• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • مروری کوتاه بر رمان «رازهای سرزمین من» نویسنده «رضا براهنی»؛ «مریم غفاری جاهد» / اختصاصی چوک

مروری کوتاه بر رمان «رازهای سرزمین من» نویسنده «رضا براهنی»؛ «مریم غفاری جاهد» / اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

رازهای سرزمین من، رمانی حادثه محور است که زاویه دید آن نمایشی است. راویان متعددی این رمان را از دید خود روایت می‌کنند که هر کدام نقش مهمی در آفرینش ماجراها داشته‌اند به همین سبب گره‌های داستان را باید در فصول مختلف از زبان راوی‌های دیگر شنید یا از میان نامه‌ها و گزارش‌های آنان کشف کرد. بر این اساس می‌توان گفت این رمان مانند پازلی است که تکه‌های پراکنده آنرا باید از اینجا و آنجا جمع کرد و در کنار هم چید.

مهم‌ترین شخصیت رمان که حجم زیادی از روایت را به خود اختصاص داده، حسین است. روایت حسین شامل وقایع زندگی او از کودکی تا زمان مرگ است. این بخشها بدون این که در کلیت رمان نقش کلیدی داشته باشد در جذابیت آن موثر است. در این دوران هم حسین دارای کشف و شهودهایی هست.

جوانی آذربایجانی که تنها فرزند پدر و مادرش بوده و در جوانی به عنوان مترجم، به استخدام مستشاری آمریکایی درآمده و شاهد قتل او توسط سیزده نفر از افسران ارتش بوده است. این قضیه که مهمترین حادثه رمان است موجب تمام حوادث بعدی است که تا انتهای رمان برای این قهرمان اصلی روی می‌دهد. پس از قتل مستشار آمریکایی، قاتلان او به اضافه سرهنگی که مافوق آن افسران بوده، اعدام می‌شوند. حسین که هیچ نقشی در ماجرا نداشته به حبس ابد محکوم می‌شود. هجده سال بعد در جریان انقلاب، حسین به همراه بسیاری از زندانیان سیاسی آزاد می‌شود. پدرش مدتی کمی پس از زندانی شدن او درگذشته و مادرش نیز مدت کمی پس آزادی‌اش فوت می‌کند. حسین تنها به تهران می‌آید و دوستانی پیدا می‌کند و از اینجا به بعد قضایای مهمی اتفاق می افتد که مستقیماً با سرنوشت حسین در ارتباط است.

حسین شاهد مهمی است. چهارده نفر به خاطر قتل یک آمریکایی اعدام شده‌اند و او تنها کسی است که از اصل قضیه خبر دارد زیرا پس از اعدام آن افراد، آن‌ها را به عنوان شهید قلمداد کرده و بالای تپه‌ای برایشان مزار درست کرده‌اند به طوری که قضیه قتل و اعدامها مسکوت مانده است. سرهنگی که در قضیه اعدامها نقش داشته مرد فاسدی

است با خانواده‌ای عشرت طلب و بدنام. هوشنگ، برادر زن او جاسوس آمریکاست و دشمن بزرگ حسین محسوب می‌شود و شخصی بسیار خطرناک است و در صدد نابودی حسین و تمام افرادی است که به نوعی او را در پیدا کردن سر نخ‌های اسناد آن اعدام‌ها یاری می‌کنند و در این میان افرادی کشته می‌شوند. حسین بدون این که حسی انقلابی داشته باشد برای شناخت خود و زندگی خود و گذشته‌ی افرادی که با آنها ارتباط داشته به دنبال اسنادی می‌گردد که گمان می‌کند با هوشنگ و خواهر فاسدش سودابه و خواهر کوچکترش تهمینه، که جزو مجاهدین و مبارزین انقلاب و جدای از هوشنگ و سودابه است، در ارتباط است به همین دلیل اصرار زیادی برای پیدا کردن زنی به نام تهمینه ناصری دارد که می‌داند خواهر هوشنگ است اما خود از دشمنان هوشنگ و آن سرهنگ بدنام بوده است. تهمینه به خاطر نقش شوهر خواهرش-همان سرهنگ بدنام- در کشته شدن شوهرش، از او متنفر است و قصد کشتن او را داشته اما تا بزرگ شدن پسرش صبر می‌کند. سرانجام روزی سرهنگ کشته می‌شود و پسر تهمینه را به عنوان قاتل اعدام می‌کنند و در انتها معلوم می‌شود قاتل سرهنگ هوشنگ بوده است. البته تهمینه از این قضایا مطلع است و ترس هوشنگ از ملاقات تهمینه و حسین دلایل متعددی دارد.

