زیر پل سوختهی کابل از سری داستانهای کوتاه ادبیات افغانستان است و رویکرد خاصی نیز به مسائلی که افغانستان با آن دست به گریبان است، داراست. مسائلی از قبیل جنگهای داخلی، وضعیت بغرنج زنان و آرزوهای خاک شدهی مردان جوانی که مقهور شرایط نامساعد سیاسی و اجتماعی جامعه خویشاند. مجموعه مشتمل بر دو دفتر است. تفاوت درون مایه خاصی بین این دو دفتر مشاهده نمیشود و تنها در انتهای دفتر دوم شاهد مینی مالهایی با پایان ضربه زننده هستیم که خواندنشان خالی از لطف نیست.
زبان اکثر داستانها روان و خوشخوان است. داستانها سکته ندارند و خواننده را اغلب تا انتها به دنبال خود میکشانند. اکثراً داستانهای موقعیت هستند و فضایی پر تنش و پر استرس را روایت میکنند. زن، جنگ، مردان نومید، و کودکان بی پناه موضوعات محوری اکثر داستانها را شامل میشوند.
داستانهای این مجموعه کوتاهتر از حد معمولاند. و ایجاز داستانها اجازه شخصیت پردازی کامل و جامعی را به نویسنده نداده است. اکثر کاراکترها معرف یک تیپ اجتماعی هستند و خواننده خیلی این امکان را نمییابد تا با این پرسوناژها همذات پنداری کند. زندگی حرفهای، روابط عاطفی و جزئیاتی که به باز شدن شخصیت هر چه بهتر و بیشتر کمک میکند به جز چند داستان که حجم بیشتری دارند؛ در مجموعه دیده نمیشوند.
با این وجود داستانها روح دارند و خواننده، به خصوص خواننده ایرانی را وارد فضایی میکنند که کمتر برایش آشناست و برایش تازگی دارد. مجموعه داستان زیر پل سوخته کابل آینه تمام نمای کاملی از افغانستان امروز است. در تمامی داستانها، اجبار بر روی زندگی کاراکترها سایه انداخته و هیچ گریزی از تن دادن به قضا و قدر نیست. کاراکترها منفعلاند و چارهای جز تسلیم ندارند و اکثر داستانها چگونگی این تسلیم را عیان میسازند.
در داستان هیچ از دفتر اول، نویسنده از یک آلبوم و عکسهای آن برای بیان یک بازه زمانی نسبتاً طولانی و اتفاقاتی که در گذر زمان برای کاراکتر مورد نظر افتاده،استفاده میکند که انتخاب هوشمندانهایست. هم به ایجاز داستان کمک میکند هم ترفند جذابیست برای پیشبرد داستان.
در داستان شنبهها دلم برایش تنگ میشود، نویسنده از مفهوم بینا متنی کتاب بیشعوری برای بیان، عشقی نامانوس به زنی بیمار بهره برده که جذاب و نو است. در این داستان با یک موقعیت پر فشار مواجه میشویم که نویسنده با توصیفاتی مانند چکه چکه آب و صدای جارو برقی در نشان دادن این اتمسفر موفق عمل کرده است.
در داستان شادباش، خواننده در انتها با تلنگری مواجه میشود که او را به بی ارزشی مادیات و تظاهر پرتاب میکند. پول، مفهومی که نه دوام دارد نه شادی بخش است و نه حتا واقعیت دارد. داستان بی اختیار...، موقعیت زنی بی پناه موضوع محوری داستان است. فضایی پر تنش و پر اضطراب. اما با اینکه نویسنده در فضاسازی تا حدی موفق عمل میکند، پایان داستان گنگ است و خواننده با سوالات بی جواب بیشماری روبهرو میشود که در نهایت ضعف شخصیت پردازی در اینجا نمود پیدا میکند.
خواب شیرین داستان خوبی است. پر کشش، جذاب و با پایانی ضربه زننده. ماهیتی مینی مالیستی دارد و نویسنده به نحوی هوشمندانه توانسته به خواننده رو دست بزند و احتمال هر گونه پیش بینی را از بین ببرد. دسته گلی که برای آقای الف پژمرد، سوژهای تکراری دارد. قرارهای فضای مجازی و تبعات آن و پایانهای همانندی که دارند، سوژه جذابی برای نوشتن به شمار نمیآیند و نویسنده به ورطه کلیشه و تکرار میافتد. نویسنده میتوانست از نقطه نظر دیگری به این آُسیب اجتماعی بپردزاد تا به ورطه تکرار نیفتد.
تنها اسمی که داشت، از داستانهای پر قوت مجموعه است. استفاده دوباره از پرسوناژ انیس و واکنشهای طبیعی و باور پذیر نوجوانان دختر و پسر نسبت به یکدیگر، حال و هوای نوجوانان تازه بالغ شده و ... داستانی درخشان و باور پذیر ساخته و خواننده با هر قوم و ملیتی که دارا باشد با آن همذات پنداری میکند. در داستان حماقت با زنی آوانگارد مواجه میشویم که کلیشههای اجتماع را شکسته و مصر است تا از شوهری موجی و بیمار خلاصی یابد. نگاه واقع بینانه به مسائل و مشکلات عاطفی و نیازهای جنسی اینگونه زنان این داستان را از ورطه تکرار میرهاند. نکتهای که در این داستان و بسیاری از دیگر داستانهای این مجموعه وجود دارد، رمز گشایی جریان داستانی در پارت دوم قصه است. که البته در ابتدا کمی جذاب به نظر میرسد اما وقتی این ترفند در چند داستان دیگر هم زده میشود؛ کمی قضیه را برای خواننده لوث و تکراری میکند.
داستان نقشه، داستانی گیراست. این داستان هم ماهیتی مینی مالیستی دارد با پایانی ضربه زننده و غافلگیر کننده و اَکت بسیار هوشمندانه دختر که خطی سیاه بر نقشه میکشد و از اتاق خارج میشود.
وقتی تمام شمعهای دنیا میگریند، سوژهای تکراری دارد و زنی را توصیف میکند که باید با نبودن و فوت همسر جوانش کنار بیاید و به نوعی یک زن نومید را متصور میشود که با شنیدن خبر مرگ همسرش خودش هم دچار نوعی مرگ روانی و روحی میشود. در مجموعه داستان؛ تصویر جدیدی به خواننده نمیدهد.
نذر مردان سیاهپوش فضا سازی خوبی دارد. کوچه و خیابان، کودکان، تعامل همسایهها با هم و... خوب از کار درآمده اما پایان داستان کمی گنگ است و جای پرداخت بیشتری دارد. به طور کلی نمیتوان از ترفند پایان باز برای سرباز زدن از نکات و اطلاعات ضروری که هر داستان باید به خواننده اعطا کند، بهره برد.
مسافر کلیشهایترین داستان مجموعه است. کودکی که منتظر پدری است که دیگر بر نمیگردد، زنی که گریه میکند و همسایههایی که نمیداندد چگونه این خبر بد را به زن جوان همسایهشان بدهند، به شدت تکراری و دست مالی شدهاند. استفاده از سوژههای تکراری تنها در یک صورت مجاز است آنهم در این صورت که نویسنده قادر باشد نگاه جدیدی به موضوع عرضه کند یا رفتارهای پیش بینی نشدهای را برای شخصیتهای داستانی رقم بزند که در این داستان این اتفاق نیفتاده است. تل خاک داستان خوبی است. در نشان دادن موقعیت نفسگیری که معلم درگیر آنست به خوبی عمل کرده و تصویرسازیهای داستانی بکراند. حرف ج و نوشتن روی تخته و توصیف پایانی داستان که دست یک کودک را بین شیر و خون نشان میدهد، از نقاط درخشان داستان هستند.
در دفتر دوم؛ ناامیدی و درد و رنج موج میزند. کاراکترها مقهور شرایطاند و از بدبختی و رنج هیچ راه گریزی ندارند. در داستان زندگی سوخته، خواننده فضای جدیدی پیش روی خویش میبیند. کشمکش بین کاراکترها از نقاط قوت این داستان است که در کمتر داستانی از این مجموعه شاهد آن هستیم. پایان بندی داستان کمی کشدار شده و نویسنده بهتر بود تا قضاوت نهایی را به خود خواننده واگذار میکرد تا آنکه انقدر مستقیم گویی کند.
انگار صدایم را نمیشنید، داستانک جذابی است و خواننده را راضی میکند. در داستان حلالیت راوی مردهای یک موقعیت تلخ را برای خواننده روایت میکند که قصه را خواندنی و پر کشش نموده و از ورطه تکرار و کلیشه تا حدی دور می افتد.
