با نگاهی به دو کتاب «دا» و «دختر شینا»
چکیده:ادبیات دورهٔ جنگ گرچه بیشتر مردانه و در بر گیرندهٔ حوادث میدان جنگ است؛ زنان نیز درآن نقش انکار ناپذیری دارند. زنان همانگونه که نیمی از مسئولیتهای اجتماعی را در داخل و خارج خانه به عهده گرفتهاند، همواره در تمام امور مربوط به مردان نیز مشارکت داشته و در جنگ تحمیلی نیز شاهد حضور مستقیم و غیر مستقیم آنان در صحنه بودهایم. در این مقاله به بازخوانی نقش زنان در پشتیبانی جنگ در کتابهای «دا» و «دختر شینا» میپردازیم. راوی دا، در ابتدای جنگ ایران و عراق توصیفگر جنگ خرمشهر و نقش زنان در منطقه جنگی است و راوی «دختر شینا» روایتگر زندگی زنی است
که به خاطر حضور مداوم شوهرش در جبهههای جنگ، به تنهایی به امور خود و بچههایش میپردازد و موجب دلگرمی به شوهر و حضور آسوده او در جنگ است. نقشهای زنان در این دو کتاب عبارت است از: مبارزه مسلحانه در کنار رزمندگان، حضور فعال در پشت جبهه و یاری به رزمندگان و خانواده شهدا و جنگزدگان، برعهده گرفتن کارهای مردانه، روحیه دادن به همسر رزمنده، صبر و بردباری در برابر شهادت عزیزان، انجام مسئولیتهای سنگین مادری و همسری در نبودن شوهر.
1. مقدمه
جنگ از دیرباز جزئی از زندگی انسانها بوده و از آغازین دورههای حیات، رویارویی دشمنی انسانها با یکدیگر، در داستانها نقل گردیده است. تاریخ ایران نیز از دورترین زمانها با جنگ و خونریزی عجین بوده است. به دیگر سخن، «از زمانی که انسانها صاحب حریم شدند و برای خود حقی را مسلم شمردند، تجاوز به حریم و طبعاً دفاع آغاز شد. چنین است که تاریخ بشریت پر است از شرح جنگها و فتوحات و افتخارات. «متون کهن ایرانی نشان میدهد که از زمان مهاجرت ایرانیان به فلات ایران ویج، تهاجم اقوام دیگر برای تصاحب آب و خاک ایران، اتفاق می افتد.»(صفا، 1390: 44)
برخی، جنگ را برای حفظ دستاوردهای تمدن لازم شمردهاند همچنانکه احمد نخجوانی در نظریات خود راجع به تاریخ ایران میگوید: «اهمیت جنگها و فتوحات ایران در تاریخ جهانمخصوصاٌ برای آن است که نیاکان ما نه تنها توانستند آثار تمدن کهن شرق را از دستبرد زمانه محفوظ دارند بلکه شالودهٔ تمدن نوینی را در مشرق ریختند.»(رجب زاده،1378: 364) برخی نیز ارزشهایی برای جنگ قائلند که آنرا از معیارهای اخلاقی جدا میکند: «جنگ معیارهای ارزشی خود را دارد که با موازین اخلاق به معنای جاری کلمه سازگار نیست.»(پرهام،1993 م:55)
با هر تعریف و معیاری، جنگ همواره مشکل ساز و بر هم زنندهٔ تعادل جامعه است. جامعهای که دچار جنگ و خونریزی و یورش میشود آرامش پیشین را از دست داده، خواه و ناخواه درگیر مسایلی میشود که حل آن از عهدهٔ اشخاص خارج است. جنگها با این که تحت نظر حکومتها و روسای حکومت آغاز و پایان مییابد در عین حال تک تک مردم را با خود درگیر میکند به همین دلیل است که جنگ با اینکه مساله ای سیاسی است تبدیل به معضلی اجتماعی میشود. رفتن مردان خانواده به جنگ، شهادت، معلولیت، بی سرپرستی خانوادهها، موافقت و مخالفت با آن، اعتقادات و...مسایلی است که در رابطه با جنگ پیش میآید و چنین است که یک نویسنده با نگاه به جامعهای جنگ زده میتواند داستان یا رمان جنگ بنویسد بی آن که آن رمان، سیاسی یا کاملاً جنگی باشد.
2. ادبیات مقاومت
ادبیات جنگ شامل همه مطالبی است که نویسندگان اعم از رمان نویس، شاعر، داستاننویس و خاطره نگار بر روی کاغذ میآورند و در آن جلوههایی از متن و حاشیه جنگ را به نمایش در میآورند. و هیچ یک از این آثار بی هدف به وجود نمیآید چه نویسنده موافق جنگ باشد و چه دیدی منفی به اصل وقوع جنگ داشته باشد.
