یادداشتی بر رمان «کلبه عمو تم» اثر «هریت بیچر استو»؛ «سعید زمانی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

saeid zamanii

* یاددادشتی بر رمان کلبه عمو تم اثر هریت بیچر استو ترجمه محسن سلیمانی نشر افق:

در افسانه هری پاتر، جلد ششم یعنی رمان ششم این مجموعه با نام هری پاتر و شاهزاده دورگه، قطب منفی داستان برگ برنده‌ای رو می‌کند. لرد سیاه می‌خواهد جاودانه بماند، پس روح خود را به هفت قسمت تقسیم می‌کند و در اشیایی که برایش عزیز است حلول می‌دهد. این اشیا لرد سیاه را یاری می‌دهند تا در مبازات مرگبار اگر صدمه‌ای دید یا کشته شد، زندگی خود را بازیابد؛ علت ذکر این مقدمه چه بود؟

رمان جاودانه کلاسیک کلبه عمو تام با کمی اغراق همین حالت را دارد. نام نویسنده‌اش را جاودانه کرده است. نویسنده این رمان خانم هریت بیچر استو گویی روح خود را در این رمان وارد کرده است. انتشار این رمان مربوط به سال 1852 می‌باشد. بعد از گذشت بیش از یکصد و شصت سال از انتشار این رمان، هنوز طراوت و تازگی و تاثیرگذاری خود را دارد. در وصف این رمان همین قدر کافی است که آبراهام لینکلن آن را مقدمه‌ای بر آغاز جنگ داخلی امریکا در سال 1861 و لغو برده داری نامیده است. خوشا به حال آن ملتی که یک رمان مقدمه‌ای برای تحولات روحی و اندیشه‌ای آن باشد. تقریباً تمامی عناصر فلسفی، روانشناسی و انسان شناسی در کیفیت بسیار بالایی در رمان گنجانده شده است. همین امر باعث شده است که رمان‌های دیگر این نویسنده موفقیت این رمان را تکرار نکند. عموماً هریت بیچر استو را با رمان کلبه عمو تام می‌شناسند، هر چند که بعد از این رمان، 9 رمان دیگر به رشته تحریر در آورد که از نظر ادبی سطح بالاتری نسبت به این رمان دارند. داستان حول محور برده‌ای به نام تام می‌گذرد. آقای شلبی که صاحب تام و برده‌های دیگری است، مجبور می‌شود به خاطر بدهی، تام را به یک دلال برده بفروشد. تام بردهٔ مؤمن مسیحی است که زندگی‌اش در ایمانش به خدا و عیسی میسح (ع) خلاصه شده است. تمام اتفاقات را ناشی از مشیت الهی می‌بیند و در هر اتفاق خیری می‌بیند. دلال، تام را به شخصی به نام سینت کلر می‌فروشد و سینت کلر تام را خدمتکار اختصاصی دختر خردسالش می‌کند. دختر سینت کلر به دلیل بیماری می‌میرد و سینت کلر هم پس از آن بر اثر درگیری در یک بار کشته

می‌شود. تام مجدداً فروخته می‌شود و صاحب جدیدش مزرعه داریست بدون کمترین حس و عواطف انسانی که از برده‌ها مانند حیوان کار می‌کشد. مناسبات بین ارباب‌ها و برده‌ها، حراج برده‌ها در بازار برده فروشان، آن قدر تأثیر گذار است که از برخی صفحات رمان خواننده نمی‌تواند بدون اینکه چشمش نمناک شود گذر کند. تصور اینکه خانواده‌ای سالها با خوبی و خوشی کنار هم زندگی می‌کنند و پس از مدتی به هر دلیلی (مرگ یا بدهی ارباب) دلال برده پدر خانواده را به یک نفر، مادر را به یک نفر دیگر و کودکان هراسان را به دیگرانِ دیگر می‌فروشد بسیار غم افزاست. ترس در تک تک صفحات رمان وجود دارد. ترس نه از نوعی خانهٔ جن زده یا نبردهای کلیشه‌ای خیر و شر؛ ترسی که جوامع بشری را تهدید می‌کند. ترسی که از نابودی وجدان می‌آید. ترسی که بابت از بین رفتن عاطفهٔ انسانی بوجود می‌آید. عاطفه چگونه از بین می‌رود که به راحتی خانواده‌ای را از هم جدا می‌کنند به خاطر اینکه برده هستند؛ پدران و مادران و فرزندان با دل خون از هم جدا می‌شوند چون برده هستند؛ انسانی را بالای سکویی در بازار می‌برند؛ سیاه یا سفیدش خیلی مهم نیست؛ عده‌ای می‌آیند و دستمالی‌اش می‌کنند و انواع شوخی‌های وقیح را با او می‌کنند؛ ماننده حیوان دندانهایش را می‌شمارند و هزار کار دیگر با او می‌کنند. بعد قیمت بر او می‌گذراند و بر سر خصوصیات فیزیکی‌اش چانه می‌زنند و آخر سر انسانی دیگر آن انسان را می‌خرد. این انسان دوم خود را صاحب روح و جسم انسان اول می‌داند. در حالی که همه انسانها با یکدیگر مساوی هستند، اما انسان دوم نسبت به انسان اول مساوی‌تر است! خانم هریت بیچر استو چه زیبا و چه هراسناک تمامی این مسائل را به تصویر کشیده است؛ به راستی نگارنده این متن به این مساله ایمان دارد که رمان کلبه عمو تام روح دارد؛ چرا که غم بردگان آنقدر ملموس تصویر شده که برخی از شبها خواب بردگان را می‌دیده. به هر حال لقب کلاسیک جاودان به حق برازندهٔ رمانی چون کلبه عمو تام است.

قسمتی از رمان:

در همین موقع، هی لی کودک خفته را برداشت و به مرد غریبه داد. بعد گفت: ((حالا نوبت توست. یک وقت بیدارش نکنی گریه کند. چون دختره الم شنگه به پا می‌کند.)) مرد با احتیاط بچه را گرفت و به زودی لا به لای جمعیت در اسکله گم شد. وقتی کشتی هوهو چی چی کنان و دودکنان از اسکله دور شد، زن سرجایش برگشت. تاجر برده آنجا نشسته بود، اما بچه غیبش زده بود. زن گیج و بهت زده بود. پرسید: ((چرا؟ چرا؟ کجا...؟)) تاجر برده گفت: ((لوسی، بچه‌ات را دادم رفت. دیر یا زود باید این را به تو می‌گفتم. می دانی که ما نمی‌توانستیم او را با خودمان به جنوب ببریم. فرصتی پیش آمد و من او را به یک خانواده سطح بالا فروختم. بهتر از خودت بچه را بزرگ می‌کنند.)) زن جیغ نکشید. تیر چنان مستیم به قلبش خورده بود که فرصت آخ گفتن یا اشک ریختن نداشت. همان جور گیج و منگ نشست. تاجر برده که به اندازهٔ بعضی از سیاستمداران انسان دوست بود، برای دلداری زن گفت: ((لوسی، می دانم اولش برایت سخت است، اما تو آنقدر دختر باهوش و عاقلی هستی که روحیه‌ات را نمی‌بازی. می دانی که لازم بود، چاره‌ای نبود!)) زن گفت: ((آه ارباب، این حرف را نزنید، این حرف را نزنید.)) تاجر برده باخود

گفت: ((برایش یک خورده سخت است، اما آرام است. بگذار یک مدت ناراحت باشد، بعداً حالش خوب می‌شود)). در این میان که تام همه چیز این معامله را از اول تا آخر دیده بود، عواقبش را خوب می‌فهمید. به زودی شب شد، شبی آرام و ساکت با ستارگان چشمک زن زیبا و بی شمارش. تام روی صندوقچه‌ای دراز کشید و در همان حال، هر از گاهی صدای هق هق و گریه خفهٔ زن درمانده را می‌شنید که می‌گفت: ((خدایا، خدایا چه کنم. خدایا کمکم کن....)))) اما بالاخره این زمزمه‌ها هم در سکوت شب خاموش شد. نیمه شب، تام ناگهان تکانی خورد و از خواب بیدار شد. چیزی سیاه از کنار او گذشت و به طرف پهلوی دیگر کشتی رفت وبعد صدای شالاپ چیزی در رودخانه به گوش رسید. تام سرش را بلند کرد. زن در جایش نبود.

برخواست و همه جا را گشت، اما فایده‌ای نداشت. هی لی صبح زود از خواب بیدا شد و آمد تا سری به موجود زنده‌اش بزند. اما اینبار نوبت او بود که گیج و مبهوت شود. از تام پرسید: ((پس این دختره کجاست؟))

--------------------------------------------------------------------------

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک    
telegram.me/chookasosiation
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری، اسطوره شناسی، تولید محتوا، داستان نویسی نوجوان و فیلمنامه خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir 
کارگاه های رایگان داستان خوانی و کارگاه داستان در خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir/fiction-academy/free-meetings 
دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش صوتی داستان چوک
www.chouk.ir/ava-va-nama.html  
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان 
www.chouk.ir/honarmandan.html 
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک                                                                                               
instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html 
گزارش جلسات ادبي- تفريحي كانون فرهنگي چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html 
کارگروه ویرایش ادبی چوک
www.khanehdastan.ir/literary-editing-team 
کارگروه تولید محتوا
www.khanehdastan.ir/content-creation-team 
استودیوی خانه داستان چوک 
www.khanehdastan.ir/chouk-studio 
صفحه ویژه مهدی رضایی، نویسنده، محقق و مدرس دوره ادبیات داستانی
www.chouk.ir/safhe-vijeh-azae/50-mehdirezayi.html 
گزارش همایش روز جهانی داستان و تقدیر از استاد ر. اعتمادی
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15501-2019-02-14-22-43-17.html  
گزارش و عكس‌های همايش«روزجهانی داستان » و تقدیر از «جمال ميرصادقی» 
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/1115-2012-01-07-06-26-37.html
گزارش همایش «روزجهانی داستان» و تقدیر از «قباد آذرآیین»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
گزارش و عکس‌های همایش «روز جهانی داستان» و مراسم تقدیر از «فریبا وفی»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/13838-fariba-vafi.html
گزارش همایش «روز جهانی داستان کوتاه» با تقدیر از «ژیلا تقی‌زاده»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14848-2018-02-12-08-31-27.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و مراسم تقدیر از «مریوان حلبچه‌ای»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14501-translate-day.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و تقدیر از «محمد جوادی»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15320-2018-10-12-15-57-07.html 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

یادداشتی بر رمان «کلبه عمو تم» اثر «هریت بیچر استو»؛ «سعید زمانی»/ اختصاصی چوک

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692