مقاله «چگونه یک کتاب پرفروش بنویسیم؟» «الهام زارعی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

elham zareiدر روزگاری زندگی می‌کنیم که نویسنده شدن و نوشتن به یک ابزار تجملی بدل شده و هرکس چهارخط بامعنی یا بی معنی نوشت، نام خودش را نویسنده می‌گذارد. در شبکه‌های مجازی، نو نویسندگانی ظهور کرده‌اند که مخاطبین بی شمار خودشان را دارند و اگر این نو نویسندگان اثری را واردِ صنعتِ نشر کنند با اقبال خوبی نیز مواجه می‌شوند که گاه از اثرِ شخصی که سال‌ها در این حرفه بوده، پرفروش‌تر است.

با نگاهی به پرفروش‌ترین‌های سال و یا هفته با لیست کتاب‌هایی مواجه می‌شویم که نویسندگانش بیش‌تر بازاری نویسند و این سؤال پیش می‌آید آیا رمزِ نوشتن یک کتاب پرفروش، عامه پسند بودن و به معنی دقیق‌تر بازاری نوشتن است؟ از این مورد که بگذریم، مگر نویسنده‌ای هست که دوست نداشته باشد اثر خوبی بنویسد و نوشته‌اش خوب فروش کند؟ و آیا فروشِ خوبِ یک اثر به معنی خوب دیده شدن آن و خوانده شدن از سوی مخاطب است؟

نوشتن وسوسه انگیز است تا زمانی که کار به مرحلهٔ حرفه‌ای و نقد شدن از سوی مخاطب نرسیده باشد و هرآنچه نویسنده بشنود، به به و تحسین باشد. ولی آیا این تحسین‌ها به ماندگاری اثر و حفظ آن در طول تاریخ کمک می‌کند و آیا اصلاً این ماندگاری مهم است؟ چرا که نویسندگانی بوده‌اند که پس از مرگشان معروف شدند، مانند: میخائیل بولگاکف نویسندهٔ کتاب «مرشد و مارگاریتا»، جان کندی تول نویسندهٔ «اتحادیهٔ ابلهان»، فرانتس کافکا نویسندهٔ «محاکمه» و نمونه‌هایی از این دست. پس اگر نویسنده تنها به فکرِ شهرت در زمانِ حیات است، ادبیات گزینهٔ مناسبی نیست چرا که وظیفهٔ ادبیات ارضای شهوتِ شهرت و درآمدزایی بی حد و حصر برای نویسنده نیست. هرچند نویسندگانی داشته‌ایم که حرفه یشان تماماً نویسندگی بوده است و می‌توانستند با افتخار جلویِ کادرِ شغل روی برگهٔ مشخصاتشان بنویسند: نویسندگی.

 اما در کشور ما چند نفر هستند که تمامِ مخارج زندگی‌شان از راه نویسندگی برطرف می‌شود و آخرِ ماه به تمامِ اهل محل بدهکار نیستند؟ منظورِ من نویسندگانی است که کتابشان امضای خاص ندارد و یا قبل از چاپ کتابشان، پیش خرید از سویِ یک ارگان خاص نشده است. آنچه توجه مرا جلب کرد فروشِ خوبِ کتاب‌های ژانر فانتزی، وحشت و

علمی تخیلی بود. جی کی رولینگ، ثروتمندترین و خیرترین نویسندهٔ جهان که با مجموعهٔ «هری پاتر» خود توانست بیش از 400 میلیون نسخه از این کتاب را به فروش برساند، گواه این ماجراست. همچنین از استفنی میر نویسندهٔ کتابِ «گرگ و میش»، دین کونتز و تام کلنسی نویسندگانِ کتاب‌های پرفروش که در این ژانرها قلم زده‌اند، می‌توان نام برد.

