امید و ناامیدی با بازنمایی مضمونی گوناگون خود در رمان نمود بسیار دارد و میتوان گفت هردو به موازات هم حرکت میکنند. حتی جایی که ناامیدی حاکم است، امید در عمق و لایههای زیرین آن نهفته است و انسان دمی از این دوگانه بیرون نیست.
چه در زندگی فردی و چه اجتماعی سایۀ امید و ناامیدی بر سر انسان است و تأثیرات آن بر خلقیات، رفتار، عملکرد و حتی آثار قلمی او هویداست. رمان از نظر لوکاچ، در مقام یک ساختار عمیقاً دیالکتیکی مملو از ابهام و تضاد است. (فراروتی، به نقل از پوینده، 1392: 197) بنابراین میتوان نوسان امید و ناامیدی را در رمان نیز مشاهده کرد. میرعابدینی نیز از این مسئله به «آونگان امید و ناامیدی» تعبیر میکند. (میرعابدینی، 1378، ج 1 و 2: 332) این تعبیر را میتوان به مفهوم همراهی امید و ناامیدی در نظر گرفت؛ اینکه ناامیدی از امید جدا نیست و این دوگانه لازم و ملزوم یکدیگرند. بهواقع تضاد موجود در این دوگانه نوعی همسویی و همآیی را به ذهن میآورد.
ناامیدی یعنی فقدان امید. پس ناامیدی با امید ارتباط دارد و در پی یافتن و رسیدن به آن است. حتی اگزیستانسیالیسم را در پایان جنگ جهانی دوم از یک سو ناامید (به دلیل نابود شدن همه ارزشها) و از سوی دیگر امیدوار به آینده (به امید بازآفرینی نظام ارزشی جدید) قلمداد میکنند. (سیدحسینی، 1389، ج 2: 974) برخی شکوفایی ادبیات جدید ایران را از سویی ناشی از دگرگونی اجتماعی و رشد گروههای روشنفکری و از سوی دیگر حاصل بسته شدن راه
فعالیتهای سیاسی اجتماعی برمیشمارند. (میرعابدینی، 1387: 408) میتوان گفت این همآیی
و باهمبودگی امید و ناامیدی است که به رشد ادبیات میانجامد.
محمود مشرف تهرانی (م آزاد) از احمد شاملو نقل میکند که وظیفة شاعر ناامید نشدن است و اینکه امید به آینده و شوق زندگی را در شعر خود بازتاب دهد. (حریری، ۱۳۶۷: ۱۲) این به مفهوم قدرت ادبیات در انعکاس امید است. همانطور که باختین عقیده دارد کلمات مملو از معنا هستند و این معانی به یک گروه اجتماعی تعلق دارد. به عقیدة او امید همواره در کلمه حضور دارد. باختین در اوج استبداد استالینی آزادی را در دو جا میبیند؛ یکی درون کلمه و دیگری در رمان. از دید او رمان شخصیتهای گوناگونی دارد و کلمات سرشار از معانی و صدا هستند. درواقع کلمات چندصداییاند و این چندصدایی به مفهوم امید است. بنابراین امید در کلمات جریان دارد و چندصدایی بودن کلمات یعنی وجود زندگی در کلمه. بهطورکلی از منظر زبانشناختی باختین، امید همواره وجود دارد و زنده است و تا کلمه هست امید هم هست. (رک: مهرآیین: 1394) «این چندصدایی که در آن همه صداها به شیوهای مساوی بازتابانده میشوند، موجب گفتوگو میگردند.» (ساموئل، به نقل از نامورمطلق، 1387: 399) درواقع در این چندصدایی همه صداها به میزان یکسان از حق گفتوگو برخوردارند و هیچ کس بر دیگری تفوق ندارد. به عقیدة باختین گفتار همیشه با
گفتارهای دیگر مرتبط است (تودوروف، 1393: 73) پس دیگری و صدای او که درواقع «من» را بازنمایی میکند، در دل بحث چندصدایی نهفته است. میدانیم که دیگری در پروسة امید و نیز تحقق آن نقش محوری دارد؛ پس پیوند من و دیگری و درهمآمیزی صدایشان که منجر به گفتوگو میشود، تداعیگر امید است و آنچه در رمان میبینیم جز این چندصدایی نیست.
