درباره کتاب:رمان شب عروسی من 430 صفحه دارد و چاپ اول آن در سال 1383 منتشر شده است. راوی آن اول شخص مفرد میباشد و در نوزده فصل بیان شده است.
درباره نویسنده:
خانم شهره وکیلی در سال ۱۳۲۵ در خیابان ژاله تهران به دنیا آمدهاند. ایشان علاوه بر نویسندگی دبیر و مدیر مدرسه نیز بودهاند. رمانهای ایشان تاکنون فروش بسیار خوبی داشته و به چاپهای متعدد رسیدهاند. خانم سیمین دانشور از کتاب «شب عروسی من» تمجید کرده است که در ابتدای کتاب دستخط این بانوی گرامی عیناً آورده شده است. نقد بسیار مثبت سیمین دانشور از کتاب شب عروسی من اولین نقد ایشان بود از یک رماننویس زن ایرانی که شهرتش تا اروپا، آمریکا، کانادا و استرالیا کشیده شد.
ایشان از دبیرستان آزرم دیپلم ادبی گرفت و همان زمان که در کنکور شرکت میکرد، ازدواج کرد. خانم وکیلی در دانشگاه تربیتمعلم حشمتیه پذیرفته شد و زمان دانشجویی در مدرسه نیز تدریس میکرد. او تحصیلش را برخلاف مخالفت خانواده ادامه داد و از دانشکده حقوق تهران در سال ۵۶ فارغالتحصیل رشته حقوق قضایی گردید. وی همچنین داستانهایی در مجلههای پرخوانندۀ تهران چاپ کرد و آثارش در میان خوانندگان محبوبیت بسیاری داشت. تا سال 1359 مدیریت مدرسه بزرگی را برعهده داشت. شهره وکیلی خاطرات زندگی خود را به همراه آنچه تا آن هنگام بر او گذشته بود، در رمانی نگاشت و در کتاب نخستش «عشق مرز ندارد» و جلد بعدی آن «شهیر» چاپ کرد که حالت خودزندگینامه یا اتوبیوگرافی داشتند. انتشار این کتاب تأثیر زیادی نیز بر زندگی خانوادگیاش گذاشت. با این حال شهره وکیلی نوشتن را رها نکرد و رمانهای دیگری را هم که در طول سالها نوشته بود، چاپ و منتشر کرد.
عشق مرز ندارد/ شهیر/ خاک سرخ/ سبکباران ساحلها/ بگشای لب/ حافظ پدر، سهراب سپهری پسر/ ساکنان کنگره عرش/ نقطه تسلیم/ رقص آب و باد/ بازی تمام شد/ شب روسی من/ من حرف دارم «آوا»/ شالیزه/ فریاد نکن، فراموش کن/ بیژن/ سفیدبخت/ رازهای من/ جادوی نهفته/ از فردا زندگی خواهم کرد/ بی من مرو/ چه زود دیر شد/ چو فردا برآید بلند آفتاب یا صبح ستارهسوز/ خشم و گناه/ شمع و مه/ وقتی عشق در میزند/ آسان اما سخت/ وقتی لیلی گم شد/ وقتی آن درخت تناور خانه شکست/ صبر بلند/ چرا این طور شد/ فراتر از معرکه/ هرگز نمیبخشمت و رازی که پنهان ماند از جمله آثار منتشر شده این نویسنده پرکار است.
خلاصه رمان:
رمان روایتگر زندگی زنی مطلقه است که بابت این مسئله بازخورد مناسبی از اطرافیانش دریافت نمیکند. همگان به دیده شک و تردید به او نگاه کرده و وجود او را خطری برای زندگی خود تلقی میکنند. دکترای بیهوشی دارد اما این مسئله هم سبب نمیشود ارج و منزلتی برای او قائل باشند. با این همه سرسختانه در مقابل تمام مخالفتها ایستادگی کرده و یک تنه سعی دارد، نشان دهد قضاوتهای نابجایشان او را از رسیدن به اهداف بلندش باز نمیدارد.