سبک پازلی رمان موجب گره افکنی های مهمی شده که خواننده را علی رغم اطنابهای فراوانی که در روایت حسین دیده می‌شود به دنبال خود می‌کشاند. توصیف در این رمان نقش کمی دارد و زاویه دید نمایشی ریتم تند و هیجانی به آن بخشیده و بیشتر شاهد مکالمه، کنش و حادثه هستیم به طوری که نمی‌توان صفحاتی از رمان را نادیده گذاشت و از مطلبی جا نماند. حسین به عنوان زندانی سیاسی که هجده سال از عمرش را در زندان سپری کرده و مدتی نیز در انفرادی بوده است در اثر ناملایمات زندگی بیست سال پیرتر نشان می‌دهد و در این میان دارای دیدی فلسفی نیز شده است او همه چیز را تحلیل می‌کند و بینش جالبی دارد. خواب‌های او نیز انعکاس ذهنیات اوست و البته نویسنده جریانات انقلاب و تغییر و تحولات آنرا در قالب خوابی رمز آمیز برای حسین تصویر کرده است. خواب‌های حسین با حرفهای پیامبر گونه مادر پیرش هم بی ارتباط نیست. او در روزهای آخر عمرش مدام جوانان را هشدار می‌دهد که نسبت به دو دستگی‌ها و تغییر موضع‌ها حواسشان جمع باشد. او از تجربیات خودش در خانه شوهر و روابطش با مادر شوهر می‌گوید که در زمان خواستگاری مهربان بوده اما وقتی او را به عنوان عروس پذیرفته بلاهای زیادی بر سرش آورده است. به عقیده او جوانان باید مواظب باشند با وعده و وعیدها گول نخورند. حسین نیز در خوابی آگاهانه انقلاب را در به صورت زنی به نام شادی و مردی به نام علی می‌بیند و این کشف و شهود در نهایت به دو شقه شدن علی و ناامید شدن شادی می‌انجامد. این خواب را می‌توان نمادی از دو دستگی‌های بعد از انقلاب و اهداف ناتمام آن دانست. شاید هم حسین سرنوشت خود را در خواب می‌بیند که علی رغم همه امیدهای او، نه تنها به تهمینه و زنی که دوستش دارد نمی‌رسد بلکه پاسخ پرسش‌هایش را هم نمیابد و سرانجام به بدترین شکلی کشته می‌شود.

در این رمان، آدم‌هایی با سرنوشتهای مشابه پیدا می‌شوند. تهمینه و پسرش ناصر، مدت‌ها به طور پنهانی نزد مردی تنها در دامنه کوه سبلان زندگی می‌کنند. این مرد مترجم یک آمریکایی بوده و پس از کشته شدن او توسط گرگ اجنبی کش به کلبه‌ای پناه برده و در همانجا مانده است. در انتها، رقیه خانم و پسرش که دیگر سرپناهی ندارند برای پنهان شدن از دست مردهایی که به زندگی او نظر دارند به همان مرد و همان کلبه پناهنده می‌شوند.