در این مقاله به نقش زنان در خاطره نگاری دفاع مقدس میپردازیم:
خاطره نگاری در ادبیات دفاع مقدس به اشکال گوناگون دیده میشود. برخی از خاطرات مربوط به اتفاقات رخ داده در خط مقدم و یا خاطرات اسراست و برخی دیگر خاطراتی است که در پشت جبهه و از پشتیبانان جنگ شنیده شده است. در برخی از کتابها خاطرات پراکندهای از افراد مختلف نوشته شده و در مواردی هم خاطرات شخصی یکی از شاهدان عینی درج شده است. دو کتابی که در این مقاله به آنها رجوع کردهایم، دو روی مختلف از زنان جنگ را نشان میدهد. در یکی از آنها زنان مستقیماً در صحنه جنگی حضور دارند و در دیگری زنان به عنوان پشتیبان عمل میکنند.
این تجربههای تلخ گر چه در زمان جنگ نوشته نشد اما در سالهای پس از جنگ، به خاطرات زنان جنگ نیز توجه شد و البته مسلم است که خاطراتی که بر روی کاغذ آمده بخش کوچکی از اتفاقاتی است که روی داده است. «خاطرات جبهه و جنگ دو دستهاند آنها که در گیر و دار جنگ نوشته شدهاند هم به دلیل شرایط بحرانی جنگ مجال اندک برای پردازش ادبی و هم به دلیل ضعف نگارشی نویسندگان آن با خاطراتی که پس از جنگ به نگارش درآمدهاند متفاوتند اما نزدیگی زمان نگارش خاطره و زمان وقوع آن و یکی شدن نویسنده با موضوع خاطره و زمان آن قابل توجه است اما خاطره نگاری پس از جنگ به دلیل ثبات وضعیت نویسنده فرصت درنگ و تأمل بر گذشته و در بعضی موارد تحت تأثیر آگاهی از نقد و تحلیلهای که درباره ادبیات جنگ صورت گرفته و در مجموع اهمیت سویه ادبی آن خاطره نگاشتههای دیگری معمول میشود که میتوان آنرا داستان –خاطره نامید.»(رضوانیان، 1388: 64-65)
«ارزش و اعتبار نوشتههایی مانند خاطره و زندگی نامه مبتنی بر اسناد و مدارکی است که نویسندگان آنها سعی دارند نوشتههای خود را با آن مطابقت دهند در حالی که نویسنده یک متن تخیلی برای آن چه که در متن به آن تاکید یا تکیه میشود مسئولیتی ندارد نویسنده جملههایی را تولید میکند که به لحاظ زبانی واقعی هستند ولی با جهان واقعی این همانی ندارند بنابراین نباید آن را به عنوان تاکید بر امری واقعی از سوی نویسنده فهمید اگر هم تاکید در درون متن وجود دارد این تاکید تنها در چهارچوب موقعیت ارتباطی تصویری درک پذیر است.»(فلکی، 1382: 23)
3. زنان در کتاب «دا»
کتاب «دا» خاطرات سیده زهرا حسینی است که توسط سیده اعظم حسینی تهیه و تنظیم گردیده است. این کتاب با این که در قالب خاطره نوشته شده اما در میان مردم به عنوان «رمان» جا افتاده است.
زهرا حسینی در توضیح نام این کتاب میگوید: «نام این کتاب را به رسم قدرشناسی و سپاس از فداکاری مادران شهدا خصوصاً مادر رنج دیده و صبورم که همه عشق و هستی زندگیشان را خالصانه تقدیم پروردگار کرد. «دا» گذاشتم»(حسینی، 1388: 14)
به گفته یکی از منتقدین، راوی دا، نقش کلیشهای زن را به چالش کشیده و از تفکر سنتی درباره نقش زن در جنگ انتقاد میکند. این منتقد میگوید: «گرچه نقش سنتی نیز در قسمتهایی مثل دختر شهید و خواهر شهید حفظ میشود آنچه گفتمان اصلی را شکل میدهد مخالفت با فرهنگ مردانه است. این فرهنگ همان است که در روند خاطره گویی به طور گسترده مورد حمله نویسنده قرار میگیرد. راوی همیشه سعی دارد نقش کلیشهای زنان را در زمان جنگ و نیز مخالفت صریح خود را با این فرهنگ مردانه آشکارا بیان کند.»(جوادی یگانه، 1392: 86)
«دا» از این نظر که حاوی مطالب بکری درباره اولین روزهای جنگ ایران و عراق به ویژه شرح بمباران خرمشهر و چگونگی اشغال آن است دارای اهمیت است. در هیچ یک از کتابهایی که تا به حال منتشر شده صحنههایی چنین نزدیک به واقعیت با جزئیترین حوادث، نشان داده نشده به ویژه که راوی خاطرات دختری است که در تمام صحنههای خرمشهر و حتی خط مقدم جبهه ولو برای مدتی کوتاه حضور پیدا کرده و از زوایای مختلف جنگ را تشریح کرده است. در اینجا به بررسی نمونههایی از نوشتههای این کتاب میپردازیم:
3-1. ترغیب سربازان به دفاع از میهن
راوی دا، همه جا هست. هیچ آرام و قرار ندارد خود را مسئول میداند و در هرکاری دخالت میکند و قصد دارد همه چیز را عوض کند و به این دلیل به همه تحکم میکند و مسئولیتشان را در وضعیت بحرانی یادآور میشود. منتظر نمیماند کسی به او بگوید چه کار کن. خودش پیدا میکند. خودش میبیند کجا نیاز هست. هرکاری زمین مانده بر میدارد و نمیگوید از کسی دستور نگرفتهام یا فرمانده ندارم. در همه جای کتاب جملاتی از این قبیل به چشم میخورد:
