گفتگوی اختصاصی چوک با «محمدکاظم حسینی» «مریم نقیب»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

گفتگوی اختصاصی چوک با «محمدکاظم حسینی» «مریم نقیب»

خودتان را معرفی کنید، از کجا و چرا قدم در جاده شعر گذاشتید و از دستاوردهای این راه تا امروز برایمان بگویید.

محمد کاظم حسینی‌ام، متولد پاسارگاد در سال ۱۳۵۲، کارشناس ارشد زبان ادبیات فارسی، دبیر و مدرس دانشگاه شاید آن موقع چهارده بار ریختن برگ و شکفتن گل را دیده بودم که مخمل صدای شجریان غبار از شعر کهنه می‌ربود و مرا شیفته‌ی شعر می‌کرد. دبیرستان دانش آموزی بودم که اوایل هنگام تدریس نظم کلاس‌ها را به هم می‌زدم معلم ادبیات که تازه سال اول خدمتش بود دنبال بهانه می‌گشت مرا تنبیه کند،

یک بار از من خواست شعری که گوش نداده بودم را روخوانی کنم تا بهانه‌ای برای تنبیه پیدا کند اما وقتی شعر را خواندم خوش شروع کرد به دست زدن و بچه‌ها تشویقم کردند بعد از آن برایم کتاب و نشریه می‌آورد بعدهاخودش شعر و موسیقی را بوسید و گذاشت کنار، این را هم بگویم مدیر مدرسه که نامش اسدالله رضایی بود هم عاشق ادبیات و موسیقی بود. مدرسه در جوار آرامگاه کورش کبیر بود و به همین واسطه یک بار محمد رضا شجریان که برای بازدید پاسارگاد آمده بود را مدیر به دفتر مدرسه آورد زنگ تفریح شجریان از بلندگوی مدرسه پخش می‌شد، یکبار هم توی زمستان استاد رضوی سروستانی را دعوت کردند که شاگردی پاسارگادی داشت بنام آقای سید ناصر موسوی توی حیاط مدرسه موسیقی اجرا کرد و گاهی دکتر حسن لی سعدی شناس را در شب شعرها دعوت می‌کردند، این‌ها هم مرا بیشتر شیفته‌ی شعر می‌کرد حاصل این علاقه مجموعه‌های (به دیوار دل نبند). نشر شروع سال ۸۵ و (هیچ دروغی به قشنگی تو نیست) چاپ اول نشر بوتیمار و چاپ دومش را فصل پنجم چاپ کرد (مردمک سالاری)

قرار بود نمایشگاه امسال بیرون بیاید و هنوز در راه است و مجموعه‌ی دیگری به نام (آب تنی در متن) را هنوز به جایی نسپرده‌ام.

زبان شعر شما زبانی است متکی بر ادبیت و پیام، نه صرفاً یکی از این دو. در واقع شما جزو معدود شاعرانی هستید که نه در راستای سلیقه مخاطب عام زبان شعرتان را به ورطه ساده نویسی محض کشیده‌اید و نه ژرف ساخت شعر را برای چالش برانگیز کردن غیرعادی دچار پیچیدگی و ازهم گسیختگی معنایی نموده‌اید نظر خودتان در این مورد چیست؟

من معشوقی را دوست داشتم که علاوه بر صورت زیبا ذهن خوبی داشته باشد خوشحالم که شما می گویید انتخاب اشتباهی نداشته‌ام. من هم چهره‌ی زیبا را دوست دارم و هم

ذهن زیبا و شرط جانان نبود با یک دل دو دلبر داشتن همه می دانندهیچ پرنده‌ای با یک بال نمی‌پرد ذهن وزبان دو بال پریدن این پرنده‌اند.