بررسی رمان:
توصیه خانم سیمین دانشور در ابتدای کتاب جلب توجه
میکند که تا چه حد این نویسنده را مورد لطف و امعان نظر قرار دادهاند. صد البته که در آن زمان شاید این رمان ستودنی بوده است اما با پیشرفت روزافزون و تغییر باورها در دنیای امروز نمیتوان همچنان بر آن نظریه پایبند بود و این رمان را در شمار رمانهای صاحب نظر به شمار آورد.
از ابتدای کتاب شاهد نگاه خصمانه و یکجانبه به زنان مطلقه هستیم که از همه طرف به مرجان سیساله هجوم میآورد. دیدگاهی تکبعدی که در میان همه زنان و مردان اطراف او به شدت جریان دارد و همگان مبتلا به این بدبینی و سوءتعبیر هستند. فرقی نمیکند در جایگاه خواهر و مادرش باشد یا زنان همسایه و اقوام دور و نزدیک. همه یک صدا زن مطلقه را آفتی برای زندگی میبینند.
مادرش با تمام توان تلاش دارد مرجان را راضی کند یا به زندگی قبلی خود رجوع کند یا از میان خواستگاران متعددی که برایش کاندید میکند، یکی را برگزیند. گویی دیدگاه مادر که بنا به گفته مرجان زن درسخوانده و امروزی بود، همچنان متحجر باقی مانده و بیش از همه اوست که نگران آینده دختر بزرگش میباشد. تصور همگان بر این است که هر دختری باید ازدواج کرده و سایه مردی را بالای سر خود داشته باشد.
همه شخصیتهای داستان یک صدا این شعار بر زبانشان است، زنی خوشبخت میشود که ازدواج کرده و تشکیل زندگی زناشویی دهد. پس تنها راه سعادت و کامیابی نیل به این هدف است و با بهانههای واهی، این عقیده را بر مرجان تحمیل میکنند. تا بدان جا این باور بر روح و جانشان نشسته که مادر از غصه مطلقه بودن دخترش دچار ناراحتی پرفشاری خون و پدر مبتلا به بیماری قلبی شده است.
بزرگنمایی و پررنگ جلوه دادن این صفات شاید در زمان نوشته شدن کتاب جوابگوی سلیقه مخاطبین بوده باشد. اما در مقایسه با دنیای کنونی، گرچه همچنان بسیاری بر این باور پابرجا هستند؛ ولی به شدت و حدت قبل باقی نمانده. طوری که امروزه با افزایش سن ازدواج و مجرد ماندن دختران و پسران بسیاری مواجه هستیم که خلاف این مدعا را به اثبات میرساند.
امروزه جبههگیری شدید مشابه آن چه در این کتاب به آن اشاره شده، حداقل در شهرهای بزرگی مثل تهران نسبت به زنان مطلقه وجود ندارد یا کمتر شده. حداقل با قاطعیت میتوان ادعا کرد در زمان حاضر به شکلی که در رمان نشان داده شده، این نگرش منفی در همه اقشار جامعه وجود ندارد و بعضی از مردم تا حدودی با این مسئله واقعبینانهتر برخورد میکنند.
از جمله نکات مثبت این کتاب نثر روان و پخته آن است که خواننده را با خود درگیر کرده و به راحتی میتواند منظور نویسنده را از لابلای کلماتی که گاه توصیفات زیبایی ساخته، شاهد باشیم. جملات ساده و به دور از هر گونه پیچیدگی، روایتی جذاب را پیش روی خواننده قرار داده. نکته حائظ اهمیت در این رمان شکل صحیح نگارش و بدون غلطهای ویرایشی میباشد. نثری دلنشین و قوی که خواننده را با خواندن همان سطور اولیه جذب خود میکند. شخصیتهای به درستی شکل گرفته و به راحتی میتوان با آنها ارتباط مؤثری برقرار کرد.
توصیفات به اندازه و بجا صورت گرفته، نه آن چنان طولانی که دلزدگی ایجاد کند و نه آن میزان کم که موقعیت ملموس نباشد. گرچه حذف برخی توصیفات خللی به اصل داستان ایجاد نمیکند اما خواندنش هم خالی از لطف نیست. گاهی تشبیهات زیبایی میتوان در این توصیفات یافت که نشان از تبحر نویسنده در فضایسازی داستان دارد.
