فلسفه ی خاطره و خاطرات و کارکرد آن در بافتِ جامعه و شعر نوشته: عابدین پاپی (آرام)

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

abrdin papii

دلتنگی من

 شبیه«روزهای داغ» است

 شبیه یک مردانگی ترجیحا" سرد

که

به ویرانگی زن نزدیک است!

«پاپی»

الف) مقوله ی خاطره از زایش تا سازش: انسان موجودی است با ذهنیّتی چندجانبه که این ذهنیّت ها بر اساسِ یکسری رویدادهای واقعی و ذهنی – تخیّلی ایجاد می­شوند. رابطه ی انسان با زندگی یک رابطه ی دیرینه و معقول است زیرا که انسان از برای زیستن متولد شده است. او در بافتِ زندگی یک آغاز و پایان دارد و درمیانِ این آغاز و پایان به یافته ها ودریافته هایی کارآمداز زندگی دست می­یابد.یعنی زندگی انسان همان فاصله ای است که در بین آغاز و پایانِ عمرِخویش تجربه می­کند. خاطره memory به معنی یاد و یادبود ، یادگاری ، ذهن و حافظه به کار رفته است . یعنی چیزی را از گذشته به یاد آوردن یا از آن یاد کردن است. هر کاری که انسان دربافت و درلحظه های همین زندگی به انجام و سرانجام رسانده است را خاطره می­گویند. خاطراتmemories می­تواند خاطراتی اجتماعی باشد و یا سیاسی و علمی یا فرهنگی و یا خاطراتی تلخ و شیرین از زندگی باشد. هرلحظه  ای از عمرِ ما که می­گذرد به نوعی خاطره تبدیل می­شود و جمعِ لحظات عمر انسان که آکنده از تلخی و شیرینی است را خاطره می­گویند. خاطرات می­تواند شیرین باشد و یا تلخ و برخی از خاطرات هم خنثی و قابلِ یادآوری و بازآفرینی نیست.انسان ها براساس شادی ها و غم ها خاطراتِ خود را در ذهن تداعی می­کنند. مرگ یک فرد مهم و مؤثر در یک خانواده می­تواند خاطره ی تلخی برای آن خانواده باشد و تولدِ یک فردِ مشهور ومؤثر در یک خانواده نیزمی­تواند خاطره ای شیرین به حساب آید. بنابراین خاطره اتفاق یا رخدادی است که درگذشته ایجاد می­شود و درذهنِ شخص باقی مانده است . نوع و شدتِ خاطرات خود مسببی است که برماندگاری آن خاطرات تأثیر می­گذارد. به رویدادهای زندگی که در شیوه و اشکالِ مختلف در جامعه نمایان می­شوند و به مرور زمان تبدیلِ به یادمان و یادبود می­گردند خاطره می­گویند. خاطره آن چیزی است که به ذهن و حافظه سفر می­کند و درذهن و حافظه نوعی زندگی بلند و طولانی را تجربه می­کند. بنابراین رویداد و اتفاقی که در ذهن و حافظه ی انسان ماندگاری نداشته باشد خاطره نیست.خاطرات در بافت و ساختِ اجتماع اتفاق می­افتند و تداعی آن ها درذهن بستگی به حضورِ فیزیکی آدم درهمان بافتِ مکانی و یا به زبان آوردن آن ها در محافل و مجالس زنده دارد. یعنی خاطرات زمانی زنده می­شوند که آدم ها درآن مکانی که خاطرات رخ داده اند حضور می­یابند و یا بر اساس یک یادآوری درذهن حضور پیدا می­کنند. خاطرات را دردو نوع زبان می­توان مشاهده کرد. نخست زبانِ گفتاری است . در زبانِ گفتاری نوعِ خاطرات به صورت داستان و یا قصه گونه توسطِ یک فردِ مطلّع ازآن خاطرات گفته می­شوند و دوم زبانِ نوشتاری است که مثلن : نویسنده  زندگی نامه ی یک فرد را به صورت کتاب درمی­آورد و به آن نوعی خاطره نویسی هم می­گویند. یعنی نوشتن ِخاطرات توسط نویسنده را زبانِ نوشتاری­خاطرات می­گویند که این نویسنده ممکن است خودِ فرد باشد یا کسی دیگر که خاطرات او را می­نویسد. خاطرات یا نقلِ قول می­شوندو یا بر گو.نه ی کاغذ نگاشته می­شوند. به دیگر بیان، یا گفته می­شوند و یا نوشته می شوند. خاطرات ، مدلی ازیک زندگی پر فراز و فرود رادر بافتِ زمان به تصویر می­کشند به طوری که از خاطرات کودکی تا نوجوانی گرفته تا خاطراتِ میانسالی و پیری همه در همین بافتِ زمان قرار دارند. نقشِ بافتِ زمان و ساختِ مکان و یا مکان ها در تولدِ خاطرات پر رنگ است . هر خاطره ای در یک زمانِ مشخص شکل می­گیرد و دارای تاریخی مدوّن می­باشد و هر خاطره ای آمیخته و عجینِ با یک مکانِ مشخص است یعنی در یک مکانِ مشخص رخ می­دهد. مثلن می­گویند: خاطرات درچه زمانی و درچه مکانی به وقوع پوسته اند؟ پس نوعِ زمانِ خاطرات و نوعِ مکان بسیار مهم است . خاطرات بر اساس رویدادهای زندگی افراد زاده می­شوند. وقتی انسان ها درمعرضِ اتفاق قرار می­گیرند در واقع در آن جاست که خاطرات متولد می­شوند. خاطرات درکُنه سه عنصر مهم به نامِ کاشت ها، داشت ها و برداشت ها به وجود می­آیند و دو نوع سیر  را در زندگی طی می­کنند: نخست زایش یا تولدِ خاطرات است که در یک بافتِ زمانی و ساختِ مکانی خاصی به وجود می­آیند و دوم سازش یا مدارا با بافتِ اجتماع است . زایش خاطرات یا سازش برانگیزاند  و یا سازش برانگیز نیستند. خاطراتِ تلخ با روحیّات افراد سازش ندارند و خاطرات شیرین با رفتاروروحیّات افراد درسازش و بایش هستند. سازِگاری افراد بر اساس بافتار ِروحی و رفتاری خویش با جامعه نُضج می­گیرد و هرآنچه که به فراخور روحیّات آن ها نباشد خالی از سازش و آمیزش است . بین زایش تا سازش فاصله ای است که این فاصله می­تواند نوع و شیوه ی زندگی افراد را تعیین نماید. هر انسانی تولدی دارد و با تولدِ خویش شروعِ به زندگی می­کند و دراین شروع به تجارب مختلفی دراشکالِ متعددی هم دست می یابد که این تجارب تعیین کننده ی سازش یا عدمِ سازشِ او را درجامعه مشخص می­کنند. هر زایشی توأمِ با سازش نیست. زایش می­تواند در سنِ کودکی رخ دهد و یا نوجوانی و جوانی و یا درسنِ میانسالی و پیری اتفاق می­افتد. هر حرکتی درزندگی همراهِ با زایشی نو است . انسان یک زایش اصلی دارد و صدها زایشِ فرعی. زایش اصلی انسان تولد اوست و زایش های فرعی آن اتفاقات و رویدادهایی است که در بطنِ همین سیرِ تولد به وجود می­آیند. مثلن: تولدِ هنر در انسان یک زایش فردی است و یا رشدِ اقتصادی و اجتماعی افراد و سایر موارد از این قبیل از جمله مسائلی است که به عنوان زایش اجتماعی به شمار می­آیند. زایش فردی همان تولدِ آغازین انسان بوده و البته زایش هایی­که دراندورن انسان صبغه ای فردی دارند و زایش اجتماعی به زایش هایی گفته می­شود که در بطنِ جامعه متولد می­شوند. بنابراین سازشِ با این زایش های اجتماعی که هر کدام آکنده ازخاطرات تلخ و شیرین اند از جمله مواردی به شمار می­رود که سازش یا عدمِ سازش خود را در بافتِ جامعه تعیین می­کنند. لذا این که می گوئیم خاطرات از زایش تا سازش بدین معنا و مفهوم است که هر خاطره ای در یک زمانِ مشخص متولد می­شود و در ازمنه های تاریخِ اجتماع نیز می­تواند آکنده از سازش و یا عدمِ سازش با جامعه ی فرآرو باشد. سازِگاری هر خاطره ای بستگی به کلافِ آن با سلایق فردی و علایقِ اجتماعی افراد دارد و اگر خاطره ای جدا از این علایق وسلایق باشد در واقع خاطره ای سازش پذیر نیست بلکه تقابل پذیر است . تقابلِ خاطرات درمقابلِ تفاهمِ با خاطرات زمانی شکل می­گیرد که آن خاطرات از صبغه ای تلخ وناکارآمد برخوردارباشندانسان با خاطرات زنده است اما با هرخاطره ای زندگی نمی­کند! بدین حال، چگونگی تولد خاطرات بر اساسِ گویش و پویش ِدر زندگی  شکل می­گیرد. گفته ها خود عاملی است تا که زندگی را به جریان بیندازد. انسان با گفته ها و تشریح گفته ها و ساخته ها توسطِ زبان دست به تولدِ مقوله ای به نام فرهنگ می­زند و فرهنگ هم به زندگی درقالب هایی گونه به گون حرکت می­دهد. پویش به معنی حرکت و تکاپو و طی طریقِ انسان به سمتِ تکامل در زندگی است . انسان بدونِ حرکت و جنبش در بطنِ جامعه و طبیعت به مقصدِ مد نظر نخواهد رسید و تصور بر آن است که پویش در زندگی باعثِ آفرینش خاطرات می­شود. بدونِ پویش هیچ گویشی متولد نمی­شود و بدونِ گویش هم پویش فاقد معنا و مفهوم است. بنابراین با گفتِ گوی گویش ها و پویش هاست که زندگی خاطره برانگیز می­شود. اگر زندگی از حرکت بیفتد در واقع خاطرات هم می­میرند. خودِ گویش نوعی پویش است که به زندگی حیات و خاطره می­بخشد. زمان، نویسنده ای است که تمامِ  خاطرات را می­نویسد و نویسنده این خاطرات را از برای نوشتن اززمان اقتباس می­کند.