از سویی مادر رقیه خانم پس از فوت شوهرش، توسط برادر شوهر، به همراه دخترش به دلالهای شهر نو فروخته شده بود. خود رقیه خانم نیز پس از فوت شوهرش، توسط برادر شوهر از خانه و زندگی آواره می‌شود و سرنوشت تکرار می‌گردد اما ادامه سرنوشت رقیه به خاطر آدمهای خوبی که پیش از آن سر راهش قرار گرفته‌اند، متفاوت می‌شود.

رقیه خانم دارای شخصیت جالب و غیر قابل باوری است. او که همراه مادرش در قلعه شهر نو زندگی می‌کرده به واسطه حاجی گلاب، که عاشق او شده، از آنجا خارج شده و پس از توبه به ازدواج او درآمده است به همین سبب خانواده حاجی گلاب این خانواده را طرد کرده و با او رفت و آمدی ندارند و پس از شهادت حاجی در جریانات انقلاب، برادر حاجی، رقیه و پسرش را بیرون کرده و ارث حاجی را تصاحب می‌کند. حاجی جبار، مرد زورخانه داری که وصی حاجی است می‌خواهد حق رقیه خانم را بگیرد و مدتی او و پسرش در خانه همین فرد زندگی می‌کنند و میانه جبار با زنش شکراب می‌شود. حاجی در مساله گرفتن حق رقیه اهمال می‌کند و به نظر می‌آید که به او نظر دارد و رقیه مجبور به فرار از آن خانه می‌شود. حسین که مرد مجردی است خانه خود را در تبریز در اختیار او می‌گذارد تا پس از تمام شدن عده با او ازدواج کند اما حسین به دست هوشنگ کشته می‌شود.

رقیه خانم به عنوان زنی با سابقه‌ی بد، پس از ازدواج، تغییر رویه داده و رویش را طوری می‌پوشاند که هیچ مردی قادر به دیدن صورتش نیست زیرا شوهرش می‌ترسد مردانی که قبلاً او را قلعه دیده‌اند بشناسند. رقیه خانم دارای چشم سومی است که گاهی برخی وقایع را پیشبینی می‌کند. چند نمونه‌اش را همسایه‌ها تعریف می‌کنند و برخی از آنها نیز در حوادث داستان نقش داشته و درست در می‌آید. این قضیه کمی پیچیده ست و برای حسین و برخی شخصیتهای دیگر قابل باور نیست.

شخصیت زن دیگری که عجیب به نظر می‌آید حاج فاطمه است. پیرزن فلجی که دائم روی تخت خوابیده و آرزویش این است یک زندانی سیاسی بیند و یکبار هم امام خمینی را ببیند اما معلوم نیست چرا وقتی حسین در خانه ابراهیم آقا که پسر این پیرزن است سکونت دارد، پیرزن تمایلی به دیدن حسین نشان نمی‌دهد تا این که این دیدار، نیمه شبی که حسین نمی‌داند پیرزن دارد «یا حسین» می‌گوید یا نام او را صدا می‌کند، اتفاق می افتد ولی در این دیدار چیز خاصی مطرح نمی‌شود. این پیرزن سرانجام در روز ورود امام وقتی موفق نمی‌شود از تلویزیون او را ببیند با پرتاب کردن برس سر، شیشه تلویزیون را می‌شکند و در دم سکته می‌کند و می‌میرد. طبق وصیت او مجبورند در همان روز جنازه را دفن کنند و این موضوع سبب می‌شود درست در زمانی که آمبولانس حامل جنازه سر راه بهشت زهرا توقف کرده، ماشین حامل امام هم از آنجا عبور کند.

مهم‌ترین حوادث این رمان در جریانات انقلاب یعنی تاریخ رفتن شاه و پیروزی انقلاب شکل می‌گیرد. حوادث این دوران با اطناب زیادی به شکل ریز به ریز نقل خاطرات بیان شده است و گاه موجب ملال می‌شود اما حوادث آنقدر تنگاتنگ و مرتبط هستند که نمی‌توان از هیچکدام گذشت.