تصویری که هانا آرنت از امید ارائه میکند نیز داستانگویی است. از نظر او امید، داستان گفتن است؛ داستان آدمها، دردها و رنجهای موجود. مهمترین چیزی که قادر به نجات انسان از ظلمت است، سخن گفتن از دوستان و نزدیکان و رنجهایشان است زیرا داستان گفتن مفهوم وابستگی انسانها به هم را در سینه دارد. (رک: مهرآیین، 1395) این به آن معناست که نوشتن خود به مفهوم امید است و بازنمایی ناامیدی خود نوعی امید در سینه دارد. نویسنده به امید خوانده شدن مینویسد و نیز به این امید که نوشتهاش منجر به تغییر و دگرگونی شود. تأثیر یک اثر ادبی -هرچند یأسآلود- بر خواننده میتواند نشان از تحقق امید نویسنده داشته باشد. پیرو سخن باختین دربارة ارتباط یک گفتار با گفتارهای دیگر، گفتار و صدای نویسنده در رمان در پیوند با گفتار و صدای خواننده است. یعنی نویسنده سخن میگوید تا شنیده شود و این مصداق گفتة آرنت مبنی بر وابستگی انسانها به هم در امر داستانگویی است. پس نوشتن نوعی امیدورزی در ساحت زبان است.
پل تیلیش نیز نوشتن دربارة ناامیدی و یأس را تعبیر به شجاعتِ یأس میکند. او از سارتر به عنوان مصداقی برای تعبیر شجاعت یأس در ادبیات و هنر یاد میکند که با نمایشنامة «بنبست» خود (که شیوهای کلاسیک برای بیان وضعیت یأس است) راه خروجی از این تنگنا یافته و وضعیت بیمعنایی را بر خود پذیرفته است. از دید تیلیش، الیوت نیز با شعر برجسته «برهوت» اضمحلال و انحلال تمدن، فقدان عقیده، فقر و جنون آگاهی جدید را توصیف میکند و بیان بیمعنایی این برهوت خود نشان از شجاعت یأس او دارد. (رک: تیلیش، 1375: 187) درواقع تیلیش معتقد است شجاعت پذیرفتن بیمعنایی، پوچی، اضطراب و تنهایی عصر حاضر بر خود نشان از شجاعت خودْ بودن دارد. با این تفاصیل میتوان این گونه تفسیر کرد که طرح مسئلة ناامیدی و هر آنچه در حوزة دلالتی آن قرار میگیرد، خود نشان از امید دارد. شجاعت نمایش ناامیدی در جهان متن به نوعی مقابله با ناامیدی است و خلق دنیایی که انسان در آرزوی رسیدن به آن است؛ همانطور که تیلیش معتقد است «شجاعت خودْ بودن یعنی شجاعت ساختن آن چیزی از خویش که آدمی میخواهد باشد.» (همان: 194)
کامو نیز نگاه خاص خود را به مقولة هنر و ارتباط آن با امید دارد که بیشباهت به بحث شجاعت یأس تیلیش نیست. او اینگونه بیان میدارد که هنر یک پدیدة پوچ است. درواقع از دید کامو هنر راهی برای رهایی از رنج به انسان عرضه نمیکند و بالعکس خود یکی از نشانههای رنج است که در همه افکار انسانی بازتاب مییابد. البته هنر روح را از خود خارج میکند و در برابر دیگری قرار میدهد. این نشانة تباه شدن روح نیست بلکه قصد هنر نشان دادن راهی بیگریزگاه به روح است که همه در آن راه قرار دارند. (کامو، 1382: 164) با اندکی غور در گفتة کامو درمییابیم که با وجودی که او هنر را پوچ میانگارد، عملکرد عریان کردن روح و نشان دادن وضعیت موجود توسط هنر، خود امری است که برای هدف و مقصد خاصی صورت میگیرد و آن آگاهیبخشی به روح و جستوجوی نوعی معناست. کامو در سخنرانی خود هنگام دریافت جایزة نوبل ادبیات میگوید: «من بدون هنر نمیتوانم زندگی کنم... اگر من به هنر نیاز دارم، برای این است که به من اجازه میدهد تا زندگی کنم. هنر، هنرمند را متعهد میکند که خود را از دیگران جدا نداند.» این نشان از توجه کامو به معنای زندگی دارد که آن را در هنر میجوید. گفتههای جان کریکشانک دربارة کامو -که در مقدمة کتاب افسانة سیزیف آمده- تأییدی بر این مدعاست. از دید او کامو ادبیات را ابزاری برای اثبات آزادی و تاحدی قابل نیاز میداند که آغازگر زندگی باشد و به آن نظم و سامان ببخشد. از دید کریکشانک، کامو با همین دیدگاه که اثر ادبی بر ابهام وجود انسان و نیز اعتراض علیه این ابهام و سرگشتگی تأکید دارد، قادر به خلق رمانهای پرمحتوای اخلاقی و فلسفی شده که به دور از جنبۀ وعظ و حکم، به آرمانهای بنیادین او بازمیگردد. (رک: همان: 23)
به گفتة پیرو زیما رمان نمایانگر موقعیتها و اعمال اجتماعی تاریخی است و توصیفات زندگی روانی و درونی فرد را نه صرفاً با ترسیم محیطهای اجتماعی بلکه با تحلیلهای جامعهشناختی آنها تلفیق میکند. (زیما، به نقل از پوینده، 1392: 134) پس میتوان گفت امید یا ناامیدی که نویسندة رمان درگیر آن است منتج از شرایط و تحولات اجتماعی است که خود را در متن ادبی بروز میدهد. محمد مختاری در کتاب انسان در شعر معاصر بیان میدارد که ناامیدی از بنمایههایی است که در شکلگیری بسیاری از اندیشههای شاعری مانند اخوانثالث دربارة انسان، زمان، زندگی و جهان مؤثر بوده است. (1392: 477) جالب است که اخوانثالث در احاطة این همه نومیدی نام امید بر خود مینهد و این نشان از دیالکتیک امید و ناامیدی دارد. درواقع شاعر اگرچه ناامیدانه میسراید، با گزینش نام امید ما را به قدرت امید رهنمون میسازد.