«امروز همه باید کمک کنند. دیگه مرد و زن معنا نداره، همه باید دست به دست هم بدیم و دفاع کنیم. نباید اجازه بدیم اجنبی وارد مملکتمون بشه و به خاک ناموس و شرفمون دست درازی کنه. زن و مرد باید جلوشون وایسیم (حسینی، 1388: 88)
جنگ ناغافل شروع شده و سربازانی که در شهر سرگردانند فرماندهی ندارند که انها را سازماندهی کند و همه چیز به هم ریخته است سربازان نهم به حرف کسی گوش نمیکنند و خودشان هم نمیتوانند سر خود کاری انجام دهند. یکی از سگرد های ارتش به نام شریفی نسب از سربازان میخواهد که همراه او به انبار مهمات پادگان بروند و آنجا را تخلیه کنند که به دست دشمن نیفتد اما سربازان تکان نمیخورند و می گویند کسی به ما دستور نداده این کار را بکنیم یا این که فرمانده هامون اجازه نمید. ن. د رامی میان زنی بلندگو را رفته و در ادامه سخنان سرگرد با سربازان حرف می زند:
«یک دفعه با کمال تعجب دیدم از بین جمع زنی جلو رفت و بلندگو را از دست سرگر گرفت و رو به جمعیت گفت شماها سربازید شماها برای این روزها تعلیم دیدید شما دوره گذروندید نیروهایی که آموزش ندیدن الان دارن تو خطوط می جنگن اونوقت شما فقط به خاطر این که حکم صادر نشده فرمانده بالا سرتون نیست نمی خواید کاری کنید دوره سربازی دوره امادگی برای دفاع از خاک و ناموس مملکته حالا اینها به خطر افتاده ...رجزخوانیهای زن تاثیری نداشت.» (همان: 403)
در این میان دخترهایی که برای کارکردن توی شهر ماندهاند به سرگرد می گویند ما حاضریم بیاییم و سوار وانت میشوند؛ اما به محض حرکت وانت یکی از دخترها که لبه عقب نشسته سرنگون میشود و دخترها به زور نگهش میدارند که نیفتد. سربازها از دیدن این وضع خجالت میکشند و دخترها را پیاده میکنند و خودشان میروند.
3-2. همکاری در کفن و دفن شهدا
زمانی که راوی کار دیگری ندارد و مردها مشغول کفن و دفن هستند بدون این که کسی به او دستور میدهد تصمیم میگیرد برای کمک به دفن شهدا، برود برای لحد سنگ بیاورد. حمل سنگها بافرغون کار مشکلی است و راوی که کم سن و سال هم هست دچار کمر درد میشود اما این کار را انجام میدهد.
جرأت و جسارت زنانی که در جنت آباد کار میکنند مثال زدنی است آنها حتی به خاطر جنازهها هم میجنگند و سعی میکنند آنها را از گزند سگها و منافقین دور نگه دارند. شبها زنها با سنگ پرانی به سگها از جنازهها مواظبت میکنند اما دیگر کاری از دستشان بر نمیآید. آنها مجبورند شب هم در غسالخانه بخوابند به ویژه راوی که دختر جوانی است و در آنجا دو پسر جوان هم حضور دارند این است که موجب می شودکه زن و مردی که مسئولیتی بر عهده دارند میآیند و به راوی می گویند شب نباید اینجا بخوابد و باید همراه زنهای دیگر در مسجد جامع باشد اما راوی قبول نمیکند و میگوید ما شبها از جنازهها مواظبت میکنیم. آنها را میبرد و جنازهها را نشان میدهد و میگوید که شبها سگها حمله میکنند:
«راه افتادیم جلوی غسالخانه شهدای را که راه به راه خوابانده بودیم نشانش دادم و گفتم اینا محافظت می خوان. شبها وقتی سگها حمله ور می شن شما کجایی ببینی اینجا چه خبر می شه دیشب ما کلی حواسمون بوده باز امروز میبینیم سگها زمین جنت آباد رو کندن تازه سازمان مجاهدین هم از یک طرف.»(همان:172)
3-3. مسئولیت در برابر خانواده شهدا
کار دیگری که راوی در این میان انجام میدهد تشویق عکاس برای گرفتن عکس شهدای گمنام است. او میبیند که عکاسی دارد از صحنههای کفن و دفن عکس میگیرد میرود با صحبت میکند و وقتی متوجه هدف اومی شود پیشنهاد میدهد از جنازههای بی نام و نشان عکس بگیرد که بعدها بتوانند خانوادهشان را شناسایی کنند.:
بهش گفتم ما یه سری شهید داریم که خانواده هاشون معلوم نیستند. به اسم شهید گمنام دفنشون میکنیم خوبه ازشون عکس بگیرید تا بعداً به خونواده هاشون نشون بدیم و هر کس اومد سراغ شهیدش رو گرفت عکس هارو نشونش بدیم تا از روی عکس شناسایی کنه. (همان:160)
3-4. پیگیری مشکلات مربوط به غسالخانه
او به حدی احساس مسئولیت میکند و در هر کار دخالت میکند که برادرهای مستقر در خرمشهر ازدستش کلافه هستند زیرا نمیتواند در برابر بی نظمی و عدم همکاریها سکوت کند:
