتماعی میتواند خاطراتی اجتماعی را رقم بزند و یک ارتباطِ عاشقانه هم میتواند منجرِ به خاطراتی عاشقانه گردد.
نمونه ی3:
خاطرات/ همان سربازِ مفقودالاثری است/ که تا مردن اش را باور می کنی/ زنگ در را می فشارد. «حمید هاشمی»
نویسنده ی این قطعه ی ادبی خاطرات را به سرباز مفقودالاثری تشبیه میکند که همیشه در ذهن آدم وجود دارد زیرا که مرگ آن مشخص نیست و خود نوعی اتفاق و رویداد خارق العاده است. مشبه و مشبهُ به دراین شعر کاملن با هم هم پوشانی دارند و خصایص مشترکی در بین آن ها وجود دارد که زبانِ شعر را زیبا جلوه میدهد. در واقع سُراینده خاطرات را به گمنامی تشبیه میکند که همیشه درذهنِ آدم حضور دارد و پایه های تشبیه از حیثِ معنا با هم همگن و هم خوانی دارند .