از ویژگی‌های سبکی این رمان می‌توان به جملات کوتاه، سادگی و گیرایی روایت، یکسانی لحنها اشاره کرد. نقش تصادف در رمان پر رنگ است به ویژه در بخش‌های مربوط به روایت انقلاب و حوادث آن زمان. گاهی اتفاقاتی می افتد که به نظر باور پذیر نمی‌آید. حسین به طور ناخودآگاه به سمت خانه سودابه شادان که همان زن سرهنگ بدنام است می‌رود و در همان زمان متوجه می‌شود که هوشنگ با لباس مبدل به شکل زنی چادر به سر به آن خانه تردد دارد و پس از آن با تعقیب آنها به در خانه خود می‌رسد زیرا آنها قصد گرفتن او را دارند. نقش تصادف را در سرنوشت زن بی پناه شهرنویی، هم می‌توان دید. خانه حسین از سوی هوشنگ تحت نظر است به همین دلیل او در خانه ابراهیم آقا مانده است اما برای این که ممکن است از طرف تهمینه ناصری پیغامی برای او برسد، رقیه خانم هر روز یکی دو ساعت در آنجا می‌ماند. با این که رقیه خانم روزهای متوالی در این خانه رفت و آمد دارد هیچ اتفاقی نمی‌افتد تنها گاهی نامه‌هایی را برای حسین می‌آورد اما زمانی که حسین یکی از زنان بی پناه را در آن خانه اسکان می‌دهد بلافاصله سر و کله هوشنگ پیدا می‌شود و او را با خود می‌برد و به گمان این که خواهر حسین است، به طرز فجیعی می‌کشد. تصادف دیگر در کشته شدن حسین است. دیدار تهمینه ناصری برای حسین یک آرزوست حاجی فاطمه پیش از مرگش در همان دیداری که با حسین داشته

جمله‌ای می‌گوید که به نوعی پیشبینی مرگ حسین است. حسین در جوانی صحنه‌ای عجیب می‌بیند. مردی نورانی در کوچه‌ای خلوت او را در آغوش می‌گیرد و بعد ناپدید می‌شود. حسین تا مدتها تحت تاثیر این صحنه که آنرا واقعی نمی‌پندارد قرار دارد اما به طور تصادفی متوجه می‌شود که زن جوانی، در همان روز از لای در خانه، این صحنه را دیده و از آنروز بیمار شده و در بستر افتاده است و تنها آرزویش دیدن دوباره یکی از آن دو نفر است که یکی از آنها حسین است و دیگری را هیچکس نمی‌شناسد. زن درست در لحظه‌ی دیدار حسین می‌میرد. حاجی فاطمه با شنیدن این ماجرا می‌گوید «شاید تو تهمینه ناصری آن زن بوده‌ای.» منظور حاج فاطمه پس از کشته شدن حسن معلوم می‌شود. او مرگ حسین را در رابطه با تهمینه ناصری پیشگویی کرده است. حسین درست در شبی که با تهمینه ناصری و مردی دیگر قرار دارد، پیش از آمدن او، در خانه خودش توسط هوشنگ به قتل می‌رسد. این قضیه به طرز غیر قابل باوری سرنوشت آدمهای رمان را به هم پیوند زده است و سبکی دو گانه در رمان ایجاد می‌کند. سبک غالب رمان رئال است اما این حوادث کشف و شهودی که در شخصیتهای داستان تاثیر عجیب بر جا می‌گذارد آنرا به سبک سور رئالیسم پیوند می زند. ماجرای گرگ اجنبی کش که در اولین بخش رمان نقل شده نیز از همین نوع است که البته می‌توان آنرا مساله ای نمادین دانست که از اعتقادات مردمی که از نفوذ اجنبی به تنگ آمده‌اند نشأت می‌گیرد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692