به گفته منتقدانتان زبان شعر شما دارای زبانیست رفتارمند، که دریافت‌های شاعرانه را با شگردهای خلاقانه به مخاطب خود القا می‌کند لکن گاه تکرار ترفندهای زبانی و مبادرت به القا یک دریافت به مرور زمان موجب ایجاد یکنواختی و دلزدگی می‌شود. آیا معتقدید با همین روند شعرهایتان به‌عنوان پدیده‌ای در عرصه ادبیات مطرح خواهند بود یا با منتقدینتان هم نظرید و ما در مجموعه‌های بعدی شاهد تغییرات تازه‌ای در شعر و زبان شما خواهیم بود؟

من معتقدم زبان شاعر شبیه اجتماع پیرامونش می‌شود. مردم ما یا خیلی پولدارند یا خیلی بی پول، درمسائل سیاسی یا از این طرف بام می افتیم یا از آن طرف،شعر در اینجا زنی است ایرانیکه یا اصلاً آرایش نمی‌کند که ساده نویسی را به دنبال دارد یا زیاد آرایش می‌کند که چهره‌ی واقعی‌اش در آرایش گم می‌شود و بی شک منتقد آینه‌ای در دست دارد که

چهره‌ی تو را به خودت می‌نمایاند حتا اگر این نقد برای من خوشایند نباشد حتماً به آن عمل خواهم کرد زیرا منتقد فاصله‌ی بیشتری با متن دارد تا شاعر و این فاصله موجب تسلط بیشتر و تصویر دقیق‌تری ازمتن می‌شود.

بی شک من به دنبال تجربه‌ی تازه‌تری هستم و من اگر حرکت کنم فردا اینجایی که هستم نخواهم بود حتی اگر راه را

اشتباه رفته باشم امیدوارم عمر ادبی من آنقدر باشد کهجهان شعر را بچرخم و کشورهای ادبی را ببینم.

شما در مقام یک مخاطب شعرشناس روندی را که شاعران در چند سال اخیر با افراط و تفریط و قربانی کردن زبان و شعریت، جهت جلب خوانندگان معمول و غیرمعمولشان در پیش گرفته‌اند چطور ارزیابی می‌کنید و آیا به نظر شما چنین روندی تا چه اندازه می‌تواند در ماندگاری یک اثر وصاحبش تاثیر گذار باشد؟

چاپلوسی و محافظه کاری ادبی، آمار پایین مطالعه، نبود فضای نقد، کم کاری رسانه‌ی ملی، برنامه ریزی درسی آموزش وپرورش و دانشگاه‌ها، و شکاف بین ادبیات دانشگاهی و ادبیات معاصر غیر رسمی، نگاه‌های تجاری نشرها و .... ادبیات را به سمت و سوی بدی برده است.

افراط و تفریط در ساده نویسی و پیچیده نویسی حضور منتقدان را می‌طلبد، جبهه گیری‌های شعر کلاسیک و آوانگارد کاش به فضای آشتی بیانجامد. کاش کسانی کهداعیه شعر کودک را دارند بدانند نوجوان امروز فروغ وسهراب و شاملو می‌خواند و این فضا را تنگ نظرانه محدود نکنند وخلاصه اینکه (هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می‌ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد)

آنچه که در محتوای شعر شما خودنمایی می‌کند غلبه عشق بر سایر مضامین است. یعنی مثلاً زمانی که قصد تفهیم یک مضمون اجتماعی را دارید مخاطب با مردی عاشق روبروست که دارد از جامعه یا جنگ حرف میزند آیا به‌راستی چنین است و دغدغه‌هایتان از هر جنسی که باشد بر حول محور عشق می‌چرخد.

عشق نقش طعم دهنده را دارد هر تولید هنری بدون عشق غذای بی نمکی ست برای روح مخاطب. رنگی است بر چارچوب فلزی یا گچی ست بر اسکلت زمخت ساختمان.

حضور عشق در دین و عرفان و حتا تولیداتی با محتوای جنگ و شاید تمام موضوعات این حرف را می‌تواند اثبات کند. ما چرا وقتی می‌خواهیم چیزی را هدیه بدهیم آن را کادو می‌کنیم یا به قصد زیبایی این کار را می‌کنیم یا می‌خواهیم کسی نفهمد چه شیئی در این بسته قرار دارد در شعر و تولیدات هنری دیگر هم یا به قصد زیبایی اینکار را انجام می‌دهیم یا برای فرار از سانسور ودیگر اینکه زبان هنر زبان غیر مستقیم است و تفاوت زبان ادبی و علمی در همین است شاعر به قصد تاثیر گذاری بیشتر حرفهای اجتماعی را به دهان عشق گذاشته تا او حرف‌هایش را بزند.

برخی نحوه گفتار و نوشتار شما را تا حدی متاثر از رویه‌ای که در دهه هفتاد توسط شاعرانی چون علی باباچاهی، عبدالرضایی و ... باب شد می‌دانند نظر خودتان در این مورد چیست؟

--نم نم بارانم را از علی بابا چاهی خوانده‌ام ولی فقط چند شعر از عبدالرضایی شنیده‌ام و ممکن است نا خودآگاه تاثیر این رویه در من باشد با اینکه این را قبول ندارم. انسان‌ها همیشه تحت تاثیر یکدیگرند اگر اشتباه نکنم قانون ششم فیلمسازی جیم جار موش کارگردان بنام آمریکایی این است که مهم نیست که انسان چیزی را بر می‌دارد. مهم این است که شیئی را که برداشته کجا می‌برد هنرمند همیشه در حال سرقت از تصاویر طبیعت است وقتی حرفش اصالت پیدا می‌کند که با صدای بلند بگوید این را از کجا برداشته‌ام.

در ادبیات معاصر ما خیلی‌ها سعی کردند دست به منظومه سرایی بزنند که کارهای موفقی هم داشتیم مثل "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"فروغ فرخزاد، ولی استفاده از دو قالب شعری در یک مجموعه کمتر دیده شده.برایمان بگویید انگیزه سرایش منظومه حافظیه چه بود و چه چیز باعث شد ایده استفاده از دو قالب شعر آزاد و غزل در ذهنتان شکل بگیرد؟

من هیچ وقت در ذهنم تصمیم به سرودن این منظومه نداشتم اما عصر یکی از اردیبهشت‌های شیراز که بوی بهار نارنج شهر را برداشته بود و به ناکجا می‌برد اشتهای نوشتن بود و، نبودِ خودکار و کاغذ آنقدر کلافه‌ام کرد که از دکه‌ی سیگار فروشی جعبه‌ی سیگار گرفتم و پاره کردم از بالا تاپایین جعبه را نوشتم ولی آنطرف پاکت سُر بود و خودکار نمی‌نوشت خلاصه این منظومه این طور شروع شد.

مثل آدمی که گاهی در تنهایی خود از دلتنگی می زند زیر آواز، غزل هم آوازهای منند در این منظومه، آن روزها من داشتم از شعر کلاسیک کنده می‌شدم هنجار شکنی و آشنایی زدایی را دوست داشتم اما گاهی به گذشته بر می‌گشتماما حرف‌های اجتماعی را در کاور عاشقانه‌ی این منظومه پنهان کردم لابلای دیالوگ ومنولوگ ها نگاه سعدی وار و حافظانه را مقایسه کردم، سعدی که اگر حکایت‌های کوتاهش را داستان‌های کوتاهش را مینی مال ببینم پایان باز ندارد و پر از باید ونباید است و از تصاویری که در این منظومه آمده از مجسمه‌ی سعدی و محله‌ی سعدی در شیراز، معضلات و بزهکاری‌ها، چاقوکشی‌ها و محرومیت‌ها و.خلاف کارها و ... سعدی که اینقدر نصیحت می‌کند چرا محله‌ی سعدی این وضعیت را دارد و بعد سراغ سینما سعدی می‌رود که جای خوبی در شیراز است و بالا شهر است تقریباً و نمایی که از سعدی در جامعه‌ی ما وجود دارد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692