ابراهیمی تا مرا دید گفت خدا به دادمون برسه باز این طوفان اومد گرد و خاک به پا کنه. گفتم آگه وضعیت اونجا رو میدیدی این حرف رو نمیزدی من آنقدر میروم و میآیم تا بالاخره نتیجه بگیرم. گفت اصلاً چرا با خود جهان آرا صحبت نمیکنی اون فرمانده سپاهه آگه راهی داشته باشه کوتاهی نمی کنه. (همان:160)
مشکل راوی و زنهای جنت آباد این است که جنازههای شهدا بسیار زیادند و فرصت برای دفن همه نیست و این است که شبها سگها حمله میکنند و جنازهها را میدرند. راوی به دنبال نیرویی است که بتواند شبها با اسلحه از جنازهها مراقبت کند و بالاخره آنقدر تلاش میکند و با جهان آرا تلفنی صحبت میکند که ابتدا نیروی مسلح میفرستند اما باز هم نتیجهای حاصل نمیشود تا این که قرار میشود جنازهها را به شهرهای اطراف ببرند.
3-5. کمک به زنان جنگزده مستقر در مسجد
مسئولیت پذیری زنها محدودیت ندارد و در هر جایی نیاز به کمک باشد حاضرند و چون و چرا نمیکنند زمانی که زنی باردار در مسجد است که وقت زایمانش رسیده دخترها به آقایان خبر میدهند که ماشینی فراهم کنند برای بردن زن به بیمارستان. زن نمیتواند تا دم ماشین حرکت کند دخترها چند نفری بغلش میکنند و میبرند.
مسئولیت شناسی فقط در مورد زنان حاضر در خرمشهر صدق نمیکند گر چه نقش زنان دیگر کمتر نشان داده شده اما گاهی از لابه لای سطور کتاب به نقشهایی دیگر بر میخوریم. یکی از زنانی که در همان ابتدای جنگ خرمشهر از تهران به آنجا میرود تا به زنان روحیه بدهد خانم اعظم طالقانی است که برای مردم کتاب و دارو و غذا برده و با آنان به گفت و گو مینشیند گر چه خانم حسینی نقش وی را اصلاً به حساب نیاورده و رفتار خوبی با او ندارد اما نمیتوان از این نقش صرف نظر کرد زیرا با وجودی که برخی از مردها هم از رفتن به منطقه جنگی ابا داشتند این زن بر ترس خود غلبه کرده و این مناطق سفر کرده است.
3-6. جمعاوری اجساد
مهمترین عنصر این اثر، ارائه تصاویر ناتورالیستی توسط راوی است. کتابهای بسیاری درباره جنگ نوشته شده که تا حدودی بیانگر صحنههای واقعی جنگ بوده است؛ اما هیچکدام به این اندازه، نزدیک چنین صحنههایی نشدهاند. با خواندن این کتاب صحنههای جنگی که هیچگاه ندیدهایم و تجربه نکردهایم و وصفش را هم درست نشنیدهایم در جلوی چشمانمان زنده میشود. «به نظر میآید جنگ تازه شروع شده و درست وسط میدان جنگ قرار داریم. توصیفهای زنده راوی از صحنههایی که گویا هنوز وجود دارد، خواننده را درست به وسط صحنه میبرد و در او این گمان را ایجاد میکند که خود شاهد این صحنههاست و نه انگار که بیست سال از پایان جنگ گذشته است.»(غفاری جاهد،1388: 8)
یکی از کارهایی که زنان در این هنگام انجام میدهند پیدا کردن جنازههای باقی مانده از آثار بمیاران است. انها گاهی در کوچه و خیابان و خانههای ویران به دنبال اجساد شهدا میگردند و آنها را به جنت اباد میبرند در این میان گاهی برخی صحنههای فجیع به صورت عادی و گاه خنده دار توصیف میشود انگار چیزی روزمره و طبیعی است. راوی به همراه پسری جوان از جایی عبور میکند که همان لحظه هواپیماهای دشمن درهمان اطراف بمب میریزند. آن دو که کارشان امداد رسانی است، برای پیدا کردن مجروح و شهید، داخل منازل میشوند و معمولاً مناظر وحشتناکی میبینند. یکی از این تصاویر، جسد مردی است که روی پشت بام پیدا میشود. جمجمه مرد ترکیده و مغزش بیرون ریخته است. گفت و گویی که بین راوی و آن پسر بر سر جمع کردن او در میگیرد جالب توجه است:
«به عبدالله که رویش را طرف دیگری گرفته بود گفتم من پیرمرد رو جمع و جور میکنم تو هم یه فکری برای سر این بیچاره بکن. مغزش را جمع کن. عبداله با انزجار گفت: من؟ من نمی تونم اصلاً حرفش رو هم نزن. گفتم عبدالله خب این بیچاره رو باید جمع کنیم یا نه نمیشه که همینطور بمونه. گفت خودت بکن. من پیرمرد رو جمع میکنم تو مغز جمع کن.»(حسینی، 1388: 271)
بعد شرح میدهد که چگونه مغز پیرمرد را با تکههای مقوا جمع کرده و داخل سرش ریخته و گاه ترشحات مغز و خون روی دستش میریخته و چندشش میشده و پس از اتمام کار آبی هم نیست که دستهایش را بشوید. در این قسمت تمام جزئیات پایین فرستادن مرده از روی بام تصویر میشود و این یکی از جنبههای زیبای کتاب است.