برخلاف محتوای پخته و سنجیده آن، اسم انتخابی سنخیت چندانی با موضوع رمان ندارد. شب عروسی من تنها به یک شب اشاره دارد؛ در مقابل موضوع اصلی رمان مختص همان یک شب نمیباشد. در واقع اتفاق غیرمنتظره و شگفتانگیزی در شب عروسی کاراکتر اصلی رخ نداده که باعث شکلگیری رمان شده باشد. دغدغه اصلی مرجان اتفاقات شب عروسیاش نبوده که باعث شکلگیری مشکلات و فرازونشیبهای زندگیاش شده باشد.
آن چه بیش از همه در این رمان به چشم میآید، نگاه بیش از اندازه بدبینانه و کینهتوزانه نویسنده به مردهای اطراف زندگی مرجان است که اغراقآمیز و دور از باور بیان شده. قطعاً نمیتوان پذیرفت که همه مردها حتی در زمان نگاشتن رمان، چنین طرز تفکری به زنهای مطلقه داشته و تنها با نگاهی جنسیتی با آنها برخورد میکردند.
از مستخدم بیمارستان گرفته تا صاحبخانه و شوهر دوستش، همه و همه به دنبال یک هدف هستن و آن هم همجواری با زنی زیبا و مطلقه که سهلالوصول به نظر میرسد. این که زن را همچون میوهرسیده و بدون هستهای برای دستیابی به آمالشان ببیند، بیشتر جهتگیری مغرضانه و سیاهنمایی جلوه میکند؛ تا آن که بخواهیم آن را نوعی باور عمومی قلمداد کنیم.
در واقع خانم وکیلی کاملاً یکجانبه به داوری نشسته و نه تنها درباره مردها دیدگاهی بدبینانه دارند؛ بلکه زنها را نیز از این قاعده مستثنی نکرده و دیدی منفی به زن مطلقه را از زبان خانمهای اطراف مرجان نیز بیان میکند. تا بدان جا این باور پیش میرود که گاه مرجان با خود میاندیشد، نکند بابت طلاقش به واقع بچه ناخلفی برای والدینش بوده که نتوانسته جوابگوی خواسته آنان باشد و رضایتشان را به دست آورد. اما هر چه در خود کنکاش میکند، نمیتواند به خود بقبولاند بار دیگر در کنار مردی زندگی کند که او را به چشمم غنیمت جنگی یا کالایی نگاه میکند که باید حداکثر استفاده را از او ببرد.
برخی پاراگرافهای طولانی که گاه به یک صفحه هم میرسد و دیالوگها در لابهلای سطورش مخفی مانده، چشم خواننده را خسته میکند و درستتر آن است به بخشهای کوچکتری تقسیم شوند. اما این میان خواندن بعضی جملات از زبان مرجان یا خانم دکتر میهندوست بسیار دلنشین و قابل تأمل است. تنها همین دو نفر مدافع حقوق زنان در این رمان هستند و هر دو در زندگیشان تجربیاتی مشابه از سر گذراندهاند. هر دو عشق بیمنطقی را که ناخواسته قلبشان را به سیطره خود درآورده، تجربه کردهاند و حرف یکدیگر را به خوبی میفهمند.
از جمله نکات مبهمی که در داستان وجود دارد، دیدگاه مهدی همسر ماندانا درباره مرجان است که به خوبی روشن نمیشود و تا آخر رمان شخصیت دوگانه او همچنان مبهم باقی میماند. این که چه رویکردی به مرجان دارد و دلیل رفتارهایش چیست؛ تنها حدسیاتی است که از زبان مرجان بیان میشود و شاهد گفتمان روشنی از زبان خود مهدی یا همسرش برای توجیه رفتارهای عجیب و خشکش نیستیم.
