تا ابد در تاریکی یک روز
«ابد و یک روز» به نویسندگی و کارگردانی سعید روستایی، داستان خانوادهای ایرانیست که در جریان ازدواج یکی از دخترهای خانواده به نام سمیه روایت و مخاطب در طول فیلم با چالشهای پیش روی این خانواده همراه میشود.
فیلمساز با نشان دادن پایبندی خانواده به مسائل اخلاقی همچون همسایه مداری، اعتقاد به دعای مادر و ... قصد دارد شخصیتهایی خاکستری را به تصویر بکشد که به اجبار و در شرایط اجتماعی پیش آمده، رفتارهایی غیرقانونی و غیراخلاقی از خود نشان میدهند. تا اينجاي كار مشكلي نيست اما نمایش این تصاویر در سطح و مخصوصا رها کردن موقعیت اصلي و نپرداختن به آن در طول داستان فیلم، تنها به شعاری تصویري - کلامی ختم میشود که مخاطب را با کلیشههای مرسوم این روزهای سینمای ایران روبهرو میکند.
در «ابد و يك روز» شاهد آن هستیم که فیلمساز در پرداختن به ابژهی خود گسست روایی دارد و گاه به آنچه خود دوست دارد میپردازد و گاه بازگشتی به حقیقت سوژه دارد و درواقع، تعلیق ابژکتیوی که فیلمساز در نماهای مختلف ایجاد میکند، به این دلیل نیست که فیلم به آن نیاز دارد بلکه به این دلیل است که فیلمساز در انتخاب نوع روایت خود دچار تردید است. سوال این است که این فیلم قرار است کدام مساله را دنبال کند؟ مجموعهای از سوژههای اجتماعی مانند فقر، نارساییهای خانواده سنتی، اعتیاد، نواقص نظام آموزشی، وضعیت زنان، کاستیهای نظام بهداشت و درمان و ...؟
پرداختن به سوژههای متعدد، زنجیری به دست و پای فیلم، در حرکت به سمت اثری هنرمندانه بسته و تضاد روایی در بخشهای مختلف این فیلم به شکلهای مختلف دیده میشود. به عنوان مثال در بخشهای پایانی فیلم که محسن درمورد پول خرید مغازه جدید به برادر بزرگتر شک میکند، با استفاده از راوی غیر قابل اعتماد و ارائه انتخابی اطلاعاتی که در طول فیلم به مخاطب داده شده است؛ تعلیق ایجاد میشود و نسبتی از سوالها و جوابهای احتمالی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند؛ در این نوع روایت، با بی جواب گذاشتن سوالات، مخاطب با چالش مواجه میشود. در حالی که در «ابد ویک روز» مانند خیلی از فیلمهای فارسی مرسوم، به تک تک تعلیقها در پایان پاسخی روشن داده میشود که از دوگانگی نگاه فیلمساز در روایت فیلم نشأت میگیرد و به عدم یکدستی لحن روایی در فیلم ختم شده و فیلمساز را در جنگ درونی برای به تصویر کشیدن سوژههای رئال یا سوژههایی نمادین میبرد. اين مساله منجر به اين ميشود كه در نهایت، مخاطب نه با فیلمی نشانهشناسانه مواجه شود و نه با فیلمی رئال با شخصیتهای حقیقی که رفتارهایی واقعی را در بسترهای مختلف به تصویر میکشند.
با اين حساب، شايد بتوان گفت «ابد ویک روز» غنیمت جنگی فیلمسازیست که هم میخواهد سوژهای رئال را دنبال کند و از ماحصل قرارگرفتن سوژههایش در موقعیتهای مختلف حرفش را بزند و هم میخواهد با فضاهایی نشانهشناسانه و دیالوگهایی غلو شده، توانایيش را در ساخت فیلمی هنری ثابت کند.
