فردوسی در آغازگاه داستان سیاوش حدود 50 بیت در باب مادر سیاوش سخن میگوید. البته طی این ابیات صرفاً اشارهای گذرا به این زن میشود و او حتی نامی در شاهنامه ندارد.
داستان از این قرار است که طوس (پسر نوذر)، گودرز و پسرش گیو (که داماد رستم و پدر بیژن) از پهلوانان دربار کیکاووس همراه با سواران خود به شکار میروند. آنها میرانند تا به بیشهای در نزدیکی مرز توران میرسند. (توران یا ماوراءالنهر در آن سوی آمودریا واقع است. میدانیم که توران و ایران دشمنان دیرینند. فریدون پس از شکست ضحاک به یاری کاوه بر تخت نشست. او سه پسر داشت و در پایان عمر ملک خویش را بین آنها تقسیم کرد. او ایران را به ایرج داد و این حسادت دو برادر دیگر یعنی سلم و تور را برانگیخت. آنها ایرج را کشتند. فریدون نیز مقام ایرج را پسر او منوچهر داد. منوچهر به جنگ رفت و اساس جنگهای ایران و توران از آنجا نهاده شد.) پهلوانان در دشت با دختری خوبرخ مواجه میشوند. دختر خود را از خویشان گرسیوز (برادر افراسیاب و از تبار فریدون) معرفی میکند که شب قبل از دست پدر مست و خشمگینش به دشت و صحرا پناه آورده است. دزدان نیز بر او هجوم آورده و اسب و جواهرات او را به سرقت بردهاند. او نیز از ترس جانش گریخته و به این دشت آمده است.
چنین داد پاسخ که ما را پدر
بزد دوش و بگذاشتم بوم و بر
گریزان درین بیشه جستم پناه
رسیدستم این لحظه ایدر ز راه
دختر عنوان میکند که اگر پدرش از مستی فارغ شود حتماً پشیمان میشود و در پی او میآید. گیو و طوس بر سر تصاحب دختر دچار اختلاف میشوند و حتی برای رفع اختلاف به فکر بریدن سر او میافتند که البته با میانجیگری یکی از همراهان تصمیم میگیرند تا کیکاووس شاه را حکم خود قرار دهند.
میانشان همی داوری شد دراز میانجی بیامد یکی سرفراز
که این را بر شاه ایران برید بر آن کو نهد هردو فرمان برید
کیکاووس با دیدن دختر دل بر او میبازد و او را به زنی میگیرد
و به حرمسرا میفرستد. درواقع شاه به درخواست دو پهلوان برای تصاحب دختر وقعی نمینهد و دختر را به شبستان خویش میفرستد.
چو کاووس روی کنیزک بدید
دلش مهر و پیوند او برگزید
گو زنست، اگر آهوی دلبرست
شکاری چنین درخور مهتر است
دختر به همسری کاووس درمیآید و مدتی بعد سیاوش متولد میشود و دیگر نامی از مادر سیاوش به میان نمیآید.
دکتر جلال خالقیمطلق (شاهنامهپژوه و حماسهشناس و صاحب متأخرترین تصحیح علمی و انتقادی شاهنامه) در مقالهای با عنوان «نظری درباره هویت مادر سیاوش» در مجله ایراننامه نکاتی درباب مادر سیاوش مطرح میکند. خالقی اشاره میکند در نسخه فلورانس شاهنامه مادر سیاوش هنگام زادن سیاوش میمیرد که در کتاب غرر اخبار ملوک الفرس ثعالبی (که کتابی مربوط به تاریخ پادشاهان ایران است) هم این روایت آمده. در برخی نسخ شاهنامه مثل نسخه لندن و لنینگراد گزارشی از مرگ مادر سیاوش ساختهاند که از نظر دکتر خالقی قطعاً جعلی است. گویا کاتبان متوجه نقص داستان درباب سرنوشت مادر سیاوش شده و قصهای برایش ساختهاند.
بهعقیده خالقی این قصهپردازی قبلاً در نسخه فلورانس انجام شده. نکته موردنظر خالقی اینجاست که اگر ثعالبی قصه خود را از منبع خود یعنی شاهنامه ابومنصوری گرفته چطور فردوسی این بخش قصه را اهمیت بسیار هم دارد از قلم انداخته است؟ زیرا به هرحال منبع فردوسی هم شاهنامه ابومنصوری است. سوالی که خالقی مطرح میکند این است که چطور قصه مرگ مادر در کتاب ثعالبی و نیز نسخه فلورانس آمده اما در 14 دستنویس دیگر شاهنامه و نیز ترجمه عربی شاهنامه از بنداری نیامده است؟ (ترجمه بنداری به صورت خلاصه و در قرن هفتم صورت گرفته و از منابع قابل اطمینان در تصحیح شاهنامه محسوب میشود) بحث دیگر خالقی این است که چرا شاهنامه و دیگر مآخذ پهلوی و فارسی نام مادر سیاوش را ذکر
نکردهاند. درحالیکه در شاهنامه نام زنان گمنامتر آمده است؟
خالقی در پاسخ به این مسئله به بحث مادر بودن سودابه میرسد؛ یعنی سودابه مادر سیاوش است نه نامادریاش. از دید او شاید بهدلیل مذموم و ناپسند بودن این امر، قصه را تغییر داده باشند.
به این معنا که در ساخت کهن داستان، سودابه مادر سیاوش است و درباره اینکه شاهنامه و برخی منابع او را اهل هاماوران یا یمن میدانند، معتقد است که نام یمن در روایات ما چندان کهن نیست و گویی پس از فتح یمن به دست خسرو انوشیروران به روایات ایرانی راه یافته است؛ ضمن اینکه ابنبلخی و طبری سودابه را دختر افراسیاب میدانند. این یعنی سودابه نیز مثل مادر سیاوش توراتی است و از خاندان شاهی. پس ممکن است این دو در اصل یکی بوده باشند. به عقیده خالقی این دگرگونی احتمالاً از اواخر دوره ساسانی یا اوایل دوران اسلامی رخ داده. از دید او محتمل است که سودابه دختر افراسیاب و مادر سیاوش است.
این نظری است که صحت و سقم آن بر اهالی ادبیات پوشیده است و مشخص نیست آیا اینگونه بوده و فردوسی به دلیل ناپسند بودن این عشق از روایت دیگری بهره میگیرد یا خیر؟
به هرحال سیاوش در پی نپذیرفتن عشق سودابه است که راهی توران میشود و بعدها در آنجا جان میبازد و داستانی غمناک را در تاریخ حماسی ایران رقم میزند. ■