3-7. امدادگری
در روزهای وحشتناک جنگ خرمشهر چنان که در این کتاب پیداست نقش زنان بسیار اساسی است. بسیاری از زنان در بیمارستان و مراکز امداد بدون این که آموزش دیده باشند مشغول کمک به مجروحین هستند. بیمارستانهای مصدق، طالقانی، شرکت نفت و یمارستان های خصوصی و مراکز پست و امداد حتی در مساجد ایجاد شده و خواهران مشغول رسیدگی به مجروحین هستند و گاهی هم به مناطق جنگی میروند و هر لحظه بیم اسارتشان میرود در این زمان هیچ معلوم نیست کسانی که به سمت آنها میآیند ایرانیاند یا عراقی. زهرا حسینی یکی زا نقش هایزنان را در این زمان روحیه دادن به رزمندگان میداند به عقیده او حضور زنان در شهر و رسیدگی به جوانان آنها را امیدوارتر میکند.
3-8. آماده کردن اسلحهها
اسلحههایی که دچار نقص شده به پشت جبهه ارسال میگردد و توسط خانمهایی که در شهر ماندهاند تعمیر می وشد انها طرز کار را آموخته و قطعات را باز میکنند و ضمن تمیز کردنشان آنها را تعمیر میکنند و دوباره سر هم میکنند: «توی قسمت گلنگدن را روغن میزدیم و با تنظیفهای پارچهای لوله را تمیز میکردیم بعد قطعات اسلحه را سر هم میبستیم اگر اسلحهها نقصی داشتند که قابل برطرف شدن بود درست میکردیم. گلنگدنهایی که بر اثر کار کردن کج شده بود را با انبر صاف میکردیم ب لبه بیرونی خشابهای کج و کوله که خوب فشنگ گذاری نمیشدند آرام آرام ضربه میزدیم تا صاف شده و گلولهها خوب جا بروند. بعضی وقتها به جای درست کردن اسلحه انرا خرابتر میکردیم طوری که دیگر کاری از دست ما ساخته نبود. کار تعمیر اسلحه که تمام میشد خشابها را گلوله گذاری میکردیم به این ترتیب سرعت عمل مدافعین در خطوط درگیری بیشتر میشد کمی که گذشت بر اثر این کار تمام انگشتهایمان زخم شد و خون افتاد چون برای جا زدن فشنگها لازم بود با انگشت شست روی گلولهها فشار بیاوریم تا روی فنر خشاب پایین بروند.»(همان: 401-402)
3-9. حضور در خط مقدم
دختران خرمشهر در خط مقدم جبهه هم نقش آفرینی کردهاند آنها به عنوان امداد گر به منطقه میروند و گاهی مجبور میشوند اسلحه به دست بگیرند و در این میان ترسها و دلهرههایی از اسارت دارند اما از شهادت ترسی ندارند. آنها هیچ ذهنیتی از جنگ ندانرد و نمیدانند چظئر باید بجنگند حتی تاکتیک دشمن آر نیم شناسند و تا به حال جنگی را از نزدیک ندیدهاند حتی دشمن را ندیدهاند اما برای مقابله با او به میدان رفتهاند:
«قلبم ریخت. نادانسته و غافل داشتیم در چنگ دشمن میافتادیم. به اقارب پرست گفته بودم که می دانم ممکن است اسیر شوم این امادگی را هم داشتم ولی حالا که به این مرحله رسیده بودیم قبولش برایم سخت بود این که بدون هیچ جنگیدن یا مقاومتی یکهو اسیر شوم و نتوانم عکس العملی نشان بدهم برایم عذاب آور بود همیشه فکر میکردم آدم را که محاصره بکنند مقاومت میکند. حلقه محاصره تنگتر میشود ان وقت آدم اقدامی میکند و بالاخره کشته میشود ولی هنوز کاری انجام نداده بودم نه جنگیده بودم و نه به داد مجروحی رسیده بودم.» (همان: 503)
4. بررسی نقش زنان در کتاب «دختر شینا»
راوی این کتاب یکی از زنانی است که با داشتن پنج فرزند، شوهرش را هم در جبهه از دست داده است. وی در این کتاب زندگی خود را از کودکی تا زمان شهادت همسرش شرح میدهد. شخصیت این زن هیچ شباهتی با شخصیت کتاب «دا» ندارد. وی زنی خانه دار و بی سواد است که همیشه از رفتن همسرش به جبهه ناراحت و برای او نگران است اما هیچگاه مانع او نشده و با تمام مشکلات و نبودن او ساخته است. گر چه در این کتاب بیشتر روحیه دشمن ستیزی و انقلابی گری همسر این زن مطرح است اما حضور زنی متعهد و مسئولیت پذیر نیز در کنار او کاملاً مشهود است. برخی از ویژگیهای زنان این کتاب به این شرح است:
4-1. مشکلات تنهایی و نگهداری از فرزندان در نبود شوهر
قدم خیر همیشه موقع دنیا آوردن بچههایش تنهاست و صمد چند روز بعد میآید. حتی دوران بارداریاش را نیز به تنهایی سپری میکند و صمد دیر به دیر به خانه میآید و به او سر می زند. این روند زندگی از زمانی که او تازه عروس بوده وجود داشته است. صمد در ابتدا به خاطر کارکردن در تهران و بعد به خاطر کار در همدان و آخر سر هم به خاطر حضور در جبهه، از زن و بچهاش دور بوده است وقتی قدم خیر بچه دومش را که باردار میشود صمد در همدان کار میکند و پاسدار است و برای قدم خیر سخت است که در غیاب شوهر با بچه و دوران بارداری کنار بیاید این است که از صمد میخواهد در ده بماند و به همدان نرود:
«نمیخواهد بروی همدان. من حالم خراب است یک فکری به حالم بکن انگار دوباره حامله شدهام.
بدون این که خم به ابرو بیاورد دستهایش را گرفت رو به آسمان و گفت خدا را شکر. خدا را صد هزار مرتبه شکر. خدایا ببخش این قدم را که اینقدر ناشکر است خدایا فرزند خوب و صالحی به ما عطا کن.
از دستش کفری شده بودم گفتم چی خدا را شکر خدا را شکر؟ تو که نیستی ببینی من چقدر به زحمت می افتم دست تنها توی این سرما باید کهنه بشویم به کار خانه برسم بچه را تر وخشک کنم. همه کاهرای خانه ریخته روی سر من. از خستگی از حال میروم.»(ضرابی زاده،1390: 89)
بچه سومش که دنیا میآید تا چهل روز از صمد خبری نمیشود و او علاوه بر دلتنگی زخم زبان دیگران را هم میشنود:
فردا صبح حاج آقایم رفت تا هر طور شده صمد را پیدا کند. عصر بود برگشت بدون صمد. یکی از همرزم هایش را دیده بود و سفارش کرده بود هر طور شده صمد را پیدا کنند و خبر را به او بدهند از همان لحظه چشم انتظار آمدنش شدم فکر میکردم هر طور شده تا فردا خودش را میرساند.
وقتی فردا و پس فردا آمد و صمد نیامد طعنه و کنایهها هم شروع شد: طفلک قدم مثلاً پسر آورده
-عجب شوهر بی خیالی
- بیچاره قدم، حالا با سه تا بچه چطور برگردد سر خانه و زندگیاش.
- آخر به این هم می گویند شوهر!
این حرفها را شینا (مادر قدم خیر) هم میشنید و بیشتر به من محبت میکرد شاید به همین خاطر بود که گفت: اگر آقا صمد خودش آمد که چه بهتر وگرنه خودم برای نوهام هفتم میگیرم و مهمانی میدهم.
(همان:151)
4-2. صبر و تحمل در برابر مشکلات
زندگی در کنار مردی که دائم با خطر سر و کار دارد مشکل است. قدم خیر دائماً در فشار و نگرانی به سر میبرد. از زمانی که در همدان زندگی میکنند و صمد در سپاه کار میکند این نگرانیها بیشتر میشود. اوایل انقلاب درپیری سپاهیان با اعضای مجاهدین خلق خطرات زیادی برای آنها به بار میآورد. یک بار هم صمد در درگیری با منافقین زخمی میشود و آنها روزهای سختی را میگذرانند. ابتدا که صمد در بیمارستان بستری است و به او خبر نمیدهند. قدم از رفت و آمدهای مشکوک خانواده به همدان و منزل او شک میکند ولی چیزی نمیگوید. پدر و مادر خودش و شوهرش بی خبر به همدان رفتهاند صمد هم شب خانه نیامده و او هر چه میپرسد جوابی نمیگیرد:
«همین که در را باز کردم دیدم یک مینی بوس جلوی در خانه پارک کرده و فامیل و حاج آقایم و شیرین جان و برادر شوهر و اهل فامیل دارند از ماشین پیاد میشوند. همان جلوی در وارفتم. دیگر مطمئن شدم اتفاقی افتاده. هر چه قسمشان دادم و اصرار کردم بگویند چه اتفاقی افتاده کسی جواب درست حسابی نداد همه یک کلام شده بودند: صمد پیغام فرستاده بیاییم سری به شما بزنیم.»