ب) چه نوع رابطه ای بین خاطرات و زندگی انسان ها وجود دارد؟جمله ی معروفِ انسان با خاطرات زنده است به این معناست که خاطرات با انسان ها کلافی عمیق و عتیق خورده اند.هر انسانی با خاطرات خود زندگی می کند. انسان دو نوع زندگی دارد. یکی زندگی عمومی است که در این دایره افراد از برای امرار معاش خود تلاش می کنند و دو دیگر زندگی با خاطرات است به گونه ای که تمامِ اتفاقاتِ روزمره ای  که در زندگی ما شکل می­گیرد به خاطراتی تبدیل می­شوند که این خاطرات مناسبات ما را با زندگی دوچندان می­کند . انسان وقتی تنها می­شود به خاطرات رجوع می­کند و از برای رهایی از این تنهایی دست به دامانِ خاطرات می­شود. وقتی یک زندگی تلخ را مشاهده می­کند به یادِ تلخی های زندگی خودش می­افتد  و وقتی کسی را شادمان و مسرور می­بیند در واقع به یادِ شادی های خویش در ازمنه های زندگی می­افتد. انسان در تنهایی خود با خاطرات زندگی می­کند و در جمع به خاطره سازی می­پردازد. موجودیت انسان دراجتماع به خاطر ساختنِ خاطراتی است که این خاطرات انسان را در تنهایی کمک می­کنند. پوششِ تنهایی انسان با انجام کارهایی شکل می­گیرد که ریشه دربافتِ اجتماع و مردم دارند. خاطره سازی و خاطره پردازی انسان رابطه ی دیرینه ای با زندگی اجتماعی آن دارد. زندگی به معنی زیستن ِواقعی درجهتِ نیلِ به اهدافِ مدنظر دربافتِ اجتماع است . یعنی حرکت از برای زنده بودن و زندگی کردن است و زندگی بدونِ حرکت بی­معناست. از مجموع حرکات اجتماعی افراد در بطنِ اجتماع خاطرات به وجود می­آیند. هر لحظه ای از زندگی خود مشحون از خاطراتی است که بیانگر التفات انسان به مقوله ی خاطرات است . بنابراین خاطرات با زندگی انسان ها یک رابطه ی چندسویه دارند که این روابط گسستنی هم نیست. مثلن: حضورِ ما در یک شبِ زمستانی که آکنده از شادمانی است خود می­تواند به یک خاطره ی مطلوب مبدل شود. انسان وقتی در زندگی به یکسری نداشته ها می­رسد که سال هاآرزویشان می­کرده است در واقع به یکسری خاطرات شیرین دست یافته است.خاطرات در ذهنِ آدم ها می­مانند به طوری که یک خاطره بد حتا اگر من بعد ، تبدیل به یک خاطره ی خوب هم شود باز درذهن آدم ها پاک نمی­شود. مثلن وقتی شما  برای اولین باردرکنکورِ سراسری قبول نمی­شوید و بعدن در یک رشته ی بسیار خوب هم قبول شده و وارد دانشگاه می شوید در واقع آن خاطره ی تلخ اولیه درحافظه ی شما ضبط می­شود و مدام در ذهنِ شما تداعی می­گردد. خاطرات تعیین کننده ی زندگی افرادند و هر فردی که در زندگی اش با خاطرات تلخ بیشتر ازخاطرات شیرین مواجه شده است آن فرد درغمنامه ی زندگی سهمی بیشتر دارد. ذهنِ انسان در تصویر سازی است به گونه ای که تمامِ مناسبات اجتماعی و حتا طبیعی را مدام تصویر می­کند. یک تصویر بردار خوب و حرفه ای است که هیچ چیزی را فرآروی خویش از قلم نمی­اندازد. بدین سان، می­توان ابراز داشت رابطه ی خاطرات با زندگی انسان ها یک نو همگرایی دیرینه به شمار می­رود که قابل رد و انکار و احیانن حذف هم نیست. زندگی خاطره برانگیز و خاطره ساز است و خاطرات هم خود نوعی زندگی اند که در قابوس اجتماع زندگی سازند. به رفتار و کردار های انسانی که در سیر زندگی به گذشته می­پیوندند و در یک زمانِ مشخص و لازم با حضورِ توپ بازی، یاربازی و زمینِ بازی  مجددن خود را در زندگی حال  و یا آینده افراد نشان می دهند خاطرات می­گویند. با این تعریف از خاطرات پنداشت این است که یک رابطه ی چند سویه و چند گویه فی مابین خاطرات و زندگی انسان ها وجود دارد. رشد و بالندگی موجودی به نامِ انسان آکنده از خاطرات تلخ و شیرین است . به عنوان مثال: وقتی یک فردِ کارگر تحرک اجتماعی درجامعه را پیدا می­کند و به مروزر زمان به یک رشد اجتماعی و یا رشدِ هنری هم دست می­یابد درواقع این حرکت اجتماعی گرچه منجر به رشدِ فرد شده اما خالی از خاطرات تلخ و شیرین هم نیست و این رابطه خود عاملی است که درتعیین شخصیّت و جایگاه آن فرد مؤثر است. کمبودهای اجتماعی افراد ریشه درخاطرات هم دارد به طوری که تداعی گذشته ی سیاهِ فرد در ذهن خود مسببی است که فردِ موفق را به سوی گذشته خویش سوق می­دهد. یک رابطه ی تنگاتنگ و چند سویه فی مابین گذشته ی انسان و حالِ آن وجود دارد. بنابراین چون گذشته ی انسان ها آکنده از خاطرات است پس حالِ افراد همیشه درگیرِ گذشته خویش هم هست. خاطرات همان گذشته ی افرادند که براساسِ یکسری اتفاقات دوباره در زندگی افراد حضور پیدا می­کنند. افرادی که دچارِ تغییر درهویت و ساختارِ فکری خویش می­شوند و دنیای عینی و ذهنی خود را عوض می­­کنند اغلب از سایرین درگیرِ تداعی خاطرات در بافتِ ذهنی خویش اند. نه گذشته را می­توان فراموش کرد و نه خاطرات را می­توان خاموش نمود زیرا هر تحولی در سیر زندگی مشحون از خاطراتی تلخ و شیرین است . ساختمانِ حالِ انسان ها با مواد و مصالح خاطرات بنا می­شود . نوعِ رابطه ای که بین خاطرات و زندگی انسان ها وجود دارد از جنسِ مناسبات اجتماعی و مطالبات فرهنگی هم هست . انسان موجودی است که نیازِ به ارتباط دارد و این ارتباط را تنها با هم نوع خویش برقرار می­کند و جامعه ی هدفِ همین انسان هم رسیدن به مقوله ی انسانیّت و خدمات انسانی است. مناسباتِ اجتماعی، فرهنگ زایی و معنا گرایی را شکل می­دهند. هر انسانی به دنبالِ تکمیلِ فرهنگ و معنای خویش است و این کار بدونِ ارتباط شکل نمی­گیرد . زبان ها با وجه اشتراکاتی که با هم دارند تن به ارتباط می­دهند و مواد و مصالح و خمیر مایه ی این ارتباطات را خاطرات تأمین می­کنند. خاطرات تأمین کننده ی هر ارتباطی اند و زندگی انسان ها نیز براساسِ خاطرات معنا می­گیرد. خاطرات نوعی متنِ مفهوم سازند که در پالندگی و بالندگی زندگی انسان ها نقشی سازنده را ایفا می­کنند. انسا ن مجموعه ای از نیاز هاست که این نیازها همان خاطرات هستند.

