برای من کتابهای قطع جیبی همیشه کتابهای همراه بودهاند؛ کتابهایی که میشود همه جا به خواندنشان نشست. قطع جیبی صمیمیتی خاص دارد که انگار شما را به دوستی با کتاب و همنشینی بلند مدت با کلماتش دعوت میکند. این روزها اما کتابهای جیبی کم شدهاند، به خصوص کتابهای نویسندگان داخلی.
انگار نویسندگان ما فکر میکنند این قطع برای کتابها و حرفهای مهمشان به اندازهٔ کافی جدی نیست یا میترسند کتابهایشان در این قطع کوچک دیده نشوند و در این بلبشوی بی خوانندگی در قفسه کتابفروشی گم شوند. اما خوشبختانه نویسندههای شناختهشدهتر این ترسها را کنار گذاشتهاند و به همت انتشارات «روزنه» هنوز میتوان چندتایی همراه خوب خواندنی پیدا کرد.
یکی از بهترین کتابهای جیبی نشر «روزنه» مجموعه داستان «خاک زیر ناخن» است؛ دومین مجموعه داستان کوتاه بهاره ارشدریاحی که بعد از رمان تحسین شده «تقویم تصادفی» به چاپ رسیده است. این کتاب بیشتر از یک مجموعه داستان کوتاه است. بهاره ارشدریاحی در این مجموعه چیزی فراتر از روایت و قصه یا حتی اندیشههای خودش برای ارائه دارد. آنچه میتواند کتاب او را به یکی از مهمترین کتابهای تألیفی در یک دههٔ اخیر بدل کند.
اگر مجموعه داستان «لیتیوم کربنات» یا رمان «تقویم تصادفی» را خوانده باشید میدانید یکی از مهمترین ویژگیهای این دو اثر زبان آنهاست. زبان در داستانهای بهاره ارشدریاحی فراتر از فرم است و گویی به سوی محتوا میرود. ارشدریاحی کارکرد زبان را میشناسد و سعی میکند داستانش را در بستری درست روایت کند.
اما زبان چه اهمیتی دارد؟ زبان در کارهای این داستاننویس در واقع همان زبانی است که هایدگر توصیف میکند. زبان در فلسفهٔ هایدگر، هستی است. او میگوید: «زبان قرارگاه و خانهٔ وجود است. انسان در
این خانه سکونت میکند و متفکران و شاعران محافظان این خانهاند.» هایدگر از شاعران حرف میزند، اما در واقع منظورش هنرمندانی است که زبان را به عنوان وسیلهای برای خلق معنا و اندیشه استفاده میکنند. از این منظر باید گفت داستاننویسانی مثل بهاره ارشدریاحی مهمترین محافظان خانهٔ وجودند.
داستان به مثابه یک روایت بخشی از اندیشهایست که نویسنده قصد انتقالش را دارد. بخش دیگری از اندیشه در زبان و انتخاب کلمات و چگونگی ترکیبشان نهفته است. اگر نویسنده بر این ابزار انتقال و تولید معنا تسلط نداشته باشد توانایی خلق گفتمان را هم نخواهد داشت چون راه تفکر از مسیر زبان عبور میکند، پس فکر بیان نشده در حقیقت وجود ندارد. از سوی دیگر باید دقت داشت که بیان غلط یک تفکر در واقع خود تفکر غلط است. پس لازمهٔ رشد اندیشه رشد و بهسازی زبان است. زبان تنها دایرهٔ لغات نیست؛ چگونگی بکارگیری این لغات و استفاده از انعطافها و خشکیهای یک زبان برای ساخت جمله و ترکیبات تازه نیز همان زبان است. متاسفانه آن روزها زبان فارسی مورد هجمههای زیادی واقع شده و این خانهٔ وجود زبان فارسی بسیاری از محافظان سرشناس خود را با تنگنظریها یا به حکم قضا از دست داده است. این ضعف تنها مشکل ادبیات فارسی نیست. این ضعف جریان اندیشه و گفتمان گویشوران این زبان را تضعیف خواهد کرد.
مجموعه داستان کوتاه «خاک زیر ناخن» یکی از متونی است که درستنویسی و استفادهٔ صحیحش از زبان میتواند به جبران این ضعف بیانجامد. زبان بهاره ارشدریاحی در بسیاری از داستانهای این کتاب ساده، همهفهم و در عین حال درست است. نویسنده در جملات داستانهایش با جایگذاری درست فعل و ساخت گزارههای صحیح -که به بهترین شکل معنای نهفته در قصه و روایت را پیش میبرند و در عین حال در ذهن خواننده مینشینند- به ساخت معنا کمک میکنند. خواننده با کمک این زبان تازه یافته و مدون میتواند به گفتمان خود سرو شکلی قابل بیان ببخشد و از گنگی دربیاید. به زبان سادهتر بهاره ارشدریاحی بدون لفاظی و ژانگولر بازی زبانی به درستترین شکل ممکن داستان خود را ارائه میکند درنتیجه مخاطب نیز با استفاده از همین زبان برداشت خود را مانند داستانی جدید خلق میکند. خواندن اینگونه کتابها میتواند بهترین وسیله برای گسترش زبان و اندیشه باشد.
به نظر من یکی از بهترین داستانهای این مجموعه داستان «نجاست؛ آنقدر که سقف خانه مباح شود به خرابی» است. در این داستان زبان به بخشی از روایت
نیز بدل شده است، یعنی چیدمان کلمات و ساختار جملهها در عین صحیح بودن به لحاظ دستوری، بر اساس ساختار روایت او شکسته شدهاند. این داستان اوج استفاده بهاره ارشدریاحی از انعطافپذیری زبان فارسی است. میخواستم بخشی از داستان را اینجا به عنوان شاهد بنویسم، اما آنقدر این روایت در زبان پیچیده و پیوسته است که احساس کردم انتخاب بخشی از آن بدون آنکه به ساختار زبانش لطمه بزند غیرممکن است. بهترین توصیهای که میتوانم بکنم خواندن کامل این کتاب کوچک است؛ کتابی که میتواند با مرهم نهادن به زخمِ زبان فارسی به گسترش جریان اندیشه در میان ایرانیان کمک کند. ■