کافکا، نویسندهای که جهان ادبیات را متحول کرد و بر خیلی از نویسندگان پس از خود تاثیر گذاشت. کافکا یقیناً یک هیچ انگار جنگنده بود. ما به روشنی در داستانها و رمانهایش به جهان بینی نویسنده پی میبریم. او در رمان کوتاه مسخ به تنهایی انسان اشاره میکند، به ابزاری دیده شدن یک انسان. در این رمان کوتاه گرگوار سامسا تا وقتی به کار و فعالیت میپردازد و برای خانواده سودآور است برایشان قابل احترام است اما وقتی تبدیل به یک حشره میشود، خانواده هرچه زودتر میخواهد از شر این موجود مزاحم خلاص شود.
در داستانهای هنرمند گرسنگی، آتش انداز، جلو قانون، پزشک دهکده و... نیز با زوایای گوناگون تفکر نویسنده آشنا میشویم. در رمان محاکمه شخصیتی داریم به اسم یوزف ک. یک روز چند مامور به خانهاش میآیند و او را به عنوان گناهکار و مجرم بازداشت میکنند. یوزف ک. واقعاً نمیداند که به چه جرمی بازداشت میشود و تا پایان داستان نیز متوجه جرمش نمیشود. یوزف درگیر یک سیستم قضایی پر دردسر میشود و در طول رمان با انواع قاضی و وکیل درگیر میشود تا تلاشش را برای تبرئه شدن انجام دهد اما تمام اقداماتش بی نتیجه است. او در میابد که در یک سیستم قدرتمند بوروکراسی گیر افتاده و به همین راحتیها نمیتواند رهایی یابد. سیستمی پیچ در پیچ که راه فراری از آن وجود ندارد و وقتی فردی متهم میشود حتماً جرمش ثابت میشود، حتی اگر بی گناه باشد! یوزف درمانده میشود و برای رهایی از این منجلاب نزد وکیل میرود اما پس از مدتی متوجه میشود که وکلا نیز فرق چندانی با قاضیها ندارند؛ او درمیابد که وکلا نیز برای موکلشان احترامی قائل نیستند و دستشان در دست صاحبان قدرت است. سرانجام یوزف سرخورده از رهایی و آزادی سرنوشت شومی که در انتظارش است را میپذیرد. در پایانِ داستان دو مامور به دنبال یوزف میآیند و او را با خودشان میبرند و حتی یوزف نیز مقاومت نمیکند و آنها را همراهی میکند. او در نهایت به دست سیستم قضایی فاسد نابود میشود. آن دو مامور یوزف را در تاریکی شب کنار رودخانهای میبرند و چاقو در قلبش فرو میکنند. "محاکمه" به ما میگوید که انسان در برابر قدرت تنهاست. در این رمان ساختار قدرت به نقد کشیده میشود، به ساختار قانون انتقاد میشود، قوانینی که دست و پای بشر را برای زندگی کردن و آزاد بودن میبندند. سیستم بوروکراسی و صاحبان قدرت آنقدر نیرومند هستند که انسان خود را در برابر این هیولای چند سر تنها میبیند و ناگزیر است سرنوشت شوم خود را بپذیرد. کافکا یک هیچ انگارِ منفعل نبود، بلکه با ادبیات خاص خودش با ساختار قدرتِ حاکم بر دنیا میجنگید. بیگانگی با جهان به وفور در آثار کافکا دیده میشود. او
در آثارش تباهی انسان را به زبانی نمادین بیان میکرد. تفکر کافکا برآمده از یک اروپای ویران شده با حضور فیلسوفانی است که به همه چیز شک میکردند. یکی از ویژگیهای بارز ادبیاتِ کافکا این است که او وحشتناکترین، ترسناکترین و هیجان انگیز ترین اتفاقات را به صورتی کاملاً عادی و معمولی و پیش و پا افتاده توصیف میکند؛ و همین باعث میشود که احساسات مخاطب چندین برابر برانگیخته شود. کافکا از فیلسوفانی نظیر نیچه و شوپنهاوور تاثیر گرفته است؛ اما گویا نیچه بیشترین تاثیر را بر او گذاشته است؛ و همچنین ولادیمیر ناباکوف معتقد بود که فلوبر بیشترین تاثیر ادبی را بر کافکا گذاشته است؛ به گفتهی ناباکوف، کافکا زبان را به عنوان ابزار به کار میگرفته است. در دنیای کافکا ترس به نوعی تهاجم و شکایت به نوعی اعتراض علیه بی عدالتی و نابرابری تبدیل میشود. کافکا بر داستان نویسی مدرن تاثیر زیادی گذاشت و همیشه از ذهنیت کلاسیک داستان نویسی دوری میجست. برخی منتقدان معتقدند که گابریل گارسیا مارکز بیشترین تاثیر را از کافکا گرفته است. مارکز خود گفته است که پس از خواندن رمان مسخ بود که شهامت خلق آثاری در سبک رئالیسم جادویی را در خودش یافته است. در بین نویسندگان ایرانی صادق هدایت شاید بیشترین تاثیر را از فرانتس کافکا گرفته است. شیوه نثر بوف کور همیشه با نثر کافکا مقایسه میشود. هدایت حتی کتابی با عنوان "پیام کافکا" منتشر کرد که در آن به تفسیر و تاویل آثار نویسندهی محبوبش پرداخته است. کتاب زنده به گور صادق هدایت نیز برآمده از نثر و فلسفهی کافکائیسم مبنی بر توصیف موقعیتهای غیر عادی و فراواقعی است که نوعی اعتراض علیه جهان به شمار میرود. او در زندگی شخصیاش نیز مشکلات متعددی داشت. فرانتس همیشه با پدرش مشکلات فراوانی داشت. پدر همیشه فرانتس را ضعیف میخواند و او را تحقیر میکرد. کافکا نوشتهای تحت عنوان "نامه به پدر" منتشر کرده است که در آن به بیان مشکلات بین خودش و پدرش میپردازد. مشکلات او با پدرش به جایی میرسد که فکر خودکشی به سر فرانتس می زند اما دوستش ماکس برود او را از این کار باز میدارد. او هیچوقت ازدواج نکرد و تا پایان عمرش معشوقههای متعددی داشت. کافکا در زمان حیاتش رمان کوتاه مسخ و چند داستان کوتاه منتشر کرد که چندان مورد استقبال قرار نگرفت. او به دوست و وصی خود ماکس برود وصیت کرد که پس از مرگ تمام نوشتههایش سوزانده و نابود شود، اما خوشبختانه ماکس برود به این وصیت عمل نمیکند و به کمک آخرین معشوقهی کافکا، دوریا دیامانت بسیاری از آثارش را به چاپ میرسانند و باعث شهرت جهانی او میشوند. کافکا سر انجام از بیماری سل در سن چهل سالگی درگذشت. ■