• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نگاهی به داستان «قتل در رودپشت» نویسنده «مسعود بطحایی»؛ «زهرا فرازاندام»/ اختصاصی چوک

نگاهی به داستان «قتل در رودپشت» نویسنده «مسعود بطحایی»؛ «زهرا فرازاندام»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zahra farazandaam

داستان با تعلیق بسیار زیبایی آغاز می‌شود. قتلی که در یک روستا به نام رودپشت، محلی مابین تنکابن و شهسوار رخ می‌دهد و خواننده را کنجکاو می‌کند تا همراه خط سیر داستان به جستجوی عامل یا عاملین قتل باشد و دلیل آن را کشف کند. فصل اول به طرح واقعه پرداخته و شمایی کلی از محل سکونت راوی را به خواننده می‌نمایاند. همچنین مختصری درباره افرادی که با او در مراوده هستند، به خواننده می‌شناساند.

ریزه‌کاری‌ها و جزئیاتی که در داستان آمده، نشان می‌دهد نویسنده به خوبی با این نوع ژانر آشنایی داشته و از مهارت کافی برای خلق اثری پلیسی و معمایی برخوردار می‌باشد و به نحو شایسته‌ای از عهده این شیوه نگارش برآمده است. اما در نگاه اول غلط‌های نگارشی و املایی و گاه ویرایشی به چشم می‌آید که از قوت اثر می‌کاهد. با این حال کشش و تعلیق داستان به حدی جذاب و پرتوان است که خواننده را راغب به خواندن ادامه ماجرا می‌کند. همچنین موضوع اصلی که دستمایه داستان قرار گرفته و منجر به این بزه‌کاری و قتل‌ها شده، بسیار بجا و هوشمندانه و به دور از کلیشه‌های رایج امروزی برگزیده شده که نشان از آگاهی نویسنده به حوادث جاری و معضلات گریبانگیر جامعه دارد.

ماجرای داستان از زبان آرمان بازگو می‌شود که دکتر بازنشسته تربیت بدنی و ساکن یکی از ویلاهای آن روستا می‌باشد. هر چه جلوتر می‌رویم به اشکالات جزئی برمی‌خوریم که شاید نتوان به راحتی از آنها چشم‌پوشی کرد. از جمله این که نویسنده مجبور است راوی را به شکلی و با بهانه‌ای که گاه واهی به نظر می‌رسد در تمامی وقایع پیش آمده در ماجراهای داستان، در صحنه حاضر کند که دلایل مطرح شده برای این منظور در مواردی دور از باور جلوه می‌کند.

برای مثال پلیس معمولاً نتایج تحقیقاتش را تا وقتی به ثمر نرسیده باشد، در اختیار اشخاص غیرمرتبط با موضوع قتل و حتی خانواده مقتول قرار نمی‌دهد. چه برسد که بخواهد شخصی غیرمرتبط با ماجرای پرونده را در جریان بازپرسی و تحقیقات خود وارد کرده و جزئیات بررسی‌های به عمل آمده را در اختیارش قرار دهد. یا در جایی که دختر دوم به قتل رسیده، دوستش سرهنگ به دنبالش آمده و او را همراه خود سر صحنه وقوع جرم می‌برد که باورپذیری آن دور از رویه معمول است.

اعتراف جواد پسرِ کاظم‌بنا نزد آرمان، از دیگر نکاتی است که دلایل آورده شده در داستان برای این منظور به اندازه کافی توجیه‌پذیر نیست. سرهنگ برای نشان‌دادن دلیل این اعتراف می‌گوید: «شاید او خواسته تیری در تاریکی بیندازد.» برای یک داستان پلیسی که نیاز به دقت نظر و ادله محکم دارد تا بر باور خواننده بنشید، این دلیل به حد کافی منطقی و محکم نیست و گویی تنها برای رفع تکلیف و جلو بردن خط سیر داستان بیان شده و بی‌اهمیت به موضوع از کنارش گذشته است. در دنیای واقعی کمتر دیده شده فرد خطاکار، شخصاً مراجعه کند تا تنها برای تبرئه خود از گناهی که هنوز مستقیماً به او نسبت داده نشده، توجیهاتی بتراشد تا خود را از مخمصه احتمالی برهاند. مگر عذاب وجدان او را وادار به این اعتراف کرده باشد که در داستان اشاره‌ای به این موضوع نشده است. در جای دیگر سرهنگ بابت همین مسئله، خطاب به آرمان می‌گوید: «رو دست خوردی.» گفتن این جمله از طرف سرهنگ این شبهه را ایجاد می‌کند که پلیس، وظیفه خود را به دوش آرمان انداخته و از او انتظار دارد تحقیقات را به سرانجام برساند.

در داستان‌های پلیسی، تمامی وقایع بایستی مطابق با منطق پیش روند و بیان علل وقوع حوادث از روی تصادف یا اعترافی بی‌دلیل، از اثربخشی موضوع می‌کاهد. نیاز است جمع‌آوری و تفسیر مدارک و ارتباط دهی آنها با شواهد معلوم، دقیق و بی‌عیب و نقص صورت پذیرد و تنها شکلی روایت‌گونه به خود نگیرند. برای جذب خواننده تا آخرین فرازهای داستان، نویسنده ناچار است این سیر منطقی را همواره رعایت کند تا خواننده از میانه راه دلسرد نشده و همچنان راغب و پیگیر حوادث پیش آمده، جهت گره‌گشایی راز و رمز معمای داستان باشد.

این که در جهت ساختن یک پوآرو ایرانی گام برداشته شود، بسیار تحسین‌برانگیز است اما دلایل قوی‌تر و موجه‌تری برای پیشبرد حوادث داستان نیاز است تا اثری در خور تأمل به وجود آورد. شاید در قتل دوم اگر خود آرمان قبل از همه جنازه را پیدا می‌کرد، بیشتر مورد قبول واقع می‌شد. می‌توانست مانند جنازه اول بعد از بررسی محیط اطراف جسد، خودش پیداکردن مقتول دوم را به اطلاع پلیس برساند. یا اگر نتایج بازجویی افراد مظنون که مورد بازپرسی قرار گرفتند، به جای آن که خود آرمان شخصاً در کنار پرسنل، پشت دیوار شیشه‌ای و در اداره پلیس حضور داشته باشد، از زبان افراد ده دهان به دهان چرخیده و به گوش آرمان می‌رسید، توجیه‌پذیری بیشتری پیدا می‌کرد. به جهت آن که خبرها در یک روستای کوچک به سهولت و با سرعت میان اهالی بازگو شده و پخش می‌شوند.

در مجموع آرزوی موفقیت‌های روزافزون برای این نویسنده گرامی را خواستارم.



نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692