ج) آیا خاطرات را می­توان در زندگی فراموش و خاموش کرد ؟خاطرات از خانواده ی گذشته محسوب می شوند و گذشته را هم نمی­توان فراموش کرد.اگر چه بایستی به حال و آینده فکر کرد اما گذشته بخشِ جدا ناپذیری از زندگی مامی­باشد. مهم ترین موضوعِ جایگزین می­تواند: « مفهومی به نامِ تبدیل » باشد. تبدیل یعنی بدیل شدنِ یک چیز به جای چیز دیگری که بتواند جایگاه «بی بدیل»  را بازی کند. هر تبدیلی که از بدیلِ به بی بدیلی تبدیل نشود تبدیل نیست. تبدیل به معنای تغییر، تحول و تطورِ(برکندن) بافتِ فکری یا اجتماعی خویش است. انسان زمانی می­تواند خاطرات خودش را خاموش کند که داده های جدیدی را جایگزین این خاطرات نماید. ذهن و حافظه ی انسان همیشه نیازِ به مفاهیم و مصادیقی دارد تا که بتواند جوابگوی خیلی از پرسش های مجهول باشد. ذهنِ خالی درجامعه کارکردی کارآمد ندارد و حافظه ی تهی هم به مانند کوری می­ماند که درخیابان ولنگار و سرگردان است. خاطرات را در زندگی می­توان به دودسته ی کارآمد و ناکار آمد تقسیم کرد که خاطراتِ ناکارآمد را بایستی در زندگی فراموش کرد. فراموشی یک کلمه در ذهن نیازِ به زمان دارد زیرا که این کلمه درذهن به نوبه ی خودش زندگی کرده و با ذهن انس و علاقه ای گرفته است . بنابراین خاطرات همان کلماتی گسترده و دامنه داری هستند که بخشی از آن ها کارآمد نیستند و بایستی به جای آن ها کلماتی کارآمد راگزینش کرد. تغییر روش دادنِ در زندگی و گام دردنیایی دیگرخود می­تواند شما را از خاطرات ناکارآمد به دور سازد. خاطرات ناکارآمد در یک مکان خاصی اتفاق می­افتند و با شما بزرگ می­شوند بنابراین مهاجرت از آن مکان و انتخابِ مکانی جدید با یافته و دریافته هایی نو خود می­تواند به شما درجهتِ فراموش کردنِ خاطرات ناکارآمد کمکی شایان و درخور توجه باشد. مطالعه ی مناسب و متناسبِ با عقاید و باورداشت های شما خود می­تواند کمکی باشد در جهتِ برون رفت از خاطرات ناکارآمد.  مطالعه ذهن شما را عوض می­کند و شما را بادنیایی ازکلمات و جهانِ کلمات آشنا می کند که این کلمات می­توانند با مفاهیمی سازنده جایگزینِ کلماتِ قبلی در ذهن و حافظه ی شما شوند. فراموشی خاطرات می تواند در دو حالت شکل گیرد: نخست فراموشی کاربردی  ودیگر فراموشی تسکینی است . برای این که کاربردی خاطراتِ گذشته را ( خاطراتی که ما را آزار می­دهند) فراموش کنیم نیاز است که تحتِ هر شرایطی با این خاطرات ارتباط نداشته باشیم . خاطرات تلخ با حضورِدرمکانِ خاطرات درذهن تداعی می­شوند و اجتناب از مکانی که خاطرات درآن متولد شده اند امری ضروری است. بازگو کردن خاطرات تلخ به منزله ی حضورِ همان خاطرات درذهن است . بنابراین به صورت تسکینی نمی­توان خاطرات تلخ را فراموش کرد. اگر چه خاطرات تلخ آکنده از مفاهیم و مصادیق اجتماعی اند اما در صورتی فابلِ پذیرش اند که در زندگی ما خوشایند جلوه نمایند. هرخاطره ای که به مریضی تبدیل شود نیاز به درمان دارد. پس خاطراتِ تلخ هم می­توانند