«فرانس امیل سیلانپا» از معروفترین نویسندگان فنلاند و اولین نویسندهای که در 1939 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد برای «درک عمیق از زندگی دهقانان کشورش و هنر نفیسش در به تصویرکشیدن راههای ارتباطی و مراوده آنها با طبیعت»
فرانس امیل سیلانپا (Sillanpää Koskinen که بعدها به Sillanpää تغییر یافت) در ۱۶ سپتامبر سال ۱۸۸۸ در خانوادهای دهقانی در جنوبغربی فنلاند متولد شد. خانوادهای که پس از گذراندن حوادث و بلایای فراوان و از دستدادن فرزندانشان، توانستند تنها فرزند باقیماندهشان «فرانسامیل» را به مدرسه و با قرض گرفتن پول از دیگران به دانشگاه هلسینکی بفرستند تا در رشته زیستشناسی مشغول به تحصیل شود، اما او تحصیل را نیمه رها کرد، زیرا حمایتگران مالی تحصیلیش دیگر حاضر نبودند مخارج او را تقبل کنند. به روستایش برمیگردد و پدر و مادر خود را فقیرتر از همیشه مییابد. یک زندگی سخت و پر مشقت در انتظارش بود، اما سختی سبب نشد که تمام وقت به نویسندگی نپردازد. اگرچه او مدرسه پزشکی را به اتمام نرساند، اما یک جهانبینی را بر اساس فلسفه طبیعی برای داستانهایش بدست آورد.
در 1914 داستان کوتاهی مینویسد و آن را برای سردبیر روزنامه بزرگ”Uusi Suometar” ارسال میکند، بدون آنکه امید زیادی برای انتشار داشته باشد، اما به جهت استفاده از عباراتی زیبا و هنری و داستانی که با عشق و شوق نوشته شده بود، پس از مدتی بسیار کوتاه در صفحه اول روزنامه با نام «قلم» منتشر میشود. سیلانپا یک نامه بسیار زیبا به همراه حقالزحمهای بابت داستانش از سردبیر دریافت میکند
و بعد از این اتفاق چندین داستان دیگر نیز در این روزنامه منتشر میکند تا دنیای ادبی هلسینکی هویت او را به عنوان نویسنده کشف کند.
داستانهای منتشر شده او اتفاق غیرمنتظرهای را برایش رقم میزند؛ ناشر شناخته شدهای از او میخواهد کل آثارش را برای انتشار (کتاب) به او بسپارد و با پیشنهادی منطقی به او، فرصتی برایش فراهم میکند تا در آرامش بتواند به نوشتنش ادامه دهد.
در 1914 حماسه زندگیش رقم میخورد. آشنایی او با دختری هفده ساله به نام «سیگرید» در یک مهمانی رقص، و ازدواجشان در 1916 آغازگر یک زندگی عاشقانه بیستوپنج ساله میشود که پایانش در یکی از صبحهای ماه آوریل 1939 است. «سیگرید»، فرانسامیل را با هفت فرزندش برای همیشه تنها میگذارد.
اولین رمانش را در 1916”Elämä ja aurinko”; (Life and the Sun) منتشر میکند. «زندگی و خورشید» که با استقبال فراوانی روبرو میشود؛ حکایت مرد جوانی است که در یک تابستان از شهر به روستا میآید و در دام عشق دو دختر میافتد.
یک ترانه کاریزماتیک از طبیعت تابستانی و یک داستان عاشقانه برای جوانان در مناطق روستایی. داستانی از یک پورنوگرافی که هیچ اعتراضی علیهاش شنیده نشد. او ساده و روان «طبیعت» و «ذهن» انسان را در ابتدای داستان به صورت شجاعانه در معرض دید خواننده قرار میدهد. جالبترین چیز در کتاب زبان زیبا و قدیمی فنلاندی و همچنین یک روایت غیر معمول است.
" اولین نشاندهنده خلقت، شور و شوق، زمان میخواهد که «نتیجه» را تولید کند.»
سیلانپا در داستان «زندگی و خورشید» یکی از لحظههای «زمان» زندگی را به تصویر میکشد که در حال ناپدید شدن است. داستانی از رقص پر زرق و برق و ناامیدی، سود و زیان، آزادی، درام و حیرت که در آن درباره جوانان صحبت کرده است. شوک و هراس از جنگ داخلی فنلاند در سال 1918
سبب خلق بهترین رمان او “meek heritage” (ارثیه ناچیز) میشود که دلایل جنگ داخلی (فنلاندی) را در آن شرح داده.
داستان «چگونگی گرفتار شدن یک روستایی حقیر با گارد سرخ بدون توجه به پیامدهای ایدئولوزیکی آن» که علیرغم عینی بودن آنها در آن زمان بسیار بحثانگیز بود. سیلانپا خط فقر در فنلاند را به گونهای تعریف میکند که قطعاً به ذهن متبادر میشود.
قدرت این رمان، برای پرترهای است که او از رفتارها و رفتار دهقانان در یک دوره انقلابی در ذهن خواننده میکشد.
داستانی نوآورانه و انقلابی و یک دنیای کامل از تاریخ و روانشناسی؛ او نشان میدهد که چگونه کشورش و رویدادها، شخصیت اصلی را به همان اندازه که فعالیتهایش شکل میگیرد، شکل میدهد.
در 1923 یک داستان بسیار عاشقانه به نام ja Ragnarl” Hiltu “ نوشت. یک تراژدی از عشق پسر شهری با دختری خدمتکار روستایی. این کتاب را در اوت 1920 شروع کرد، اما اتفاقاتی سبب شد که در فوریه 1923 به کتابفروشیها عرضه شود.
این رمان پر از احساسات و افکار جوانان در اوایل قرن بیستم است. سیلانپا در این اثر به زیبایی تصویری از احساسات نابالغ دو شخصیت اصلی و عدم امکان همبستگی واقعی بین دو طبقه مختلف جامعه آن روز کشورش را ارائه میدهد. اگرچه این اثر در آن زمان بهترین رمان در نظر گرفته شد، اما باعث بروز خشم اخلاقی در آن زمان و جامعه فنلاند میشود. حوادث کتاب، یک پیشقدم کوچک از جنگ داخلی فنلاند است.
داستان «هیلتی و رنگار» برگرفته از اتفاقی بود در تعطیلاتی که سیلانپا در تامپیر داشت. او که تعطیلات تابستانیش را در یک کارخانه متعلق به خانواده Liljeroos، میگذراند (جایی که بعداً مؤسسه ورزشی Varala شد) با اتفاق مرگ دختر کشاورز آرام و بستهای که به عنوان خدمتکار برای آن خانواده کار میکرد روبرو میشود. خدمتکاری که مشکلاتی در کارش داشته است. پس از انتشار این اثر، برخی از خوانندگان تامپیر به عنوان اعضای خانواده Liljeroos شناسایی شدند، و Sillanpää مجبور به توضیح برای پسران این خانواده میشود. بر اساس این داستان، در سال 1988 یک فیلم و تئاتر تلویزیونی ساخته شد.
دهه 1920 برای او زمان شروع مشکلات مالی بود. بازسازی املاک جدیدش در روستای قدیمی که در آن تولد و بزرگ شده بود، بودجه او را برای نوشتن کتاب و انتشار کاهش داد. اگر چه از 1924 تا 1927 در یک شرکت چاپ و نشر به عنوان یک سردبیر مشغول به کار شد، اما این راهحل دائمی برای رفع مشکلات مالیش نبود. در اوایل دهه 1930 انتشارات Otavaä با پرداخت 600،000 مارک فنلاندی او را از مشکلات مالی رها کرد. با رفع مشکلات مالیش دوره جدید خلاقانه نویسندگیش برای تبدیل شدن به یک چهره بینالملی در اوایل دهه 1930 آغاز شد. او با انتشار تقریباً هر ساله یک رمان توجه دنیای خارج از فنلاند را جلب کرد.
او شهرت جهانیش را برای رمان” “the Nuorena nukkunut name Maid Silja) (The خدمتکار سیلجا در سال 1931 به دست میآورد. داستان مبارزه یک دختر به نام «سیلجا»، که در نیمه اول قرن بیستم تلاش میکند در فنلاند زندگی کند. او که دارای اشرافیت و نجابت خاصی است (پس از مرگ پدرش) مجبور است برای خانوادههای مختلفی کار کند او هرگز ناله نمیکند و تسلیم نمیشود تا اینکه برای استادی مشغول به کار میشود و عشق به زندگیش وارد میشود اما... داستان غمانگیز از سقوط خانوادهای بر اثر فقر.
یک اثر عالی برای مشاهده و تفکر زندگی مردم فنلاند در پایان قرن نوزدهم. داستانی پر از سفر و مرگهای غمانگیر و ناگوار و توصیفهای عالی از مناظر و زندگی آداب و رسوم و زندگی در اجتماع فنلاند شرحی زیبا ازمزارع، جنگلها، دریاچهها و طبیعت فنلاند.
تا اواسط کتاب زمان رخ دادن داستان را نمیتوان حدس زد، اما با گذشت چندین دهه از صفحات کتاب خواننده متوجه میشود که داستان مربوط به سالهای 1916 است، آن زمانی که فنلاند بخشی از امپراتوری روسیه است.
او به خواننده اجازه میدهد تا به شخصیتهای داستانش بسیار نزدیک شود و محیط زیست روستایی را به نحو شگفتآوری تجربه کند، به همین دلیل خواننده از همان ابتدا میداند در زندگی «سلیجا» خوشبختی پایدار نیست، زیرا به خوبی نشان میدهد که که با داشتن روحیه و سخت کار کردن او نباید منتظر پاداش یا سزوار پاداش باشد. بخشهایی از داستان که حوادث مربوط به جنگ داخلی فنلاند است (اولین سالهای مستقل بودن فنلاند و انقلاب روسیه)، از منظر مردم عادی نشان داده.
این اثر، نگاه ساده اگزیستانسیالیستی، نه یک زندگی رمانتیک، با زبان فوقالعاده و واقعگرا نوشته شده که عنصر کلیدی آن ارتباط بین طبیعت و انسان.
در سال 1936، دانشگاه هلسینکی دکترای افتخاری به سیلانپا اهدا میکند و در سال 1939، برای «درک عمیق از زندگی دهقانان کشورش و هنر نفیسش در به تصویر کشیدن راههای ارتباطی و مراوده آنها با طبیعت» برنده جایزه نوبل ادبیات میشود.
بنیاد نوبل این واقعیت را پنهان نمیکند که یکی از دلایل اهدا جایزه به «فرانس امیل سیلانپا» برای حمله اتحاد جماهیر شوروی در ماههای قبل به فنلاند بوده است.
او که به تازگی همسرش را از دست داده بود با «آنا ون هرتزن» منشیاش ازدواج کرده و برای دریافت جایزه نوبل با آنا به استکلهم میرود. او حاضر به حفظ جایزه نشده و آن را به عنوان بخشی از برنامه جمعآوری فلزات گرانبها برای کمک به تلاشهایی برای نبرد با شوروی اهدا میکند. پس از مدتی از همسر دوم جدا شده و برای درمان اعتیاد به الکل و دیگر بیماریهای که داشت در بیمارستان بستری میشود.
پس از جنگ جهانی دوم، اغلب در رادیو ظاهر میشود. نمایشهای رادیویی او، به ویژه «سنت صحبت در شب کریسمس» از 1945 تا 1963 بسیار محبوب میشود.
در تاریخ 26 ژانویه 1938 سیارکی که توسط فیزیکدان فنلاندی کشف شده، به نام او سیارک 1446 Sillanpää نامگذاری میشود.
از او داستانهای کوتاه و مقالات فراوانی نیز به جای ماندهاست آخرین رمان او «زیبایی و بیچارگی زندگی بشر» سال ۱۹۴۵ به چاپ رسید. سیلانپا در نهایت در تاریخ 3 ژوئن 1964 در سن ۷۶ سالگی درگذشت.
آثار اوعمدتا تصویری امپرسیونیستی از زندگی آرام مردم عادی کشورش بود. شخصیتهای داستانیش را از دیدگاه زیستشناسان مشاهده میکرد، زیرا آنها را بخشی جداییناپذیر از محیط اطراف خود میدانست. این نگرش به ویژه در رمانهای (Hurskas kurjuus1919)؛ ارثیه ناچیز و خدمتکار «سیلجا» مشهود است. در آثار او زندگی عامل و نیروی مسلط است و طبیعت فقط پس زمینهای برای امور نیست بلکه عاملی اصلی است که مردم بخشی از آن هستند. در آثارش مردم به عنوان بخشی از طبیعت دیده میشود و با قوانینی که وضع میکند اولین اقدامات را برای زندگی در طبیعت انجام میدهند.
او در کارش تصویری متحد از مردم روستایی با زمین توصیف کرد. ■
آثار فرانس امیل سیلانپا
Elämä ja aurinko -1916-
Ihmislapsia elämän saatossa -1917-
Hurskas kurjuus -translated as Meek Heritage- -1919-
Rakas isänmaani -1919-
Hiltu ja Ragnar -1923-
Enkelten suojatit -1923-
Omistani ja omilleni -1924-
Maan tasalta -1924-
Töllinmäki -1925-
Rippi -1928-
Kiitos hetkistä- Herra… -1930-
Nuorena nukkunut -translated as The Maid Silja- -1931-
Miehen tie -1932-
Virranpohjalta -1933-
Ihmiset suviyössä -translated as People in the Summer Night- -1934-
Viidestoista -1936-
Elokuu -1941-
Ihmiselon ihanuus ja kurjuus -1945-
منابع
www.britannica.com/art/Finnish-literature
https://en.wikipedia.org/wiki/Frans_Eemil_Sillanp
https://www.nobelprize.org/prizes/literature/1939/sillanpaa/auto-biography/