 وجودِ کارگاه‌ها، متن‌ها و ویدیوهای مختلف تحت عنوان «چگونه یک کتاب پرفروش بنویسیم؟» مرا بر آن داشت که از چندی نویسندگان و منتقدان سوالی با همین عنوان مطرح کنم و ببینم آیا نوشتن کتاب پرفروش دمِ مسیحایی می‌خواهد و یا فرمول خاصی دارد؟

فرید حسینیان تهرانی (نویسنده، مترجم و منتقد)

برای نوشتن کتاب پرفروش، باید از قابل فهم ترین موضوعات به قابل فهم ترین روش ممکن حرف بزنید. این به نظرمن ساده‌ترین فرمول داستان عامه پسند است که مقارن پرفروشی است. در کل یا داستان عامه پسند فروش فراوان می‌کند یا نویسندهٔ عام شناس، شاید شکل‌های دیگری هم باشد مثل ژانر مورد اقبال عام که آن هم در بخش اول طبقه بندی می‌شود به خیالم. به هر روی آن قسمت که کار نویسنده است، می‌شود نوشتن و شناساندن نویساندنی‌هایش به خاص و عام، شناساندن خودش به آدم‌ها کار کس دیگری است به نام روزنامه نگار و در کل مدیا که روی متن دیگری که این بار خود نویسنده است، کار می‌کند. پس برویم سرِ اصلِ مطلب یا متن مطلب یا مطلب متن! متن قرار شد از درد دل عام بگوید و آن را به روشی مسبوق به سامعه بیان کند. حال این وسط اگر کسی کمی توانست ساختار مورد اعتماد و تحت سواد مخاطب را بالا بکشد کار ارزشمندی کرده و اگر کسی لمحه‌ای به عمر تجربیات مشترک افزود، بازهم خدمتی کرده ولی هرچه که در سطح آزموده‌ها و فهمیده‌ها بماند نوشته، کار از کیفیت هنری‌اش دور می‌شود و ماهیت دکوراتیو پیدا می‌کند در بهترین حالت. هنر قرار است تجربه‌ای جدید را به اشتراک بگذارد یا تجربه‌ای مکرر را تعمیق بخشد. پس در نهایت می‌شود عام پسند خوبی بود و خوب فروخت و اثر هنری نبود! والسلام.

مرتضی برزگر (نویسنده و منتقد)

1- بسیار زیاد بخوانید. کلاسیک و مدرن. 2- به فرم مسلط شوید. 3- از قصه گویی غافل نشوید. 4- بازنویسی را فراموش نکنید. 5- صفحهٔ شخصی در شبکه‌های مجازی و صفحات وب داشته باشید. اجازه دهید خوانندگان، با نام و کیفیت قلم شما آشنا شوند. با مخاطبتان ارتباط دو سویه داشته باشید. 6- در مسابقات داستان نویسی شرکت کنید. 7- برای روزنامه‌ها و مجلات، در مورد کتاب‌هایی که خوانده‌اید یادداشت یا نقد بفرستید. 8- نقد شنیدن را بیاموزید. 9- کتابتان را با روش‌های صحیح تبلیغ کنید.

سیاوش گلشیری (نویسنده و منتقد)

نه علاقه‌ای دارم و نه اعتقادی... . تنها می‌خواهم اثری بنویسم که مشمول کهنگی زمان نشود، حالا سخت خوان هم باشد، باشد. اثرخوب همیشه مخاطب خودش را دارد.

ناصر قلمکاری (نویسنده)

البته اول بگویم اگر منظور داستان پرفروش است، گمانم بشود یک فرمول‌هایی برایش پیدا کرد که تقریباً نو هم هستند. یک اکسیر اینکه با سلبریتی های نشر و ادبیات سلام و علیکی داشته باشی. بعضی‌شان چنان دم مسیحایی دارند که اگر در صفحه‌شان کارت را توصیه کنند پرفروش می‌شوی. اکسیر دیگر رساندن کتابت به یک سلبریتی سینمایی است مثل خانم شریفی نیا که در صفحهٔ اینستاگرامش تعریفت را بکند یا رامبد جوان یا یکی که توی برنامهٔ مهران مدیری اسم کارت را به نیکی ببرد. این‌ها نشد کتابت را بدهی دست آدم معروفها و باهاش عکس بگیری هم جواب می‌دهد. یا شروع کنی به دار و دسته راه انداختن و کوبیدن دیگران و نفرین فرستادن به معاصران و اینطور جلب توجه‌ها. کوتاه سخن اگر ترکیب این چند اکسیر را به کار ببری که فرمولی ناب و همان نسخه دبش است به زیور طبع‌های مکرر آراسته می‌شوی. یک وقت اینها که گفتم به دوستان برنخورد که راضی به ناراحتی‌شان نیستم.

