• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نگاهی به رمان «پادشاهی پیر در تبعید» نویسنده «آرنو گایگر»؛ «گیتا بختیاری»/ اختصاصی چوک

نگاهی به رمان «پادشاهی پیر در تبعید» نویسنده «آرنو گایگر»؛ «گیتا بختیاری»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

نگاهی به رمان «پادشاهی پیر در تبعید» نویسنده «آرنو گایگر»؛ «گیتا بختیاری»

ما چیزی نیستیم، جز داشته‌های ذهنی‌مان و اگر آن‌ها نباشند، دیگر، خودمان نخواهیم بود. خاطرات مردی است که با قهرمان زندگیش به سفری می‌رود قهرمانی که یادآوری و بازشناسی لحظات زندگیش جایی در نهان‌خانه ذهن گم شده است. آدمی که هنوز نیروی زندگی دارد و مغزش هنوز کار می‌کند اما خزنده‌ای در درون دارد تا کم‌کم هوشیاریش خاموش گردد و مرگی در فراموشی داشته باشد.

پدری مبتلا به دمانس هرچند خاطرات چندانی از گذشته ندارد و مراسمی را به یاد نمی‌آورد ولی همچون یک انسان سالم احساس دارد و غم و شادی را از تن صدا، حالت چهره و اصوات مخاطبش دریافت می‌کند. تنهایی را حس می‌کند و از تنها بودن بیمناک است. او که از به یاد آوردن موثرترین خاطراتش عاجز مانده است همراه با صورخیالی؛ دنیایی برای خودساخته؛ تا به یک شیوه آرام‌بخش برسد.

-«آلزایمر مانند هر امر مهم دیگری تنها بیان کنندهٔ خود نیست بلکه نکات دیگری نیز در آن نهفته است. چنان خصوصیات انسانی و اوضاع و احوال جامعه در آن منعکس می‌شوند، انگار که زیر ذره‌بین قرار گرفته باشند. دنیا برای همهٔ ما گیج کننده است و اگر واقع بینانه به آن بنگریم، تفاوت یک آدم سالم با یک آدم بیمار، بیشتر، در میزان مهارت اوست در سرپوش گذاشتن بر این آشفتگی‌های ذهنی. ولی زیر سرپوش هرج‌ومرج موج می‌زند. برای انسان تقریباً سالم هم نظام فکری چیزی جز تخیلات عقل نیست.»

چه حسی دارد زندانی شدن در درون خود وقتی نتوانیم به دیدار خودمان هم برویم. آوگوست مردی که به دلیل قطع ارتباط با دنیای پیرامونش، در یک‌روند کند و دردناک تبدیل به فردی گوشه‌گیر و درون‌گرا می‌شود و در درون خود تبعید. او نیازمند همراهی می‌شود تا بتواند قدم به قدم از نردبان «هشیاری» پایین آید، اما همراهش (آرنو گایگر) در اثر نزدیکی در واکنش‌های عاطفی و رفتارهای پدرش قدم به قدم از همان نردبان بالا می‌رود تا به هشیاری برسد. او با پدر نقبی میزند به گذشته به واقعیت‌های ساده‌ای که در گوشه‌ای از ذهنش خاک گرفته بودند،به همان خاطراتی که مهم‌ترین بخش وجودی هویت آدمی است که اگر نباشند، تکیه‌گاهی وجود ندارد که فرد بتواند خود و اطرافیان و مفاهیم ادراکی مربوط به آن‌ها را بازشناسد و بر اساسشان بیندیشد یا تصمیم بگیرد. او همراه با آلزایمر که نابودکننده هویت آگاهی پدرش است؛ دوباره خود را باز می‌یابد، زیرا مخاطبش دیگر پدر نیست بلکه «آلزایمر» است. او در بازشناسی، نگاهش به زندگی، احساس دین و تفاوت درانجام وظیفه‌اش و...تغییر می‌کند و مصمم است که هویت‌بخشی به پدرش را تا آخرین لحظهٔ زندگیش برعهده گیرد.

-«پدر عوض شده بود، حالت گرفته صورتش دیگر بازگوی پریشانیِ حاکی از فراموشی نبود، بلکه درد عمیق انسانی را بیان می‌کرد که وطنش را از دست داده بود انسانی که همه دنیا برایش غریبه شده بود. از سویی خیال می‌کرد تنها با تغییر جا می‌تواند بر این درد غلبه کند ...»

در روند رو به رشد بیماری، خانوادهٔ از هم گسیخته جان تازه‌ای می‌گیرد. خواهران و برادران و وابستگان نزدیک و حتی مادرش که از پدر جدا شده است دوباره گرد هم جمع می‌شوند و مناسبات خانوادگی بهبود می‌یابد.

راوی با عشق و به دور از هر تظاهری؛ با پدرش (آوگوست) به گشت گذار می‌رود به طبیعتی که هر دو کودکی‌شان را در آن سپری کرده‌اند، و در این همراهی دوران کودکی خود را از نو کشف می‌کند. او با واکاوی در خود، محیط خانوادگی که در آن پرورش یافته، موقعیت اجتماعی پدرش در شهری که عمرش را در آنجا به پایان رسانده، و نحوه تعاملات پدرش با دیگران سعی دارد نه تنها خودش بلکه پدرش را نیز درک کند. او در می‌یابد بینش و فهمش نسبت به فرآیند بیماری پدرش تا حدودی به جهان‌بینی و باورها و اعتقاداتش وابسته است.

-یک بار دیگر به من ثابت شد که آن که تسلیم می‌شود هم می‌تواند برنده باشد. مرده یا زنده؟ چه اهمیتی دارد، چه فرقی می‌کند. وقتی قبول کردم که پدر مرده‌ها را کمی زنده می‌کند تا از این راه خود را کمی به مرگ نزدیک کند موفق شدم بیشتر به کنه بیماری او راه یابم بعد... حالا اشتیاق تازه‌ای در من شکفته شده بود تا از همه چیز سردربیاورم یک علتش هم این بود که احساس می‌کردم در این میان چیزی هم در مورد خودم دستگیرم خواهد شد فقط هنوز روشن نبود چه چیزی... پدر عوض شده بود. به نظرم می‌آمد شخصیت او دوباره بازگشته است انگار همان آدم سابق بود فقط با کمی تغییر و من هم عوض شده بودم این بیماری در همه ما اثر گذاشته بود.

او با ذهن پدرش همراه می‌شود تا دنیایش را کشف کند، با ذهنی که «زمان» را گم کرده است، «مکان» نیز ناپیدا است، خاطره‌های نزدیک پاک شده‌اند و زندگی در گذشته جریان دارد تا جایی که نزدیکان فراموش می‌شوند و چهره‌های آشنا محو،درست مثل نگریستن به تصویری که به تدریج محو می‌شود و خطوط و مرزبندی‌ها از بین می‌روند.

-«وقتی می‌گفت می‌خواهد به خانه برود، با مکانی که در آن بود و قصد ترکش را داشت نمی‌جنگید، بلکه با موقعیتی مبارزه می‌کرد که در آن خود را غریب و بدبخت می‌دید. مسئله جا و مکان نبود، مسئله بیماری بود و این بیماری را همه جا با خود می‌برد حتی به خانه پدری‌اش.

-از آن‌جا که تلاشش در دنبال کردن گفتگوها اکثراً با شکست روبه‌رو می‌شد و چهره‌ها را دیگر به ندرت می‌شناخت، احساس می‌کرد در تبعید است. کسانی را که با او حرف می‌زدند، حتی خواهران و برادران و فرزندانش را نمی‌شناخت، زیرا آنچه می‌گفتند برای او مفهومی نداشت و پریشان و وحشت‌زده‌اش می‌کرد، واضح بود که نتیجه می‌گرفت این جا ممکن نیست خانه او باشد و کاملاً منطقی بود که آرزو کند به خانه بازگردد با این تصور که در آن‌جا زندگی‌اش دوباره مانند سابق خواهد شد.»

او همراه با ذهنی آشفته که فهمیدنش سخت است به درون «خود» می‌رود، و در این مسیر با درک گفته‌های تفکر برانگیز و خاص پدرش در می‌یابد که او با وجود درگیری با فقدانی جبران‌ناپذیر هنوز صفاتی چون گیرایی، اعتماد به نفس، شوخ‌طبعی و... را از دست نداده است.

-«قدرت جادویی کلمات را لمس می‌کردم، جیمز جویس[i] در باره خود گفته بود که قدرت «خلاقیت» ندارد بلکه خود را به دست پیشنهاداتی می‌سپارد که زبان به او عرضه می‌کند. پدر هم همین طور بود حروف را جابه جا می‌کرد، مثل‌ها را بنا به موقعیت تغییر می‌داد. به جای "در آینده" می‌گفت «درد آینه» و یک بار در جواب من که گفتم دیگه "چنته‌م خالی شده" فوری گفت: "من چنته زندگی‌ام خالی شده" و چنان روی "زندگی" تاکید کرد که امکان نداشت آن را ناشنیده گرفت ... هرچه به ذهنش می‌آمد، بیان می‌کرد و آنچه به ذهنش می‌آمد، نه تنها اغلب بکر بود، بلکه عمق داشت. فکر می‌کردم چرا این‌ها به ذهن من نمی‌آید! تعجب می‌کردم چقدر دقیق و با چه لحن مناسبی می‌تواند خود را بیان کند ...»

«پادشاهی پیر در تبعید» رمانی است با واکاوی عمیق در باره مفهوم زندگی و انگاره‌هایی مثل مرگ، سرنوشت، خاطرات، انده و شادی، برای شناخت هرچه بیشتر خود. اثری ملایم با ریتمی مشخص، گذری است به زندگیِ نویسنده، پدرش و خانواده‌ای که دارد، اما نحوه روایت داستان و منطقی درست؛ در بیان مشکلات، مرزبندی‌ها، خواسته‌های محقق نشده و خستگی‌های مانده از گذشته، توانسته ریتم را دلپذیر کند. او در داستان هرگز زاویه‌ای نمی‌گیرد و سعی می‌کند که تلخی این رویداد را که چیزی نیست جز آنکه گذشته و خاطرات و پیشینه انسان در پس صفحه‌ای مات ناپدید می‌شود در پس شیرینیِ عشق و دوست داشتن پنهان کند؛ اما تأثر عمیقی بر خواننده ایجاد می‌کند که نکند او نیز روزی دچار چنین مشکلی شود.

رمانی که راویش برای درک این موقعیت تلخ و دشوار، به تمام محفوظات و خوانده‌های خود رجوع می‌کند تا مفهوم زندگی و پیری را با کلامی ساده در ذهن خواننده بنشاند. او در داستان سرایی‌اش حافظه خود را محک میزند تا به درک درستی از زندگی برسد.

-«اگر مرگ نبود، انسان کمتر به تفکر می‌پرداخت واگر انسان کمتر فکر خود را به کار می‌گرفت و زندگی به این زیبایی نبود...مرگ یکی از دلایلی است که زندگی را در نظر من این چنین جذاب می‌کند، اوست که باعث می‌شود دنیا را بهتر ببینم اما این دلیل نمی‌شود که به او خوشامد بگویم. مخرب است، حیف از این همه زیبایی که از دست می‌رود. اما از آن‌جا که مرگ اجتناب‌ناپذیر است حالا هرچه هم که زندگی بر بقای خود پافشاری کند خشم بر آن عوعوی سگ در دل شب را می‌ماند»

«آرنو گایگر» نویسنده اتریشی برای نگارش رمان «پادشاهی پیر در تبعید» با علم به اینکه هر خاطره‌ای ظرفیت تبدیل شدن به یک داستان را دارد با جابه‌جایی، حذف زوائد، بزرگ‌نمایی موارد مهم‌تر و استفاده از ابزارهای داستانی مانند توصیف، شخصیت‌پردازی، صحنه‌پردازی و... خواننده را همراه با خود به سفری در گذشته و حال و آینده و در «درون» می‌برد. او استادانه با آغازی خوب، صمیمت زبان، نثری روان و روشن، چینش درست و بجای خاطرات و احساس حاصل از آن و همچنین با درهم آمیختن قواعد داستان‌نویسی و خاطره نویسی، داستان «یک ذهن» را می‌گوید، ذهنی که اولین چیزهایی که یاد گرفته شده، آخرین چیزهایی خواهند بود که فراموش خواهند شدند.

کتاب «تکان دهنده» نیست زیرا برای هر آدمی با هرسنت و فرهنگی با هر موقعیت اجتماعی می‌تواند اتفاق بیفتد، اما زیبا و خواندنی و بدیع است و کمی متفاوت با داستان‌های مشابه خودش، زیرا داستان یک «زندگی» است.

رمان «پادشاهی پیر در تبعید» نوشته آرنو گایگر با ترجمه شیرین قرشی توسط نشر ققنوس به چاپ رسیده است.

اماکنی که ما از آنها بهر می‌بریم دیگران استفاده خواهند کرد، از خیابانهایی که ما عبور می‌کنیم دیگران عبور خواهند کرد، زمینی که پدر خانه‌اش را در آن ساخته محل زندگی دیگران خواهد شد...در روزنامه‌ها آمده است که سوسک‌ها از آزمایش‌های اتمی در بیکینی‌آتول جان سالم به در برده‌اند و دست آخر بعد از فنای بشر آنها به زندگی خود ادامه خواهند داد. باز هم چیزی بعد از من خواهد بود.



[i]جیمز آگوستین آلویسیوس جویس (۲ فوریه ۱۸۸۲ دوبلین - ۱۳ ژانویه ۱۹۴۱ زوریخ) نویسنده ایرلندی


 

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك

www.chouk.ir/download-mahnameh.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

دانلود نمایش‌های رادیویی داستان چوک

www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان                    

www.chouk.ir/honarmandan.html

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک

www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

دانلود فصلنامه‌های پژوهشی شعر چوک

www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692