به دو بخش ِ تلخِ سالم و تلخِ ناسالم تقسیم شوند. تلخِ سالم آن ها می­تواند به هنرِ ما در زندگی کمک نماید و حتا در هنر و شعر هم کارساز است و تلخِ ناسالم آن موجبِ اختلالات روحی و روانی و روان پریشی می­شود که نیازِ به روانکاوی و رفتار درمانی هم دارند. بنابراین هرکلمه که ما را آزار می­دهد آن کلمه ریشه در زندگی ما دارد که بایستی به طور جد موردِ تحقیق و پژوهش قرارگیرد. تصور بر آن است که خاطرات را تنها می­توان خاموش کرد نه فراموش!؟ خاموش به این معنا که این خاطرات را ما می توانیم ازحرکت و روشنایی خویش باز داریم و حالتی صامت را برای آن ها گزینش نمائیم . فراموش کردنِ یک چیز به معنی آن است که آن چیز در ذهنِ ما دیگروجود ندارد.پس دراین جا پرسش این است که آیا چیزی که موجودیّت خود را در بافتِ هستی  اعلام می­کند را می­توان فراموش کرد؟ این قطعه ی اجتماعی –ادبی جوابی است به پرسش ما که می­گوید: «چه با مداد بنویسید و چه با خودکار/  چیزی که نوشته شد پاک نمی شود! »یعنی تحتِ هر شرایطی چیزی که در ذهنِ ما نقش می­بندد و با ذهنِ طبیعت هم عجین می شود دیگر قابلِ فراموشی نیست . ما چیزی را می­توانیم فراموش کنیم که آن چیز به وجود نیامده و به ذهن ما سفر نکرده است. ذهنیّت پیدا کردن از هر چیزی و ماندگاری آن در ذهن به همین سهولت فراموش نمی­شود. وقتی انسان پدرِ خود را در زندگی به عینه می­بیند و با آن زندگی می­کند با مرگِ آن هم این عینّت قابلِ فراموش شدن نیست. پس مبحثِ ما می­تواند دو کلمه ی جناس از جنس مُطرَّف به نامِ فراموش و خاموش باشد که از لحاظ فرم و معنا هم شباهت هایی با یکدیگر دارند. فراموش به معنی این است که کاملن چیزی را در ذهن بیرون کردن و به آن فکر نکردن است ولی خاموش می­تواند به معنی آتش زیر خاکستر هم باشد. بنابراین خاطرات را نمی­توان فراموش کرد اما می­توان آن ها را خاموش­کرد. یک آتش را نمی­توان خاموش کرد چون به وجود آمده و تنها می­توان شعله های آن را خاموش­کرد . خاموش کردنِ شعله های خاطرات می­تواند به ما در سیر ومسیر زندگی درجوانبِ مثبت و کارگشا، کمکی بایسته باشد اما فراموش کردنِ خاطرات حتا اگر از نوع تلخ آن باشد در واقع به منزله ی بخشی از وجود خویش است که دیگر قابلِ ساختن هم نیست. شما وقتی دریک مقطع زمانی با مرگ برادرتان مواجه می­شوید تحتِ هیچ شرایطی نمی­توانید این مرگ را به مرور زمان فراموش­کنید و تنها می­توانید نگاهی­خاموش به آن داشته باشید. وقتی دریک نظامِ سیاسی شما را به عنوان یک  فردِضدِ انقلابی محکوم به 15 سال زندان می کنند و شما این 15 سال زندان را می­کِشید وبه عینه تجربه می­کنید دیگر نمی­توان خاطرات این 15 سال را از ذهنِتان به دور ریخت و تنها راهکارمی­تواند حالتی فراموش گون باشد که البته این حالت درذهن ها هم در تفاوت عمده است . وجود یک چیز درذهن تا زمانی که نهال است قابلِ درمان می­باشد اما اگر به یک درخت تنومند تبدیل شددیگر قابلِ درمان نیست.

د) مقوله ی خاطرات و کاربرد آن در ساخت مندی شعر: خاطره نویسی یکی از مهم ترین مقولاتی است که در جامعه ی ایران چندان جایگاهی ندارد به طور ی که اغلبِ افرادِ صاحب نام و منصب و نسب به دلایل شرایطِ فرهنگی و اوضاع سیاسی و اجتماعی حاکمِ بر بافتِ جامعه قادر به نوشتن خاطراتِ خود نیستند. اگرچه درابعادی با نگاشتنِ زندگی نامه ی افراد و یا حسب الحال  نویسی هایی در جامعه، تصادم داریم امااین موارد هم دربافتی واقعی قابلِ رؤیت ووارسی نیستند. واقع بینی و واقع نگاری دو عنصر و پارامتر مهم درنگاشتنِ خاطره نویسی به شمار می­روند که به این دو موضوعِ منتج، التفات کمتری می­شود. برای این که خاطره نویسِ ماهر و زبردستی باشیم نیاز است که خاطرات و یا زندگی نامه ی خویش را بدونِ سانسورِ مفاهیم بر گونه ی کاغذ  فرود بیاوریم. نوشتن ِواقعیّات زندگی که توأم با احساس و عاطفه و کاربردهای اجتماعی و فرهنگی است از عمده مواردی است که بایستی در نوشتن رعایت شود. یعنی نویسنده باید همه ی رویدادهای زندگی خویش را از سیر تا پیاز و بدونِ سانسور بنویسد به طوری که هیچ چیزی از قلم نیفتد. دیگر نکته، شعرسُرایی است . شعر شعوری اجتماعی است که دربطنِ نشانه ها متولد می­شود . این شعور اجتماعی ممکن است در بستر نشانه های طبیعی ایجاد شود و یا دربستراجتماع وعموم  مردم که در هردو شرایط بایستی دارای زبانی کاملن صمیمی و عاطفی و همگنِ با پی آمد ها و معانی سازنده و مفاهمه هایی باینده درکُنه جامعه باشد. شعر از عنصرِ خیال و احساس و به تعبیری صورِخیال بهره مند است و خاطره هم خالی از عنصرِ خیال و احساس نیست. هر خاطره ای آکنده از احساس و اتفاقاتی احساس برانگیز می باشد و شعر هم به دنبالِ تولدِ چنین مفاهیمی است . خاطرات به عنوانِ منظری به شمار می­روند که شاعر از این مناظردرجهتِ تشکیل بافتِ شعرِ خود استفاده می­کند. شعر یک اتفاقِ نابه هنگام و به هنگام است که در ذهنِ شاعر جرقه می­زند و خاطرات هم نوعی اتفاق محسوب می­شوند که درزندگی اجتماعی افراد به وجود می­آیند. خاطرات به کاربست هایی اطلاق می­شود که در ایجادِ شعر سهیم هستند. پس چیزی که شعر وخاطرات را به هم نزدیک می کند مقوله ای به نام اتفاق می­باشد. انسان ها وقتی در معرضِ اتفاق قرار می­گیرند درواقع این اتفاقات تبدیل به خاطرات می­شوند و این خاطرات درذهنِ انسان بایگانی شده و در شرایط معین و مشخصی خود را دراجتماع به نمایش می­گذارند. نمی­توان گفت شعر همان خاطره یا خاطراتی است که شاعر این خاطرات را تبدیل به شعر می کند اما رابطه ی دیرینه ای در بین خاطره و خاطرات و شعر وجود دارد. خاطرات مواد و مصالحی بکر و کارآمد محسوب می­شوند که به ساختمانِ شعردرجهتِ بناشدن کمک می­کنند. شُعرا درباره ی خاطرات اشعار زیادی را سروده اند و کلمات فراوانی را به خاطره تشبیه کرده اند. مثلن: خاطره ی عشق یا خاطره ی معشوق یا خاطره ی خیابان یا کوچه و یا خاطرات آفتاب یا ماه و ... بنابراین کلمات هرکدام آکنده ازخاطراتی هستند که این خاطرات را در بطنِ اجتماع تجربه نموده اند. هر رویداد و رخدادی  که درزندگی اتفاق می­افتد به یک خاطره تبدیل می­شود. مثلن: جنگ جهانی اول و دوم دو رویداد و رخدادِ بسیار مهم بودند که دردلِ خود خاطره سازی کردند و من بعد نویسندگان و شُعرا و هنرمندان همین خاطرات را تبدیل به کتاب و تابلو و نقاشی و سایر کاربست های هنری اعم از سینما ، تئاتر و .. کردند. انداختنِ بمب اتم در هیروشیما یکی از رویدادها ی مهم درجهان بود که تبدیل به خاطراتی تلخ شد و هنرمندان از این خاطرات تلخ مفاهمه هایی هنرمندانه را در قالبِ هنرهای هفت گانه به تصویر کشیدند. جنگِ ایران و عراق یک رویداد و اتفاق مهم در سطح جهان بود که در بطنِ این جنگ خاطرات بسامدی با اشکالِ متفاوتی متولد شد و من بعد هنرمندان در این زمینه کتاب های مختلفی را با صبغه و شیوه های متفاوت نگاشتند. بنابراین شعر تقارن و تناسبِ خاصی با خاطرات دارد وبه گونه ای خود نوعی خاطره محسوب می­شود که خاطرات اجتماع- سیاسی و حتا فرهنگی جوامع را به تصویرمی­کشد.جامعه پلی است فی مابین خاطرات و شعر که این دو را به هم وصل می­کند. خاطرات و شعردربطنِ جامعه متولد می­شوند و هردو از مؤلفه های دیرینِ جامعه برخوردارند. ریشه ی اجتماعی و بیشه ی معنایی این دو مقوله برگرفته از بافت و ساختِ اجتماع است . شعرخاطره برانگیز است . به عنوانِ مثال: وقتی یک شعر را می­خوانیم در واقع این شعر تصاویری را به ما منتقل می­کند که این تصاویر ریشه درفهمِ جامعه( طبیعت و مردم) دارند.تصویر سازی شاعر از شعر خود مشحون از یکسری خاطراتی است که خودِ شاعر دربافتِ جامعه تجویز و تجربه نموده است . خاطرات شاعر هم فردی است و هم اجتماعی.. خاطرات فردی همان خاطراتی است که شاعر درازمنه های زندگی تجربه نموده و این خاطرات را درشعر خود لحاظ می­کند و خاطراتِ اجتماعی نوعی خاطرات اطلاق می­شود که شاعر با تبعیّت و تَشَبُثِ به بافت های جامعه به دست آورده است. لذا نوعی همبستگی و وابستگی همگون و هم ساز از لحاظِ مفهومی در بین خاطرات و شعر وجود دارد که این همبستگی ها و وابستگی ها ریشه درساز و کارهای جامعه دارد. هر دو نوعی تولید اجتماعی هستند که ابزار تولید خود را از بطنِ جامعه اقتباس می­کنند و کاربردی چند سویه با وجه اشتراکاتی چند گویه را در قاموسِ جامعه به نمایش می­گذارند. هر خاطره ای شعر نیست اما بعضی از خاطرات به شاعردرتولدِ شعر کمک می­کندو هر شعری هم خاطره نیست اما بعضی ازاشعار مشحون از خاطرات است. خاطرات هم در زندگی اجتماعی و هم درزندگی هنری و ادبی افراد تأثیر به سزایی دارند. یک هنرمند با بهره گیری از خاطرات یک تابلوی خاطره برانگیز را تولید می­کند و یا یک شاعر که با بهره برداری از خاطرات شعری ناب و کارآمد را به وجود می­آورد . بدین حال خاطرات درشعر شاعران نقشی سازند دارد که می­توان به نمونه های ذیل اشاره نمود:

