اسطورههای یونان باستان سرشار از قصههای دلکشاند؛ قصههایی شگفت از خدایان، انسانها و موجودات عجیبالخلقه. خواندن این قصهها نه فقط به ما لذت میبخشد، بلکه به فهمِ بهترِ داستانهای اقتباسیِ مدرن نیز کمک میکند. اما گستردگی و چندپارگی منابع و فقدان ترجمههای درخور سبب شده است که آگاهی یافتن از آنها مستلزم مطالعهای وسیع و چندین ساله باشد.
برای غلبه بر این نقصان، برآنیم که در ماهنامۀ داستانی چوک، خلاصههایی به زبان ساده، تهیه و منتشر کنیم تا خوانندگان علاقهمند بتوانند با صرف کمترین زمان و انرژی با قصههای اسطورهای این سرزمینِ کهن آشنا شوند.
داستان لیکورگس و نهالهای انگور
لیکورگس[1] پادشاه تراکه[2] بود. دیونوسوس[3]، خدای شراب، تصمیم داشت همراه ملازمانش، باکخانتها و ساتورها[4]، از این سرزمین عبور کند. اما لوکورگس، که دلی تپنده و دلیر داشت، راضی به این کار نشد و بهجای آن با دیونوسوس و یارانش به مقابله پرداخت. او باکخانتها و ساتورها را زندانی کرد و به زنجیر کشید. دیونوسوس از الهه تتیس کمک خواست. الهه مداخله کرد و بی آنکه لوکورگوس بفهمد، همراهان دیونوسوس را آزاد کرد. لوکورگوس که از فرار اسرارآمیز زندانیانش شگفتزده شده بود، دچار جنون شد، شمشیرش را برداشت و به خیال آنکه درختان انگور را هرس میکند، هم پای خود و هم دست و پای پسرش را قطع کرد.
خدایان دیگربار قوۀ تشخیص را به او بازگرداندند، اما از سوی دیگر سرزمین تراکه را دچار خشکسالی کردند. کاهنی پیشگویی کرد که این خشکسالی از سرزمینشان دور نخواهد شد مگر آنکه لوکورگس کشته شود. چندی بعد، همشهریان لوکورگس که قحطی به آنها کارگر شده بود، لوکورگس را
گرفتند و در کوهی در نزدیکی شهری به نام پانگئوس[5] به چهار اسب بستند. سپس به اسبها فرمان حرکت دادند، در حالیکه هر کدام را رو به جهتی متفاوت میراندند. اسبها حرکت کردند و لوکورگس در میانشان آنقدر کشیده شد تا به چهارپاره تقسیم شد.
در نسخهای دیگر از این داستان آمده است که لوکورگس، دیونوسوس را از تخت به زیر کشید و پادشاهیاش را از او گرفت. به این صورت خدایی او را به تمسخر گرفت. سپس، شادمان از پیروزی جامهای پیاپی باده را سرکشید و آنچنان خورد تا مست شد. در عالم مستی، هوس کرد به مادرش تجاوز کند. وقتی مستیاش از سر پرید، واقف به کار ناپسندی که کرده بود، تصمیم گرفت تمام نهالهای انگور را از ریشه درآورد تا دیگربار نتواند شراب بنوشد. اما، دیونوسوس که خدای شراب و پاسدار آیینهای شرابسازی و شرابخواری است، لیکورگس را دچار جنون کرد. لذا، او بهجای از ریشهدرآوردن تاکها، زن و فرزند خویش را قربانی کرد. پس از این حادثه، دیونوسوس او را به پلنگ دگرگون کرد و به کوهستان فرستاد.
نسخههای این داستان هنوز پایان نگرفتهاند، دیودورس معتقد است که لوکورگس، هنگام گذشتن دیونوسوس از تارکه، بر او و همراهانش تاخت. دیونوسوس با وجود کشتهشدنِ چندتن از یارانش توانست به آنها کمک کند. او چشمان لوکورگس را از کاسه درآورد و به صلیبش کشید.
در نسخهای دیگر، آمده است که یکی از همراهان دیونوسوس به نام آمبروسیا[6] خود را بهشکل جوانۀ تاک درآورد و دور گردن لیکورگس پیچید. لیکورگس تا مرز خفگی پیش رفت، اما یکی از خدایان، هرا، به داد او رسید و از دست آن دختر نجاتش داد. ■
[1] Lycurgus
[2] Thrace: سرزمینی واقع در جنوب یونان باستان که امروزه بخشی از آن در ترکیه قرار دارد.
[3] Dionysus
[4] Bacchantes and Satyres
[5] Pangeus
[6] Ambrosia
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک |
telegram.me/chookasosiation |
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک |
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html |
دانلود فصلنامه پژوهشی شعر چوک |
www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html |
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک |
www.chouk.ir/download-mahnameh.html |
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک |
www.chouk.ir/ava-va-nama.html |
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری خانه داستان چوک |
www.khanehdastan.ir |
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك |
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html |
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان |
www.chouk.ir/honarmandan.html |
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک |
instagram.com/kanonefarhangiechook |
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر |
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html |