فیصلهی قوماندان بر خلاف عنوان غلط انداز و پر تعلیقی که دارد، داستانی دم دستی و تکراری است. پایان اغراق آمیز و سوزناکی که به شیوه فیلمهای هندی برای آن رقم خورده نیز نمیتواند خواننده را راضی کند.
نان و شکم، فضاسازی جالبی دارد. جملات آخر داستان؛" هوا رو به تاریکی بود..... صدای واق واق سگ هر لحظه بلندتر و بلندتر میشد" راهی را که ملا برای ارتزاق در روستا با آن مواجه است به خوبی نشان میدهد. و دیالوگهایی که بین او و مرد انجام میشود تا حدی فضای فکری و اجتماعی مردم روستا را برای خواننده روشن میسازد.
غریبه در شهر هم مانند بسیاری از داستانهای دیگر این مجموعه، داستان موقعیت است و موقعیت زنی را نشان میدهد که برای تغییر شرایط و رهایی از نگاه نامناسبی که جامعه به او دارد مصمم است.
زندگی زیر دیوار آرزو مردن هم جان کلام این مجموعه است یعنی همان اسارت و اجباری که همه چیز رااز کاراکترهای این مجموعه گرفته و امیدها و آرزوهای آنان را به باد داده است. نویسنده در این داستان برخی جاها با آوردن کلماتی مانند اشک و آه به جای نشان دادن فضا مستقیم گویی کرده که به داستان لطمه وارد کرده است. اما در پایان بندی داستان جبران میکند و با اکشن داستانی که برای پسرک رقم میزند تا حدی این ضعف را میپوشاند.
شرافت بر خلاف اسمش قصهی بیشرفی هاست. داستان با توصیفی از دریای کابل و آت و آشغالهای آن آغاز میشود که شروعی خوب و هوشمندانه است. در نهایت آدمهایی که در پی مقبول بچه خارجیاند با همان آت و آشغالها هم پوشانی میکنند. داستانکهای قاب عکس و ستارههای خاکی به شدت کلیشهای و تکراریاند. و یک چهره کاملاً تکراری از جنگ و آسیبهایی که ممکن است به زنان و کودکان برسد را نشان میدهند. یک تلخی عذاب آور و تلخ و که تکرارش هیچ دردی از خواننده دوا نمیکند و خواندن دوبارهاش هم برای خواننده لطفی ندارد. در داستان کالای نو با اینکه از اواسط داستان و دیالوگهایی که بین پدر و ملا صاحب رد و بدل میشود تا حدی انتهای قصه لو میرود، اما خواننده باز هم با اشتیاق داستان را تا انتها دنبال میکند. در این داستان از مستقیم گویی که به بعضی داستانها لطمه زده، خبری نیست و تلخی بی انتهای سرنوشت دختر بچه به خوبی نشان داده میشود.
زیر پل سوخته کابل آیینه تمام نمای این کتاب است. فضاسازی، کشمکش بین آدمها، مسوولین شهرداری و ... نمای کلی با وضعیت کلی افغانستانی که مد نظر نویسنده بوده به خواننده میدهد. نکته قابل تامل داستان، پایان است که ناگهان بر روی مرد معتاد یاهمان پودری سوئیچ میشود و از نگاه او همه چیز ادامه مییابد. مرد پودری که میتواند سمبل بسیاری از آدمهایی باشد که با وجود درد و زخمهای عمیقی که بر تن و روح دارند، چارهای جز نظاره کردن برایشان نمانده است.
حسن ختام مجموعه، داستانک هایی است که خواندنشان برای خوانندهای که یک فضای تلخ را تجربه کرده، خالی از لطف نیست و در حقیقت مانند یک زنگ تفریح پس از یک کلاس درس تلخ و پرتنش و سیاه است.
من حیث مجموع، زیر پل سوخته کابل مجموعه داستانی قابل قبول است و در شرح و بیان موقعیت به خوبی عمل کرده است. عناوین داستانها بسیار جذابند و خواننده را به خواندنشان ترغیب میکند و با وجود ساختار زبانی مناسب و خوش خوانی اثر، میتوان به خلق اثاری قابل قبول از این نویسنده جوان و خوش ذوق امیدوار بود. ■