علی خدایی (نویسنده و منتقد)

کتاب پرفروش یعنی چه؟ من هم خیلی خوشحال می‌شدم اگر بلد بودم پرفروش بنویسم. بلد نیستم. همیشه منتظرم کسی یادم بده.

مریم معینی (نویسنده)

 کتابی پرفروش می‌شود که خوب معرفی شود. بخصوص در زمان معاصر ما. تعرف کتاب یا توسط جشنواره‌ها ویا تبلیغات رسانه ایست و یا برند انتشارات است که کتاب را معرفی می‌کند. متاسفانه ادبیات در جایگاه خودش نیست. ذوق و علاقهٔ خوانندگان دست کاری می‌شود و کتاب دیگر در جایگاه خودش نیست. خیلی وقت‌ها کتاب ساخته می‌شوند نه نوشته ولی مهم نیست. مهم این است که درباره‌اش یک کلام در رسانه‌های عمومی گفته شود.

احمد علیخانی (نویسنده، شاعر و منتقد)

اول اینکه باید بگم پرفروش بودن با مورد اقبال مخاطب به معنای کلی قرار گرفتن و یا کتاب خوبی بودن فرق دارد و این سه حالت هرکدام معنای خودش را در ذهن من دارد. برای پرفروش بودن، کتاب می‌تواند حمایتگر و اسپانسر خوب داشته باشد، مراکزقدرت که کتاب را خریداری کنند... . برای مورد اقبال قرار گرفتن اثر حالت‌ها و تمهیدهایی هست مثلاً کشف نیاز مخاطب، جلب توجه مخاطب، ایجاد چالش و استحکاک ذهنی اثر با مخاطب، تبلیغات و نوع شیوه‌های انتشار، نوع رساندن اثر و در واقع در پیش و توجه دید مخاطب قرار دادن اثر و انواع روش‌هایی که مؤثر است می‌تواند کمک کند در قبال اثر. اما اینکه یک اثر قابلیت و توان اثر خوبی بودن را داشته باشد در واقع ویژگی‌های فنی و شگرد و توان و پتانسیل خود اثر است. و هرکس این خوب بودن و انتظار خوب بودن را به گونه‌ای مجزا از اثر دارد. به اعتقاد من متن خوب لزوماً هم معنی متن مورد اقبال قرار گرفته نیست.

علی فاطمی (نویسنده)

در ابتدا باید عرض کنم که در کشورهایی مثل ایران که سرانه مطالعه در آن بسیار پایین است کتاب‌های پر فروش عمدتاً آثار موفق نیستند، و اکثر آثار پر فروش به متون عامه پسند اختصاص می‌یابد و از این جهت نمی‌توان موفقیت فروش این آثار را نشانه ارزشمند بودنشان به حساب آورد. در جواب سؤال فوق اما باید عرض کنم که اگر بخواهم جواب این سؤال را در شرایط کنونی ادبیات کشور خودمان بیان کنم می‌شود به عوامل متعددی در نگارش و پس از نگارش توجه کرد. برای پر فروش بودن در نگارش متن مؤلف می‌تواند با پرداختن به ناگفته اجتماعی سیاسی فرهنگی و...در فروش کتاب تأثیر بگذارد. پرداختن به نگرش‌های سطحی و شناور در جامعه که مخاطب عام روزانه درگیر آن است نیز تأثیر گذار است. و پس از نگارش معمولاً روابط پشت پرده نیز می‌تواند در فروش آثار تأثیر فراوان بگذارد. برای مثال در اکثر اوقات زدو بند با ناشران و نویسندگان و مجلات و جوایز نیز راهایی ست که در ایران و توسط باندهای ادبی باعث فروش بسیاری آثار می‌شود.

