میخائیل نعیمه (1988-1889) از ادیبان بزرگ مهجر و عضو «الرابطه القلمیه» و از منتقدان و اندیشمندان برجستۀ ادبیات معاصر عربی به شمار میرود. او یکی از جریانسازترین ادیبان لبنان و از پیشگامان مکتب رمانتیسم ادبیات عرب است. «رمانتیسم زبان عرب چهرههای برجستهای از نوع خلیل مُطران، عقّاد، ابو شادی، نعیمه، ایلیا ابوماضی، نازک الملائکه و نزار قبّانی و دهها شاعر و نویسندۀ دیگر عرضه کرده است»
(شفیعیکدکنی،1390: 473)
ادبیات مهجر در واقع قیامی بود که بر تمام سنتهای کلیشهای و دستوپاگیری که انسان را از افقهای زیباییشناختی دور میکرد؛ عصیان کرد. ادبیات قبل از نهضت فکری_ادبی مهجر، ادبیاتی به شدت پایبند به سنتهای ادبی و فکری گذشته بودهاست. این رویکرد باعث شد، ادیبان نواندیش بر مردان دین، موروثات سنتی منجمد و سنتهای پوسیدۀ شرق، که انسان شرقی را اسیر خود کردهبودند، عصیان کنند. آنان خود را پرچمدار نهضت ادبی_ اجتماعی به شمار میآوردند و مانند مصلحان اجتماعی رسالت خود را مبارزه با جهل، خرافهپرستی، جمود و رکود میدانستند. بر این اساس با شکلگیری نهضت اجتماعی، فکری و ادبی ادبیات مهجر که صبغهای رمانتیک داشت؛ ادبیات معاصر عرب وارد مرحلۀ تازهای از شکوفایی و پویایی شد.
میخائیل نعیمه در کنار «جبران خلیل جبران» و «امین الریحانی» از جمله ادیبانی بود که تأثیر فراوانی بر زبان عربی و جریان فکری جهان عرب گذشت. وی ادیبی است که هستی را با دیدی صوفیانه مینگرد و جهان را رنگی عرفانی میزند چراکه «عرفان، نگاه هنری و زیباییشناختی نسبت به الهیات و دین است». او از مناسکگرایی جزماندیشانه و متحجرانۀ دینی و مذهبی به شدت بیزار و گریزان است. میخائیل میخواهد که انسان از عبودیت کورکورانه و منجمدِ گذشتگان دست بکشد و با نگاهی عمیق و هوشیارانه به قضایا بنگرد و این ناشی از دید زیباییشناختیِ وی به دین و هستی است.
میخائیل نعیمه برای خود رسالتی انسانی و اخلاقی قائل است و میخواهد با نگاه و بیانی آرمانگرایانه برای بشریت، جهانی سراسر زیبایی و نیکی بنیان نهد. او باور دارد انسان برای آنکه بتواند در بستر زندگیاش، سیر کمالی خویش را طیکند؛ نیازمند تجربۀ چندین زندگانی است. وی معتقد است که انسان نمیتواند تمام حقایق هستی را به یکباره دریابد و درک کند و بهترین گریزگاه و درمان این اضطراب و تنش وجودی و ثنوی میان روح و جسم، معنویت و عرفان است.
میخائیل نعیمه علاوه بر آنکه نگاه و بیان صوفیانۀ ژرفی دارد، منتقد چیرهدستی است که با نوشتن مقالات انتقادی خود کمک شایانی به نقد و ادب آن دوره میکند. در نگاه او انسان مرکز ثقل هستی است و تمام مناسبات و مفاهیم هستی باید بر مدار انسان و اصالت وی بچرخد و غیاب آدمی از عرصههای فرهنگی، اجتماعی و ادبی، غیبتی فاجعه آمیز خواهدبود.
مرگ و زندگی در نظر میخائیل از یک سرچشمهاند و آن سرچشمه، همانا روح متعالی است. مرگ، روی دیگر سکۀ زندگی است. وی در تمام آثار خویش که بازتاب حالات و آنات روحی و فکری اوست؛ در پی تحقق رهایی خویش از بند زندان خواهشها و اسارتهای بیرونی است.
در نظر میخائیل نعیمه ادبیات رسالتی است انسانی. رسالتی که بر دوش ادیب متعهد به قضایای فکری، اجتماعی و سیاسی نهادهشدهاست. ادبیاتی که وجدان بیدار جامعه است؛ تمام احساسات و عواطف و دردهای آنها را منعکس میکند و ادبیاتی که اینگونه نباشد؛ در خدمت رکود و زر و زور و تزویر خواهدبود. این امر باعث میشود که بر تمام مظاهر غیرانسانی عصیان کند.
شخصیت ادبی و فکری میخائیل نعیمه، ابعاد ژرف و مختلفی دارد. وی میخواهد مانند پدیدارشناسان، لایههای ظاهری اشیاء و مفاهیم را کنار بگذارد تا به کنه هستی و اشیاء برسد. رویکرد کلی اندیشه و نگاه او، رویکردی اشراقی است. از وی آثار فراوانی به یادگار ماندهاست که از جملۀ آنها میتوان به «کرم علی درب»، «الغربال»، «همس الجفون»، «مذکرات الارقش»، «من وحی المسیح»، «مرداد» و «الآباء و البنون» اشاره کرد. تاکستانی در رهگذر (کرم علی درب)
کتاب «تاکستانی در رهگذر» گزینگفتههای اجتماعی، عرفانی و اندیشهورزانۀ میخائیل نعیمه است که در خلال آن با نگاهی
منتقدانه و لحنی پیامبرگونه به هستی و مناسبات انسانها نگریستهاست. وی با نقدی استوار به نقد سنت، تقلیدها و کلیشههای مردم میپردازد و آنان را به واکاوی خویش فرا میخواند. بر این اساس در کتاب تاکستانی در رهگذر، «انسان» باشندهای است که نگاهش از برون به درون معطوف و جویای گوهرِ راستینِ خویشتنِ خویش است.
میخائیل نعیمه در این اثر گاه به صراحت و با زبانی گزنده و انتقادی، آرای خویش را بیان میکند و گاه به تمثیل و حکایتهای نمادین تمسک میجوید تا دیدگاه خود را در این لفافه عرضه دارد. وی در این کتاب در حالی مضامین بیشماری چون: مرگ، تولد، خدا، طبیعت، معاد، بودن، خرد، تقالید، زر و زور و تزویر، زُهد، جاودانگی، تأمل، سنت و انسان را مطرح میکند که «انسان» در مرکز تمام این مناسبات قرار دارد؛ انسانی که میخائیل نعیمه آرزو دارد به اَبَر انسان ارتقاء یابد و از منظر فراختری به جهان بنگرد.
ساختار این کتاب بر اساس گزینگفتههای گوناگون است و از لحاظ مضمون ظاهراً یکپارچه نیست؛ بهطوری که گاه چندین گزین-گفته به طور متوالی با یک مضمون میآیند و گاه مضامین گوناگونی پیدرپی آمدهاند اما در حقیقت، «تاکستانی در رهگذر» نظم پریشانی است که میخواهد ابتدا الگوهای ذهنی کلیشهشدۀ مخاطبان را درهم ریزد و طرحی نو دراندازد! سپس مخاطبان را با مضامین و بارقههای صوفیانه و حکمتآمیز خویش همراه سازد. به همین دلیل است که ما در این کتاب هیچ عنوانبندی یا فصلبندی خاصی نمیبینیم و مخاطبان مستقیماً به ساحت مضامین و مفاهیم کتاب پرتاب میشوند تا بیواسطه با خرد نابش رویاروی گشته و با چالشهای آن دستوپنجه نرم کنند. از این رهگذر است که میخائیل نعیمه با لحنی پیامبرگونه سخن میراند و میگذرد: «خواننده به اندازهای از کتاب میخواند که کتاب از او میخواند!» ■
یادداشت مترجم.
1-شفیعی کدکنی، محمدرضا،1390؛ با چراغ و اینه. چ دوم، تهران: سخن.
نشر سیب سرخ. تابستان ۹۹.