سعيد روستايي در طول اين فیلم، به جای پرداختن به شخصیتها و دنبال کردن اطلاعات برای عمقبخشی و روایت داستانهاي فرعی، به ارائه صرف اطلاعات اصرار دارد؛ به عنوان نمونه برای اینکه نشان دهد پسربچه باهوش است، در نمایی طولی و اغراقآمیز به این مسئله میپردازد که پسربچه در امتحان به همه كلاس تقلب میرساند! در حالی که دیالوگ بین پسربچه و معلم براي رساندن اين منظور كافي بود. آنجا كه بعد از تقلب رساندن و در جواب تشر معلم، ميگويد: «من خیلی وقته نوشتم، شما نميذارین برم!» از اين دست سكانسهاي اضافه باز هم در فيلم وجود دارد كه اگر فيلمساز كمي بيشتر به هوش مخاطب احترام ميگذاشت، قطعا شاهد آنها نبوديم و با فيلمي بسيار موجزتر اما عميقتر مواجه ميشديم.
نگرانی فیلمساز از دریافت مخاطب، به قدری زیاد است که باعث میشود دورهمی خواهرها چند ساعت قبل از آمدن خواستگار به بیانیه فیلم تبدیل شود و تک تک خواهرها به عنوان نمایندگان فیلم، چراییهای زندگیشان را تشریح کنند و درنهايت، شعاریترین صحنه فیلم شکل بگیرد و نمای گفتگوی سمیه با برادر كوچك در حياط که دوباره وچندباره ماجراي ازدواجش را تشریح میکند، اين موضوع را تكميل كند. این روند بياعتمادي به درك تماشاگر، در نمایی که سمیه، مرتضی و پسربچه در یک اتاق خوابیدهاند باز هم تکرار میشود؛ جايي كه فیلمساز به تشریح چرایی نام فیلم برمیآید!
مشکل ديگر ابد و يك روز، داستانهاي فرعي است كه معلوم نيست چرا به شدت زيادي در فيلم گنجانده شده و با همان شدت رها ميشوند. نمونه آن، داستان خواهرزاده این خانواده است كه فیلمساز از این داستان فرعی که بخش قابل توجهی از زمان فیلم را به خودش اختصاص میدهد هیچ استفاده ای نمیکند و خواهرزاده و داستانش رها میشوند! همانطور که پلیسهایی که در تعقیب برادر معتاد بودند رها میشوند، مدرک خیاطی سمیه رها میشود و بسياري چيزهاي ديگر كه از هیچکدام در خدمت فیلم استفاده نمیشود.
تمام اينها باعث ميشود كه مخاطب با فيلم همراه نشود بلکه با آواری که در ابتدای فیلم بر سرش فرود میآيد، اجازه کمر راست کردن پيدا نكند چه رسد به اینکه با تحليلي منطقي از سالن سینما خارج شود. اين درست است كه روستايي، شگردهای گریاندن و خنداندن تماشاگر را خوب شناخته و در فیلمش به خوبی از آنها استفاده کرده است، اما مهمترین نکته آن است که فیلمساز به شدت نگران از دست دادن تماشاگرش است و به جای آنکه فیلم خودش را بسازد، فیلم موردپسند دیگران را ساخته است.
«ابد و یک روز»، با همه تحسينهايي كه دربارهاش صورت گرفته، بازنمایي سیاه جامعه ایرانی است که در منجلابهایی مثل اعتیاد، فقر، فساد، بیماری، درد و بداخلاقی و سرخوردگی فرو میرود و هیچ راه گریزی از آن نیست؛ تنها راه پیشنهادی فیلم، فرار بدون بازگشت است در حالي كه خانه حتی برای آنها که به دلیل عدم امنیت بازگشتهاند، جای امنی نیست.
دیدگاهها
متاسفانه با دیدگاه شما کاملا موافق هستم و کاش اینطور نبود.
پذیرش محدودیتهای نویسندگان و فیلمسازان به این معنی نیست که با نمایش صرف زندگی روزمره ( آن هم فقط تا حد مجاز ) بتوانیم بر پر محتوا بودن اثر شهادت دهیم.
امروزه بسیاری از این موارد را حتا در کارهای مهران مدیری و سایر طنز نویسان و طنز گویان به راحتی می توان یافت و از این ساده تر آنکه شما به ر تاکسی و اتوبوسی سوار بشوید، همین حرف ها را خواهید شنید.
نمایش صرف واقعیات جامعه، حتا اگر بسیار هم استادانه تصویر شده باشد، گره ای از این کلاف پیچیده نمی گشاید.
پایدار باشید.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا