نقد سریال «پیکی بلایندرز» کارگردان «استیون نایت»؛ «میلاد پرنیانی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

milad parnianii

پنج فصل از سریال پیکی بلایندرز[1] منتشر شده. با اینکه در این ژانر، افراط و اغراق در توصیف همه جوانب زندگی، ضرورتی انکاناپذیر است اما باید مراقب بود تا به حماقتی غیر قابل بخشش تبدیل نشود. در واقع "مبالغه" نیز خود یک هنر است که خط داستانی سریال از آن بهره‌ای ندارد.

روابط جنسی افسارگسیخته از آن جمله است که با مقدمه‌چینی‌های بی محتوا و گزافه گویی هایی سبک، تبدیل به شویی حوصله سربر می‌شوند، حماقت‌ها با اینکه احتمالاً به نیتِ حماقت پرداخته شده‌اند گاهی بیش از حد بچه گانه و احساسی جلوه می‌کنند و تضادهای شخصیتی، بی پایه هستند. توماس شلبی که با غول‌ها در افتاده، حالا در برابر مایکل از خودش ضعف نشان می‌دهد. شلبی ها که گهگاه به خاطر هیچ و پوچ آدم می‌کشند حالا در پایان، به خاطر کشتن یک خیانتکار، مکدر می‌شوند. تامی که تا دیروز چشم در می‌آورد حالا دستش می‌لرزد.

شروع سریال به شدت ضعیف است و با اینکه به مرور ضعف‌های خود را جبران می‌کند و فصل به فصل پخته‌تر می‌شود اما هیچگاه به بلوغ نمی‌رسد. حائل شدن خواهر شلبی ها با نوازادش در آن کارزار سرنوشت ساز گنگستری، به مسخره‌ترین وجه ممکن قائله را خاتمه می‌دهد. مخاطب دائم با این پرسش‌های بی امان و بی جواب مواجه می‌شود: چرا خانه نگهبان ندارد؟ چرا اینقدر همه چیز بی در و پیکر است؟ چرا مردها ثبات شخصیت ندارند و زنها تا این حد احمق‌اند؟ جایگاه عشق و نفرت کجاست؟ جایگاه وفاداری و خیانت کجاست؟ چرا رابطه توماس شلبی با همسر اولش باورپذیر نیست؟ چرا هیچ رابطه عاشقانه‌ای باورپذیر نیست؟ آیا مایعی که می‌خورند آب است یا شراب؟ چرا همه حامله‌اند؟ و اصولاً چرا در این سریال هیچ چیز واقعی به نظر نمی‌رسد؟ تامی شلبی چگونه از یک کولی کله خر، تبدیل می‌شود به یک نماینده پرنفوذ و تحسین برانگیز در کنگره؟ آیا او واقعاً یک سرباز بوده یا یک آکادمیسین؟ این سؤالات نشان می‌دهند شخصیت پردازی در سریال ضعیف است. شاید بتوان مدعی شد بازی‌های خوب (غیر از بازی خواهر شلبی ها) روی این نواقص سرپوش می‌گذارد که در پاسخ باید گفت این عذر بدتر از گناه است و از کاراکترهای ضدقهرمان، توقع حداکثری وجود دارد.

تنها چیزی که نمی‌گذارد سریال از یک اثر درجه دو، به یک اثر درجه سه تنزل پیدا کند، رویکرد تاریخی است. به بیان دیگر سریال عاری از فرم و محتوا است؛ ولی تلاش می‌کند با استعانت از تاریخ در جهت غنی سازی آن اقدام کند. بماند که در مباحث تاریخی سریال نیز بی دقتی وجود دارد. نه تنها درباره پیکی بلایندرزهای واقعی و یا شخصیت "چرچیل" و "موزلی" بلکه گسترده‌تر درباره خود اروپا نگرشی امروزین لحاظ شده که باعث گمراهی می‌شود. اخلاق اجتماعی در اروپا هنوز دچار چنین انحطاط و فروپاشی نشده بود که زن بزرگ خانواده با مردی همسن فرزند خود بخوابد و از این کار شرم نکند. درست است که جنگ جهانی، شروع بحران‌های معنوی بود اما هنوز اخلاق سنتی نمرده بود. ما با تاریخی مواجه هستیم که به همان اندازه که به انقلاب جنسی نزدیک است به اخلاق ویکتوریایی نیز نزدیک است! اما سریال طوری فضا را ترسیم می‌کند که گویی یکباره اخلاقیات به فنا رفته است.

نازل بودن جایگاه ایدئولوژی، آن هم در دوران اوج گیری آن، دیگر ضعف در فرم تاریخی سریال است. این سستی به قدری زیاد است که گویی احدی به شعائر خود حقیقتاً ایمان ندارد. در صورتی که حداقل "جسی ایدن" از اتحادیه کارگری می‌توانست چنین شخصیتی باشد. کاراکتری قوی که نه تنها به معاشقه با تامی جواب منفی می‌دهد بلکه مقابل او نیز قرار می‌گیرد تا مخاطب شاهد یک مارکسیسم سفت و سخت و یک زن شایسته از طبقه کارگر باشد. اما چه سود که گویی تامی با تمام زنان سریال قرارداد بسته است!

با وجود این نقایض، صنعتی بودن بیرمنگام خیلی پویا و حس دار تصویر شده است؛ برخلاف لندن بی حس و بی روح. سمبل‌ها کم ولی قابل اعتنا هستند. کشتن اسبها به عنوان نماد سبوعیت و مرگ وجدان‌ها از آن جمله است. شلبی ها روی اسب بازنده شرط نمی‌بندند بلکه آن را می‌کشند. رویاهای تامی که جولانگاه ناخودآگاه اوست مصداق دیگری است که بهتر می‌بود دامنه بیشتری از شخصیت تامی را در بر گرفته و به یک خاطره از یک تونل زیرزمینی ختم نشود. با

 این وجود تونل، سمبل قدرتمندی است که می‌تواند یادآور اگزیستانسیالیسم آلبرکامو باشد که مدخل آن دو یأس اجتماعی و مذهبی است و انتهای آن "پوچی". کسی که در این تونل گام می‌گذارد یا خواهد مرد و یا یاغی خواهد شد.

همانطور که اشاره شد شخصیت‌های تاریخی و محوری سریال، وینستون چرچیل و آزوالد موزلی که از سیاستمداران نام آشنای کشور انگلستان می‌باشند توانسته‌اند قبل از فروپاشی سریال، پایه‌های آن را محکم کنند. کمتر کسی است که نام چرچیل را نشنیده باشد، اما آزوالد موزلی به این دلیل که در نطفه تاریخ، خفه شده است چندان شناخته شده نیست. او در فصل پنجم سریال وارد می‌شود. علاقمندان به تاریخ بی شک نام "لرد کرزن" را شنیده‌اند. وزیر امور خارجه انگلستان و یک شخص کاملاً ضد ایرانی که قرارداد 1919 را به ایران تحمیل کرد. موزلی داماد این شخص است.

آزوالد موزلی سیاست را با محافظه کاری شروع کرد و سپس با یک چرخش (قهرمانانه) روی کرسی حزب کارگر نشست. اولین کابینه حزب کارگر در این زمان شکل گرفت و موزلی وزیر شد. با این وجود روح او آرام نگرفت و عزم خود را بر این جزم کرد که علیه کاپیتالیسم و کمونیسم هر دو بشورد. بنابراین او بنیان گذار اتحادیه فاشیست‌های بریتانیا شد. او از دوستاران بونیتو موسولینی رهبر فاشیست‌های ایتالیا و سپس آدولف هیتلر رهبر فاشیست‌های آلمان بود. موزلی به دلیل ارادتی که به موسولینی داشت سعی می‌کرد مانند او عمل کند. اولین وجه اشتراک را می‌توان در سربرآوردن هر دو نفر از حزب کارگر جستجو کرد و این از عجایب روزگار است که یک انقلابی یک شبه تبدیل به یک ضدانقلاب شود. سریال می‌توانست اندکی روی پاسخ به این سؤال مانور دهد.

موزلی در حالی ظهور کرد که هنوز هیتلر در آلمان به قدرت نرسیده بود. با این وجود سریال قصد دارد تأکید کند که یک فاشیست به طور ژنتیکی یک فاشیست است. به عبارت دیگر همه فاشیست‌ها در انتهای سلوک خود به لحاظ عملی به اتحاد می‌رسند. این را در کنش‌ها، حرکات و نوع سخنرانی‌های آن‌ها می‌توان به عینه دید. (رجوع شود به قسمت 5 و 6 از فصل پنجم) مشخصاً در جشن باله و اجلاس حزبی، حرکات موزلی شباهت زیادی به حرکات هیتلر پیدا می‌کند. اصولاً از

همین زمان است که شیوه جدیدی از سخنرانی به این شکل پا به عرصه سیاست اروپا می‌گذارد. موزلی همچون دیگر همفکرانش، یهودی‌ها را مقصر ورشکستگی و تباهی می‌داند. در اپیزود آخر، او با سلامِ فاشیستی وارد اجلاس می‌شود، به یهودی‌ها توهین می‌کند و دشمنان خود را بر می‌شمرد که مهم‌ترین آن‌ها وینستون چرچیل است. او در دیالوگی می‌گوید:

چرچیل شب گذشته در مجلس نمایندگان مرا محکوم کرد که تهدیدی علیه دموکراسی هستم. او هیچگاه حامی عوام نبوده است. برخی امشب اینجا هستند که خودشان پی ببرند موضع ما چیست؟ هر شهروندی باید به حکومت خدمت کند، نه به بانک‌ها و جناح‌ها (احتمالاً منظورش یهودی‌ها و محافظه کارها هستند). حائل طبقات باید برانداخته شود و در این زمان بریتانیای کبیرتر، از ناسیونال سوسیالیسم فاشیستی زاده خواهد شد.

آنطور که خود موزلی ادعا می‌کند رقیب اصلی او چرچیل است، اما در حقیقت سیاست‌های کلی بریتانیا و نظام لیبرالی است که فاشیسم را بر نمی‌تابد، در حقیقت موزلی از یک طرف زورش به روح سرمایه داری نمی‌رسد و از طرف دیگر به روحیه متکبرانه بریتانیای کبیر! نمی‌خورد کسی را پیشوا خطاب قرار دهد. تامی، موزلی را خود شیطان معرفی می‌کند در صورتی که موزلی در شیطنت، انگشت کوچک چرچیل که تجلی انگلستان و شلبی که تجلی چرچیل است نمی‌شود. به همین منظور است که موزلی کمرنگ می‌شود و اگر حکم اسپویل را نداشته باشد در دوران جنگ جهانی دوم نه تنها به حاشیه رانده می‌شود بلکه با بازداشت و مشکلات عدیده دیگری دست و پنجه نرم می‌کند. در چنین شرایطی بعید نیست برادران شلبی سر وقتش بروند. البته شنیده‌ها حاکی از این است که سریال با شروع جنگ جهانی دوم به پایان می‌رسد. به عنوان یک پیشنهاد، بهتر است پایان داستان با واقعه دانکرک پیوند بخورد چراکه باز همان وجه تاریخی پررنگ‌تر و در نتیجه محتوا غنی‌تر می‌شود و افزون بر این، وجه تشابه جالبی هم می‌تواند بین کیلین مورفی فیلم دانکرک (ساخته کریستوفر نولان) و شلبی به وجود بیاید.

 

[1] Peaky Blinders (TV Series 2013) – IMDb Rating: 8.8/10.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

نقد سریال «پیکی بلایندرز» کارگردان «استیون نایت»؛ «میلاد پرنیانی»/ اختصاصی چوک

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692