همچنین عشق یک طرفه مرجان جایگاه مشخصی ندارد. همان طور که خودش هم بارها تکرار میکند نمیداند چرا عاشق اوست. عشقی بیسرانجامی که دلیل روشنی برای آن نمیتوان یافت. آن هم از زنی که تمامی رفتارهایش نشان از سطح درک و شعورش دارد و خواننده را به این باور میرساند که همیشه سنجیده و حساب شده عمل میکند.
درگیر شدن در عشقی بیحاصل از چنین زنی که قصد دارد مستقل بوده و با نگاهی روشنبینانه روی پای خود بایستد، دور از ذهن جلوه میکند. از طرفی شاید بتوان آن را به ضعف روحیات زنان در بعضی جنبههای احساسی نسبت داد. لیکن در این رمان و از مرجانی که در تمام مراحل زندگی تلاش کرده به دور از احساسات بیپایه، تصمیمات عاقلانه بگیرد، بعید به نظر میرسد.
نکته مبهم دیگری که به چشم میآید، چطور ممکن است مادر و مادربزرگ مرجان به عشق پنهانیاش پی بردهاند، که در اعماق قلبش ریشه دوانده اما هرگز حرفی از آن به زبان نیاورده و سعی کرده رفتاری خارج از عرف نداشته باشد؟ طبق کدام منطق این راز برملا شد و به این نتیجه رسیدند که مرجان عشقی ممنوعه را در سر میپرواند؟ کدام حرکت مرجان باعث آشکار شدن این موضوع شده و در ادامه موجب تغییر رفتار و دیدگاه اطرافیانش درباره او شده است؟
حتی به درستی مشخص نمیشود دلیل تغییر رفتار ماندانا با خواهرش چه بود که به یکباره آن همه عشق به خواهرش را ندید گرفته و با چرخشی کامل، خواهان ادامه زندگی با مردی میشود که در ابتدای رمان معتقد بود این اواخر از او بریده و رفتارش به سردی گراییده؛ تا جایی که حرف از طلاق و جدایی پیش میکشد. ماندانایی که گفته بود: «یک موی تو رو با صد تا مثل اون عوض نمیکنم. مگه یه خواهر بیشتر دارم؟ شوهر پیدا میشه، اما خواهر پیدا نمیشه.» چه عاملی سبب میشود در انتهای رمان حتی حاضر به خداحافظی از خواهرش نشده و به راحتی رهایش میکند؟
گیج کردن مخاطب و پنهان ماندن برخی نکات در داستان، نشان بر عملکرد حرفهای نویسنده آن نیست. بلکه نوعی توهین به خواننده تلقی میشود که او را بدون پاسخگویی به سؤالات رها کرده و مجهولات تا پایان داستان حل نشده باقی میماند. مثل همین تغییر عقیده ناگهانی ماندانا درباره خواهرش که دلیل اصلی آن مشخص نمیشود. یا روشن نشدن دلیل اختلاف ماندانا با همسرش و بعد هم تغییر عقیده ناگهانیشان که منجر به روابط حسنه مابینشان میشود.
نکاتی پنهانی که تا آخر نگشوده باقی مانده و پایان باز کتاب خواننده را در این ابهام باقی میگذارد. البته ناگفته نماند، پایان داستان غافلگیری شگفتانگیزی دارد که شاید تا حدودی جوابگویی برخی ابهامات شده باشد اما کافی نیست. در مجموع گرچه دیدگاه منفی به زنانِ تنها، همچنان در جامعه بیداد میکند اما به آن شوری و غلیظی نیست که خانم وکیلی در رمانشان به آن پرداختهاند.
شاید اگر تکبعدی با این مسئله مواجه نمیشدند و برای نمونه حداقل یکی دو مردی را در داستان نشان میدادند که به دنبال منافع شخصی و مادی نیستند، راحتتر میشد با ایشان همسو شده و از شرایط شرح داده شده در داستان لذت برد. خصوصاً نکات ارزشمندی که در گفتوگوهایش با خانم دکترمیهندوست مابینشان ردوبدل شده، بسیار پخته و شایسته تقدیر است.
برای این نویسنده توانمند کشورمان خواهان سرافرازی و شادکامی هستیم. ■