وقتی حکومت بیثبات و اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نامطلوب باشد، مردم ناامید میشوند و این ناامیدی سوژهای است که قطعاً در آثار ادبی هنری نمود مییابد زیرا نویسنده نیز از اعضای همین جامعه است و ناامیدی در ناخودآگاه اجتماعی همه افراد رخنه میکند. در صورت اوضاع وارون نیز وضع به همین منوال است. با بروز یک رویداد مطلوب امید و شادی در روح اغلب افراد رخنه میکند و امید اجتماعی رخ مینماید. بهعنوان نمونه در رمان همسایهها نویسنده به نمایش وضعیت اجتماعی میپردازد. شور و حال جامعه در بحبوبة ملی شدن صنعت نفت و نیز شادمانی مردم هنگام پیروزی این جریان از این جمله است؛ زیرا آنها این رویداد را زمینهای برای زندگی بهتر میدانند و امیدوار به بهبود اوضاع میشوند.
متن (رمان) محملی است که نویسنده از طریق آن با خوانندهاش دربارة امید و ناامیدی سخن میگوید. درواقع کلمات بازتابی هستند از امید و ناامیدی موجود که در قالب متن ادبی ارائه میشوند و در این باره با مخاطب همذاتپنداری میکنند. گویی نویسندة رمان نمایندۀ انسانهاست که بهواسطة تجارب وجودی توانسته رنج و ترومای موجود در ذهن و روان بشر را در قالب کلمات به تصویر بکشد. هانا آرنت از قول والتر بنیامین به نقلقول کردن اشاره میکند که قصهگویی هم نمودی از آن است و خود نشانة امیدواری است. یعنی نقل قصه انسان را امیدوار میکند و در موقعیتهای خاص امید میآفریند. (رک: مهرآیین، 1395) با توجه به سخن آرنت، رمان فینفسه به مفهوم امید است زیرا نوشتن به مفهوم امید است و نویسنده با متن خود درصدد نمایش آرمانشهر ذهنی خود است. درواقع میتوان گفت ادبیات ازجمله رمان بازنمایندۀ دوگانة امید و ناامیدی است زیرا در وضعیت ناامیدی و رنج است که امید معنا مییابد؛ بنابراین میتوان این دوگانه را در متون ادبی، خصوصاً کاوید.■
منابع
پوینده، محمدجعفر (1392). «جامعهشناسی رمان از دیدگاهیان وات، لوکاچ، ماشری، گلدمن، باختین»، درآمدی بر جامعهشناسی ادبیات. چ 3، تهران: نقش جهان.
تودوروف، تزوتان (1393). منطق گفتوگویی باختین. ترجمۀ داریوش کریمی، چ 3، تهران: مرکز
تیلیش، پل (1375). شجاعت بودن. ترجمۀ مراد فرهادپور، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی
حریری، ناصر (۱۳۶۷). هنر و ادبیات امروز؛ گفت و
شنودی با محمود مشرف آزاد تهرانی، بابل: کتابسرای بابل.
سیدحسینی، رضا (1389). مکتبهای ادبی. ج 1 و 2، تهران: نگاه.
کامو، آلبر ------- (1382). افسانۀ سیزیف. ترجمۀ علی صدوقی و محمدعلی سپانلو. تهران: دنیای نو.
مختاری، محمد (1392). انسان در شعر معاصر. ج 4، تهران: توس.
مهرآیین، مصطفی (1395). «درسگفتار پدیدارشناسی؛ آرنت، مارسل و هایدگر»، دورۀ دکتری جامعهشناسی، منتشر نشده (قابل دسترس در کانال تلگرامی رخداد تازه)
میرعابدینی، حسن (1387). صد سال داستان نویسی ایران. ج 1 و 2، چ 5، تهران: چشمه.
نامور مطلق، بهمن (1387). «باختین، گفتوگومندی و چندصدایی مطالعۀ پیشامتنیت باختینی». پژوهشنامۀ علوم انسانی، ش 57، صص 414- 397.