نمونه 1:

 کابوس نبودی که رهایت بکنم

                                   از خاطره ی عشق جدایت بکنم

آنقدر عزیزی که دلم می­خواهد

                                   هر چیز که دارم فدایت بکنم

رابطه ای که در بین عاشق و معشوق دربافتِ شعر وجود دارد یک رابطه ی خاطره برانگیز است که قابلِ فراموشی و خاموشی نیست. شاعر از خاطره ی عشق صحبت می­کند که این خاطره ی عشق از صمیمیت کلامی برخوردار است که به همین سهولت نمی­توان از آن گذشت. یک گفتگومندی عاشقانه همراهِ با خاطراتی بکر و سازنده ، مواد و مصالح شعر را تشکیل می­دهند که این مهم موسیقی لفظی و معنایی شعر را از حیثِ زیبا شناختی دوچندان کرده است.

نمونه ی 2:

گهگاهی سفری کن به هوای دلم/ شاید/ از جانبِ ما /خاطره ای منتظر لمسِ نگاهت باشد.

شاعر از وقوعِ خاطراتی سخن می راند که این خاطرات منتظرلمس نگاه یار هستند. عاشق از معشوق ِخویش درخواست می­کند که به هوای دلِ من مسافرت کن  تا که ببینی خاطره ای به انتظار لمسِ نگاهت نشسته است. . یعنی شعر بر اساس حضورِ خاطرات در بین عاشق و معشوق در جنب و جوش و پویش است. در واقع خاطرات خود تبدیل به عشق شده اند و جدایی ناپذیری خود را در این ارتباط به تصویر می­کشند. بنابراین هر ارتباطی تبدیل به یکسری خاطرات می­شود که این خاطرات خود را به انحای مختلفی در سیر زمان به نمایش می­گذارند . یک ارتباطِ اجتماعی می­تواند خاطراتی اجتماعی را رقم بزند و یک ارتباطِ عاشقانه هم می­تواند منجرِ به خاطراتی عاشقانه گردد.

نمونه ی3:

خاطرات/ همان سربازِ مفقودالاثری  است/ که تا مردن اش را باور می کنی/ زنگ در را می فشارد. «حمید هاشمی»

نویسنده ی این قطعه ی ادبی خاطرات را به سرباز مفقودالاثری تشبیه می­کند که همیشه در ذهن آدم وجود دارد زیرا که مرگ آن مشخص نیست و خود نوعی اتفاق و رویداد خارق العاده است. مشبه و مشبهُ به دراین شعر کاملن با هم هم پوشانی دارند و خصایص مشترکی در بین آن ها وجود دارد که زبانِ شعر را زیبا جلوه می­دهد. در واقع سُراینده خاطرات را به گمنامی تشبیه می­کند که همیشه درذهنِ آدم حضور دارد و پایه های تشبیه از حیثِ معنا با هم همگن و هم خوانی دارند .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

فلسفه ی خاطره و خاطرات و کارکرد آن در بافتِ جامعه و شعر نوشته: عابدین پاپی (آرام)

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692