نوید حمزوی (نویسنده)

وقتی از پر فروش بودن ادبیات حرف می‌زنیم، وقتی از چگونه پر فروش شدن و چطور بنویسیم تا پر فروش شویم سخن می گوییم در واقع از حیطه ادبیات و هنر به قلمرو اقتصاد و «صنعت فرهنگ» هبوط کرده‌ایم. نوشتنِ چیزی برای اراضای توده‌ای که خود به تناسب موقعیتش، سطحی از ذوق و سلیقه برای وی از پیش تعیین و دسته بندی شده است.
برای-پرفروش-شدن-نوشتن، منجر به نابودی رؤیا و تخیل می‌شود، نابودی آلترناتیو، نومید شدن از ایجاد وضعیتی نو در مقابله با وضعیت موجود.

ادبیات ناب، حفظ فاصله از قدرت، ایجاد وضعیتی نو (یا به قول آلن بدیو «رخداد») و اندیشیدن به مثابهٔ انتخاب و تصمیم است. کار هنر اتفاقاً جابجا کردن جهان مثلی افلاطون و بر هم زدن و واژگون کردن ذوق و سلیقهٔ تحمیل شده بر جامعه است. پر فروش شدن را به ناشران، بنگاه‌های تبلیغاتی و «صنعت فرهنگ» بسپاریم که:

غلام آن کلماتم که آتش افروزد 

نه آب سرد زند در سخن بر آتش تیز

 فریبا چلبی یانی (نویسنده و منتقد)

پاسخ به این سؤال مستلزم این است که از خود بپرسیم؛ چه توقعی از کتابی که می‌نویسیم؛ داریم. چون سؤال مطرح شده انگار که بخواهد سمت و سویی به پاسخ‌ها دهد.

به نظر من نمی‌شود به نویسنده دیکته کرد که چگونه بنویسد تا کتاب اش پر فروش شود و به قدری در نشریات و بحث‌ها به این سؤال بارها پاسخ داده شده که در واقع همگی به نوعی رهنمودیست برای زرد نویسی و عامه پسند نویسی رمان و داستان که خوب نبودشان و تأثیر گذاریشان را حداقل در عرصه کتابخوانی نمی‌توان کتمان کرد.

اما به نظرمن نویسنده‌ای که می‌خواهد بنویسد و داستانی را روایت کند شاید هرگز به این فکر نکند که کتابش پرفروش خواهدشد یا نه و یا دغدغهٔ اصلی‌اش نباشد. چرا که دغدغه نویسنده بیشتر بر روایت و چگونگی پرداخت هرچه بهتر یک اثر است و پرفروش بودن آن اثر شاید در مرحله بعدی قرار گیرد که اکثر اوقات به عواملی خارج از دسترس نویسنده بستگی دارد. از جمله: نوع مخاطب، رسانه، تبلیغات و بازار یابی ناشر و ... می‌توان اشاره نمود. در خاتمه، اگر سؤال اینگونه مطرح می‌شد که: "عوامل مؤثر در پرفروش شدن یک کتاب چیست؟ " شاید قابلیت بحث بیشتری را داشت.

سعید محسنی (نویسنده، شاعر، منتقد)

نه. حرف, حرفِ همین چند سال پیش است. کمتر رگ گردنم بیرون می زند اما خاطرت باشد سر این موضوع زد. باقیِ صدایم توی کاسهٔ سرم هست هنوز که "این ادبیات عامه پسند فقط ذائقه مخاطب را لیز می‌کند و لا غیر... "

اما آن روزها نه تنها فکر می‌کردم مرد آن است که روی حرفش بماند بلکه امید داشتم به روزهای آتی که ادبیات جزو جدا ناشدنی فرهنگ خواهد شد و با این دست فرمان که می‌رویم شاید بتوانیم در پرسشنامه‌ها در برابر شغل بنویسیم نویسنده!

آن روزها البته فاصله داشت از منظر فروش فلان کار جدی با بهمان اثر عامه پسند... .

حالا دلم خوش است دست کسی کتاب ببینم. در این وانفسا همین که کسی پول بدهد برای کتاب از نظرم آدم محترم‌تری است. حالا هر چه می‌خواهد بخرد. می گویم بالاخره شاید از صد تایشان یکی هم به صرافت خواندن کار بهتری افتاد و همین هم غنیمت است. البته قبول دارم که ممکن است منِ نویسنده به صرف این که کتابم خوب فروخته توهم برم دارد که کاری کرده‌ام کارستان و ورقی افزوده‌ام به دفتر ادبیات فارسی اما توهم من هزینهٔ کمتری را به این روزهامان تحمیل خواهد کرد تا نخواندن‌هایمان...

به قولِ پیرِ یوش «آن که غربال به دست دارد ازعقبِ کاروان می‌آید».

زمان کارش را بلد است. ما هم رفیق بیا سرمان به کار نوشتن باشد و دل گیر نشویم اگر کارمان نمی‌فروشد. چون هم تو می دانی و هم من که هرجا حرف فروش و پول و...است سر و کلهٔ دار و دسته‌ها و مافیا و...هم پیدا می‌شود و اگر بخواهی استقلالت را حفظ کنی باید هزینه‌اش را هم بپردازی و... .

مصطفی انصافی (نویسنده)

پرسش این است: «چگونه کتاب پرفروش بنویسیم؟» در این پرسش «ما» ی نویسنده‌ای مستتر است که می‌خواهد کتاب پرفروش بنویسد، اما نمی‌داند چگونه. در نتیجه می‌پرسد: «چگونه کتاب پرفروش بنویسیم؟» حالا کسی یا کسانی پیدا می‌شوند که به این پرسش پاسخ دهند. اما پرسش‌هایی از این دست هم فریبنده است و هم اساساً اشتباه. فریبنده است برای این‌که پرسنده ضمن پرسیدن چنین پرسشی آگاهانه یا احمقانه دارد تلقین می‌کند که دستورالعمل‌ها، راهکارها یا فرمول‌هایی برای نوشتن کتاب پرفروش وجود دارد؛ و اشتباه است، برای این‌که دستورالعمل، راهکار یا فرمولی برای نوشتن کتاب پرفروش وجود ندارد. نه نویسنده و نه ناشر نمی‌توانند پرفروش بودن اثری را تضمین کنند. نمونه‌ها در ایران و جهان بسیارند. چه بسا نویسندگانی چون گلشیری که، به قول محمد محمدعلی، گفته: «اگر قرار به پرفروش نوشتن است من چیزی می‌نویسم که دو برابر «بامداد خمار» فروش کند» و رفته نشسته به نوشتن و نتیجه‌اش شده «آینه‌های دردار»، شکستی سخت در برابر «بامداد خمار» بر پیشخوان؛ و چه بسا نویسندگانی که هرگز در تخیلشان هم نمی‌گنجیده که رمانی پرفروش بنویسند و نوشته‌اند و شده، همچون اومبرتو اکو که با استناد به گفتهٔ ناشر آمریکایی‌اش انتظار نداشته رمان «نام گل سرخ» بیش از سه‌هزار نسخه در آمریکا بفروشد و برای سه هزار نسخه هم پیش‌پرداخت گرفته، اما کتاب در نهایت در آمریکا سه میلیون نسخه به فروش رفته.

با این حال، به نظرم پژوهش دربارهٔ رمان‌های پرفروش ضروری است. چنین پژوهش‌هایی از ارزش جامعه‌شناسی برخوردارند. در ابتدا باید «رمان پرفروش» تعریف شود: فروش حداقل چند نسخه از یک رمان آن را وارد «باشگاه پرفروش‌ها» می‌کند؟ سپس با توجه به ارتباط تنگاتنگی که پرفروش شدن یک اثر با ساختارهای فرهنگی هر جامعه دارد، نتیجهٔ پژوهش می‌تواند اطلاعات بسیاری را در اختیار پژوهندگان قرار دهد، از جمله می‌توان مؤلفه‌های مشترک در آثارِ پرفروشِ هر دوره را کشف کرد. چنین پژوهش‌هایی در تعداد زیادی از کشورهای جهان به همتِ مراکز افکارسنجی با جامعهٔ آماری بسیار بالا با اهداف جامعه‌شناختی انجام می‌شود.

در نهایت نویسنده، ناشر و دست‌اندرکاران نشر نه صلاحیت انجام چنین پژوهش‌هایی را دارند، نه حتی نتیجه‌اش برای نوشتن کتاب پرفروش به درد آن‌ها می‌خورد. نویسنده حتی اگر تمامی آن مؤلفه‌های مشترک در آثار پرفروش را در اثرش به کار بندد تضمینی برای پرفروش شدن آن اثر نیست. چه آن‌که از میان تعدادِ کثیرِ رمان‌های قطوری که برچسب «عامه‌پسند» دارند و در اغلب آن‌ها مؤلفه‌هایی خاص تکرار می‌شوند و به همت ناشرانی خاص منتشر می‌شوند، تعداد انگشت‌شماری انتظارات نویسنده و ناشر را در فروش برآورده می‌کنند.

داوود غفارزادگان (نویسنده)

اگر بلد بودم کتابای خودم پرفروش می‌شد و می‌بینید که نیست. این دست سوالا را از پرفروش‌ها بپرسید.

حامد داراب (شاعر، نویسنده، روزنامه نگار)

نکته دربارهٔ این پرسش این است که چرا در گسترهٔ جهانی که به سمت واقعیت‌های مجازی پیش می‌رود؛ باید کتابِ پر فروش منتشر کرد؟ در واقع می‌شود پرسید که طرحِ چنین مسئله‌ای با توجه به مقتضیاتِ زمانِ ما چرا الزام دارد؟ واضح است که پاسخ به طرحِ مسئله‌ای این‌چنین با نگرشی انتقادی در برابر یک پرسش؛ فضا و زمانی فراخ را برای آسیب‌شناسی می‌طلبد. اما من به عنوان یک فرد که سال‌ها در گسترهٔ آسیب‌شناسی چنین موضوعی مطالعه داشته‌ام؛ به بهانهٔ کم‌بودن فرصتِ پاسخ برای این سؤال؛ طرح نظری خود را به شکلی کوتاه اینجا می‌آورم. آنچه پیداست تغییر تریبون اساسی ارائهٔ علم و هنر است. مطالعات نشان می‌دهد غیر از علوم دقیقه، اغلب علوم و هنرِ دیگر، دستکم در سه دههٔ گذشته تریبون اساسی ارتباط خود با مخاطب به وسیلهٔ نشرِ مکتوب را کم‌رنگ کرده‌اند. چرا که به واسطهٔ فضای مجازی فرصت‌های تازه‌ای برای ارائهٔ خود یافته‌اند. این مهم بی‌تردید در شمار مخاطبان کتاب تأثیر گذاشته است. از این منظر، فکر به اینکه باید کتاب پر فروش منتشر کرد، و روش‌های نیل به چنین هدفی، اساسن بی‌هوده می‌نماید. در جهانی که شمار مخاطبان کتاب

تلاش می‌کنند تا به سریع‌ترین روش ممکن منابع و مراجع مورد نیاز خود را باز یابند، نشر باید بتواند؛ به جای طرح مسئله‌ای اینچنینی، این پرسش را برای خود مطرح کند که چگونه می‌تواند به شکلی سانترالیزم شده آثار خود را در تریبون‌های نوین ارتباط جمعی به مخاطب ارائه دهد؟

مصطفی طاهری (نویسنده)

یک: طراحی روی جلد؛ اولین نکتهٔ که مخاطب به طرف کتاب جذب می‌شود طرح روی جلد کتاب است. بهترین طرح روی جلد هم طرحی است که دارای سه مؤلفه باشد.۱: سؤال برانگیز باشد، به عبارت بهتر مخاطب به محض دیدن جلد کتاب سؤال برایش پیش بیاید که معنی این طرح چیست و همین نکته باعث جلو آمدن او و نگاهی انداختن ۲: خود طرح یک داستان در دل خودش داشته باشد ۳: خیلی محدود و تخصصی نباشد تا هر کسی با هر طرز تفکر و فرهنگی بتواند یک نوع برداشت. داشته باشد

دو: عنوان یا نام اصلی کتاب: بعد از اینکه مخاطب از طرح روی جلد خوشش آمد جلو آمده و حالا عنوان کتاب را می‌خواند در اینجا سؤال برانگیز بودن باز هم صادق است اما معمولاً بهترین نام برای کتاب نامی است که روایت کننده یک اتفاق باشد مثل این نام: معمای قتل سعید دستیار؛ در اینجا برای مخاطب این سؤال پیش میاید که اولاً سعید دستیار کیست، دوم اینکه چرا او به قتل رسیده و سوم اینکه سرنوشت این قتل به کجا رسیده و آیا قاتل پیدا شده، پس بنابراین باید عنوان کتاب هم برای مخاطب جذاب باشد

سوم: زیر عنوان، شاید برای برخی از نویسندگان زیر عنوان برای نام کتاب چندان مهم نباشد اما برای مخاطب بسیار مهم است، چرا که هر نکته ایی که بتواند او را از داخل کتاب مطلع سازد جذاب است و مهم.

چهارم: نوشته پشت جلد کتاب: بسیاری از نویسندگان و ناشران فقط بریده ایی از کتاب و یا مطالبی در مورد نویسنده را در پشت جلد قرار می‌دهند که این اصلاً برای مخاطب راضی کننده نیست، نوشته پشت جلد کتاب مثل یک دریچه کوچک است که وقتی خواننده از آنجا نگاه می‌کند منظره جذابی را ببیند و مشتاق برای رفتن به آنجا، بهترین و کاربردی‌ترین نکته در اینجا این است که از شهرت و فروش کتاب و مطالب جذاب آن تعریف و تمجید شود چرا که مخاطب قرار است این کتاب را بخرد نه نویسنده و یا ناشر آن.

پنجم مقدمه: تقریباً بیست درصد از خوانندگان مقدمه کتاب‌ها مطالعه می‌کنند و دیگران بدون توجه از مقدمه عبور کرده و به دنبال مطالب اصلی می‌روند.

در ایجا اگر بخواهیم مثل یک فلوچارت یا فرآیند عمل کنیم باید بگویم آیا کتاب یک داستان یا رمان است یا کتاب‌های عمومی که اکثراً آموزشی هستند، اگر داستان و رمان است وجود مقدمه چندان مهم نیست چرا که مخاطب برای مطالعه داستان کتاب را می‌خرد، اما اگر یک کتاب عمومی و آموزشی است مقدمه می‌تواند بخشی از مطالب آموزشی کتاب را به دوش بکشند.

در اینجا این نکته خالی از لطف نیست که مقدمه نباید همانند یک سد در مقابل جوش و خروش مخاطب عمل کند، در اکثر کتابهایی که در کشورمان چاپ می‌شوند مقدمه‌ها همین گونه هستند دارای یک سری مطالب تکراری مثل این: امروزه در عصر ارتباطات و یا ... این مطالب تقریباً هیچ سودی برای خواننده ندارند و بیشتر او را کسل کرده و از علاقه‌اش به خواندن کتاب کم می‌کند.

بنابراین باید سعی شود که مقدمه کتاب به شکل جذابی نوشته شود.

ششم: فصل اول کتاب: فصل اول کتاب مهمترین قسمت یک کتاب است در واقع این فصل اول کتاب است که تعیین می‌کند خواننده ادامه کتاب را بخواند یا خیر، اگر فصل اول جذابیت لازم را

نداشته باشد مخاطب هرگز فصل‌های بعدی کتاب را مطالعه نخواهد کرد.

در اینجا یک ایده بسیار عالی و کاربردی برای فصل اول کتاب خدمت شما عرض می‌کنم

باید فصل اول را نویسنده همانند یک سفرنامه بنویسد سفرنامه از سفری به داخل کتاب، باید تمام کتاب همانند سرزمینی طراحی و توصیف شود و یکی یکی شهرها و محله‌های بین راه که همان فصل‌های کتاب و مطالب آموزشی آن است به تصویر کشیده شود، این کار باعث جذابیت کتاب شده و خواننده با علاقه بیشتری مطالب کتاب را ادامه خواهد داد.

مواردی که گفته شد بخش مهمی از مواردی است که برای نوشتن یک کتاب خوب باید رعایت شود تا کتاب پرفروشی داشته باشیم، دیگر مطالب مثل متن اصلی کتاب و تبلیغات هم بخش مهمی هستند اما مواردی که در اینجا گفته شد مطالبی بود که کمتر در مورد آنها صحبت شده است.

سعیده زادهوش (نویسنده)

به عقیده من اگر کسی در داستانش المان‌هایی به کار ببرد که هم نظر عوام را تأمین کند هم نظر خواص را کتابش پرفروش می‌شود که البته چنین کاری بس دشوار است.

خدیجه شریعتی (نویسنده)

پرفروش نیستم که بتوانم تجربه‌ام را بنویسم اما انها هم که پر فروش‌اند هرکدام تجربه و پیشنهادات متفاوتی دارند، من دوست دارم اگر پرفروش می‌شوم مثل کشتن مرݝ مقلد یا گتسبی بزرگ باشد. پرفروشی را هم که بعد از مرگ نویسنده باشد نمی‌خواهم طفلک کندی تول عالم و آدم رماناش را رد کردند انوقت بعد از خودکشی ش زمانی رسید که هر امر یکایی یا اتحادیه ابلهان اش را خواتده بود یا در حال خواندن بود یا در حال خرید کتاب. بسیاری از کتابها ماندگارند اما نه چندان پرفروش، بسیاری زمان خود پرفروش‌اند و مثل شهاب بسرعت محو می‌شوند، به نظر من باید جذاب بنویسیم با تعلیق و ماجرا و شخصیت‌های جالب که هرکسی یا بخشی از خودش را دران می‌بیند یا می‌خواهد باشد یا می‌خواهد بنویسد یا بیافریند، از ادمهای تخت و تیپیک و ماجراهای نخ نما شده طرفی برنمی بندید، بندرت داستانهای کوتاه پرفروش می‌شوند مگر یکی مثل آلیس مونرو و فرارش مثلاً، ولی کلاً پرفروش بودن تا حدی هم قضا و قدری است!!! به ناشر به تبلیݝات و به برداشت سینمایب هم بستگی دارد.

و در پایان تشکر می‌کنم ازتمامی نویسندگان و منتقدین عزیزی که ما را از نظر ارزشمند خود بهره مند کردند. و شاید بهتر است این نکته را اضافه کنم که براساس آن گفتهٔ مشهور، کتابی بنویسیم که خودمان دوست داریم بخوانیم وگرنه ادبیات و آنهم ادبیات داستانی، جایی برای سودای شهرت و ثروت ندارد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک    
telegram.me/chookasosiation
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود فصلنامه پژوهشی شعر چوک
www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html 
دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
www.chouk.ir/ava-va-nama.html 
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir 
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان 
www.chouk.ir/honarmandan.html 
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مقاله «چگونه یک کتاب پرفروش بنویسیم؟» «الهام زارعی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692