پنجدری با درهای بی شمار
در همین روزهای آغاز سال نو شهرزاد آذرپور کتاب "پنج دری و قصههای دیگر" را روانۀ بازار کتاب کرده است که به نظرم خواندنش آدم را سر کیف میآورد و بقول شاعر غبار غم برود، حال خوش شود. پنج دری، درهای بی شمار دارد که خواننده داستان کوتاه را به ضیافت خود دعوت میکند.
اگر قائل به تعاریف و تفاوت قصه و داستان باشیم، نویسنده عنوان درستی را برای کتابش انتخاب کرده هر چند چهارده قصۀ این کتاب بین تعاریف قصه، طرح، داستان کوتاه خطی، داستان مدرن و احتمالاً عناوین دیگر در آمد و شد هستند. نویسنده دغدغههای پیدا و پنهانی دارد که گاهی با پرسشهای بدیهی و بی پایان فلسفی آنها را به نمایش میگذارد و زمانی در لایههای زیرین روابط کاراکترها آنها را مطرح میکند و چه خوب که نویسنده دغدغه مند باشد.
زبان قصهها ساده و سلیس اما شیرین و دلنشین است. نویسنده به هیچ عنوان خود را درگیر جریانهای داستان نویسی روز نکرده و بسیار خونسرد و مسلط، روایتهایش را در قالبها و فرمهای روایی مرسوم (پیشتر آزموده) ارائه داده است یعنی بجای بازیهای زبانی و فرم بازیهای پست مدرنی سعی نموده عنصر تخیل موضوعی را توسُع بخشد و بیشتر روی تنوع سوژهها مانور بدهد. کاراکترهای به ظاهر غیرمتعارف در داستانهای پنج دری در نگاه اول ذهن خواننده را به سمت آلیس در سرزمین عجایب سوق میدهد اما از جنس وطنیاش. آذرپور چنان دنیای رئال و واقعی را با ذهن و خیال و وهم در هم میآمیزد که خواننده را شگفت زده میکند. ذهن خیال پرداز نویسنده در کالبد واقعیت چنان جا خوش میکند که منطق داستانی را وادار به تمکین میسازد. دنیای قصههای پنج دری، سازهای تکامل یافته نیست تا خواننده، منفعل روی صندلیاش بنشیند و حین صرف چای و قهوه فقط تعریف و تمجید بگوید بلکه مصالح آن به گونهای کنار هم فراهم آمده تا خواننده، فعال و باورپذیرانه خود را در ساخت آن شریک سازد. داستان "صهیاض" که میل به طرح دارد تا داستان، روستایی خیالی و عجیب را به تصویر میکشد که بر روی هیچ نقشه جغرافی نیست و به تعبیر نویسنده این ناکجاآباد بقدری عجیب و دور از ذهن است که حتی شیطان هم هیچ سرمایه گذاری روی این منطقه نکرده است! با این توضیح، خواننده هر بار، خوانش جدیدی را را تجربه میکند.
کاراکترهای پنج دری هم در نوع خود جالب توجه و قابل تاملند؛ جادوگر، غول لاغر چراغ جادو، خواب بَر، کبوتر زبل سخنگو، غول غمگین ماشین لباسشویی و دیگران، ضمن آنکه به خلاقیت نویسنده اشاره دارند شخصیتهای منحصر به فرد و باورپذیری هستند که آذرپوربا انتساب کمترین ویژگیهای عمومی-انسانی به آنها توانسته به خوبی روایتهایش را حول محور آنها تعریف کند.
جالب آنکه اگر در قصههای خیالی از این دست شخصیتهای جادویی و فانتزی به کمک انسان میآیند تا به مدد قدرتهای ماورائیشان، مشکلات او را حل کنند، در قصههای پنج دری، کاراکترهای خیالی همچون انسان امروزی دچار ملال و افسردگی و اضطراب و تنشهای فکری هستند که در کنار شخصیتهای انسانی ذی شعور بدنبال کاهش دردها و رنجهای خود میباشند.
تعدادی از قصههای پنج دری، با تعاریف داستان بیشتر سازگاری دارند تا قصه؛ خاله کبری، رنگ شرابی، پنج دری و بابا را بیدارش کنید از این جملهاند که در یکی دو نمونه از آنها شوخ طبعی و طنز آذرپور خودنمایی میکند.
اساساً در اغلب قصههای این مجموعه رگههایی از طنز و شیرینی دلچسبی دیده میشود که شاید خواننده انتظار تداوم آن را در جای جای روایت داشته باشد. درگیریهای راوی اول شخص با خودش و نفرینهایی که نثار موقعیت پیش آمده یا کاراکتر خیالی یا خودش میکند، بسیار بجا و دلبرانه است بعنوان نمونه در داستان نمکی (با ساختاری نیمی قصه-نیمی داستان) راویِ شیفته، به نمکی که چند روزی پیدایش نبوده پیشنهاد میدهد که برای ماندن پیش خانواده راوی، بیاید خاله رباب بداخلاق را بگیرد.
و نکته پایانی این باشد که اگر به تعبیر بزرگان، هر داستان پس از نوشتن نیاز به اصلاح و ادیت دارد، پنج دری در این ایستگاه باید شکیبایی و دقت بیشتری بعمل آورد تا بلندآوازه گردد.
برای شهرزاد آذرپور که قریحهای خوش در قصه گویی دارد و ذهنش مالامال روایتهای ناگفتۀ بی شمار است، بهترینها را آرزومندم. ■