تنهایی برای او مشکلات زیادی دارد غیر از رسیدگی به بچهها، در شهر همدان که نزدیک به شهرهای مرزی است و بمباران هم میشود ترس هم مزید بر علت شده و او را دچار مشکلاتی میکند که بر اعصابش هم اثر گذاشته است به طوری که شبها کابوس میبیند و به سختی میتواند بخوابد یکی شب خواب میبیند در بیابان برهوت میدود و چند نفر اسلحه به دست میخواهند بچهها را به زور از بغلش بگیرند. این خواب موجب میشود بترسد و وقتی سر و صداهای از بیرون به گوشش میرسد گوشش را میگیرد و سرش را زیر لحاف میکند که چیزی نشنود و متوجه نمیشود سر و صداهای ایجاد شده به خاطر آمدن صمد به خانه و در زدن و باز کردن قفل است وتا زمانی که صمد لحاف را از رویش کنار نمیزند متوجه آمدنش نمیشود: «در را قفل کرده بودم از پشت پنجره سایههای مبهمی را میدیدم آدمهایی با صورتهایی بزرگ با دستهایی سیاه. معصومه و خدیجه ارام و بی صدا دو طرفم خوابیده بودند. انگشتها را توی گوشهایم فرو کردم و زیر پتو خزیدم. هر کاری کردم خوابم نبرد نمیدانم چقدر گذشت که یکدفعه یک نفر آرام پتو آر از رویم کشید سایهای بالای سرم ایستاده بود با ریش و سبیل سیاه. چراغ که روشن دیدم صمد است.»(همان:125)
4-3. انجام کارهای مردانه
در طول سالهایی که صمد نیست وی با مشکلات زیادی سر میکند و تمام کارهای مردانه خانه را هم انجام میدهد. بچههایش کوچکند و هیج کمکی از دستشان بر نمیآید و او تنهایی این بار را به دوش میکشد. یک روز زمستانی که نفت خانه تمام شده، یک نصفه روز در شعبه نفت به انتظار آمدن نفت ایستاده است. در این ساعات چند بار به خانه رفته و برگشته و به بچهها سر زده است:
«پیت را که از شعبه بیرون آوردم دیگر نه نفسی برایم مانده بود نه رمقی. از سرما داشتم یخ میزدم اما باید هر طور بود پیت نفت را به خانه میرساندم. از یک طرف حواسم پیش بچهها بود و از طرف دیگر قدرت راه رفتن نداشتم.» (همان:137)
برای این که صاحبخانه متوجه نشود آرام و بی صدا پیتها را میبرد بالا و تازه باید برای بچهها غذا درست کند و با وجود خستگی نمیتواند استراحت کند.
بار چهارم که حامله است باز صمد نیست. آخرهای بارداریاش ماه آذر است و برف سنگینی باریده و کسی نیست برفها را پارو کند و مجبور میرود خودش به پشت بام برود. شال بزرگی به کمرش میبندد و اورکت می پشود و کلاه هم سرش میگذارد که از دور شبیه مردها باشد. از نردبان بالا میرود و به سختی به بام میرسد. قسمتی از بام را که پارو میکند شکمش درد میگیرد ولی اعتنا نمیکند و به کار ادامه میدهد تا بیشتر کار را انجام میدهد ولی یکباره حس میکند وضعش خطرناک است و گویا کیسه آب بچه پاره شده است. پایین میرود ولی چون صبح زود هم هست نمیتواند به سراغ همسایهها برود. میرود میخوابد بیهوش میشود. وقتی به هوش میآید صمد بالای سرش ایستاده:
«صمد ایستاده بود روبرویم با سر و روی خاکی وموهای ژولیده. سلام داد. نتوانستم جوابش را بدهم. نه این که نخواهم نای حرف زدن نداشتم. گفت: بچه به دنیا آمده؟ باز هم هر کاری کردم نتوانستم جواب بدهم. نشست کنارم گفت باز دیر رسیدم؟ چیزی شده؟ چرا جواب نمیدهی؟ مریضی حالت خوش نیست؟
میدیدمش اما نمیتوانستم یک کلمه حرف بزنم. زل زد توی صورتم و چند بار آرام به صورتن زد. بعد فریاد زد.
4-4. روحیه دادن به همسر
زمانی که بعد از چهل و پنج روز صمد از جنگ به مرخصی میآید، او که درخواب است و دچار کابوس شده از ترس لحاف را روی سرش کشیده و گوشهایش را هم گرفته است تا سر و صدایی نشنود و با آمدن ناگهانی صمد و کشیدن لحاف از روی او میترسد اما وقتی صمد به او میگوید راحت برای خودت خوابیدهای و صدای در را نمیشنوی، برای این که روحیه او را خراب نکند نمیگوید که دچار کابوس شده و ترسیده است:
«گفت: خانم به در زدم نشنیدی قفل را باز کردم نشنیدی. آمدم تو صدایت کردم جواب ندادی چه کار کنم. خوب برای خودت راحت گرفتهای خوابیدهای.
رفت سراغ بچهها خم شد و تا میتوانست بوسشان کرد.
نگفتم از سر شب خوابهای بدی دیدم نگفتم ترس برم داشته بود و از ترس گوشهایم را گرفته بودم و صدایش را نشنیدم.»(همان:125)
نیمه شب برایش حمام گرم میکند شامش را آماده میکند و شکایتی از نبودن طولانیاش ندارد و در مقابل او که از اوضاع خرمشهر اظهار ناراحتی میکند و میگوید رزمندگان آنجا گرسنهاند و چیزی گیرشان نمیآید بخورند به او میگوید:
«خودت می گویی جنگ است دیگر. چارهای نیست با گریه کردن تو و غذا نخوردنت آنها سیر میشوند یا کار درست میشود؟»(همان:126)
سعی میکند برایش از چیزهایی تعریف کند تا حواسش از جنگ پرت شود. درباره بچه هاو شیرین کاریهایشان میگوید تا او غذایش را بخورد و به جنگ فکر نکند.
روزی که پادگان را بمباران میکنند مردها کنارشان نیستند و زنها خودشان از پادگان بیرون میروند و اتفاقی برایشان نمیافتد شب که میشود همه زن و بچهها را بر میدارند و بر میگردانند به همدان. بچههای گردان زیر نظر صمد در درهها پنهان شدهاند ولی سالمند. موقع رفتن قدم دلش به حال انها میسوزد که گرسنه و بدون فرمانده ماندهاند و از صمتد میخواهد که پیششان بماندو بگذارد آنها با ماشین کس دیگری بروند ولی صمد میگوید همه ماشینها پر است و مجبور است خودش آنها را برساند و صبح برگردد. قدم ناراحت است که چرا رانندگی بلد نیست تا صمد مجبور نباشد به خاطر بردن آنها تا همدان بیاد و بچههای گردان را تنها بگذارد.
زمانی که برادر شوهرش شهید شده؛ صمد خیلی ناراحت است اما قدم او را دلداری میدهد و میگوید:
«مگر خودت نمیگویی شهادت لیاقت میخواهد خوب ستار هم مزد اعمالش را گرفت. خوش به حالش.»(همان:219)
نتیجه
در بررسیهای این پژوهش دو کتاب را که با دیدگاه زنانه نوشته شده بررسی نمودیم و دیدیم که نقش زنان در این دو خاطره نگاری کاملاً برجسته و وقاع گرایانه به نظر میآید. با وجود تفاوت شخصیتهای دو کتاب «دا» و «دختر شینا» شخصیتهای این کتابها نقشهای مهمی بر عهده دارند. زنان کتاب دا در دل منطقه جنگی به انجام وظیفه مشغولند و نقش آنها تفاوتی با مردان رزمنده ندارد اما زنان «دختر شینا» به نحوی دیگر دور از جبهه و جنگ با بر عهده گرفتن نقشهای مردانه در زندگی خانوادگی و روحیه دادن به همسر رزمنده پشتیبان جنگ هستند.■
منابع
حسینی، اعظم..1388. دا - خاطرات سیده زهرا حسینی، چ 12، تهران: انتشارات سوره مهر
رضوانیان، قدسیه.1388. از سرگذست نویسی به داستان نویسی، مازندران، تهران: دانشگاه مازندران
صفا، ذبیح الله،.1390. حماسه سرایی در ایران، چ 5، تهران: فردوس
ضرابی زاده، بهناز.1390. دختر شینا، تهران: سوره مهر
فلکی، محمود.1382. روای داستان،. تئوریهای پایهای داستان نویسی. تهران: بازتاب نگار
پرهام، باقر،.1993 م.مبانی و کارکرد شهریاری در شاهنامه و اهمیت انها در سنجش خرد سیاسی در ایران، مجلهٔ فرهنگ، دوشنبه 1993 مش 4-6
جوادی یگانه محمدرضا و سید علی محمد صحفی.1392. روایت زنانه از جنگ. تحلیل انتقادی کتاب دا. فصلنامه نقد ادبی، سال ششمش 21 صص 85-110
رجب زاده، هاشم،.1378.، کتب جنگ و ترجمهٔ ژاپونی ان، ایرانشناسی، ش 2 ص 36
غفاری جاهد، مریم.1388. نگاهی انتقادی به دا، روزنامه امتیاز 30 بهمن و 1 و 2 اسفند 88
منتشر شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک شماره 75
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک