معرفي و مصاحبه «کازوئو ایشی گورو ، هنر نویسندگی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

کازوئو ایشی گورو در سال 1954 در ناگاساکی بدنیا آمد ،زمانی که 5 سال داشت به همراه خانواده اش به شهر کوچک Guildford در جنوب انگلستان رفتند . او تا بیست و نه سال بعد به ژاپن برنگشت . همانطور که خودش می گوید ،زبان ژاپنی اش افتضاح است . در سن بیست و هفت سالگی او اولین رمان خود "منظره پریده رنگ تپه ها " (1982 ) را منتشر کرد که بسیار مورد تحسین قرار گرفت . دومین رمان او "هنرمندی در دنیای شناور " (1986) برنده جایزه ارزشمند وایت برد بریتانیا شد . و سومین رمانش ، "بازمانده روز" (1989) موجب شهرت جهانی او شد . این رمان در بیش از میلیون ها کپی به زبان انگلیسی بفروش رفت ،برنده جایزه بوکر شد و " مرچنت آیوری" با هنرمندی آنتونی هاپکینز از آن فیلمی درست کرد . او با به چالش کشیدن مقدسات ،خوانندگان را با رمان بعدی خود "تسلی ناپذیر" (1995) شگفت زده کرد ،رمانی با بیش از 500 صفحه که بنظر می رسد نشان دهنده نوعی تسلسل روانی است .برخی از منتقدان این رمان را مورد حمله قرار دادند،جیمز وود می نویسد :

"این رمان دسته بندی خاصی از شرارت را نشان می دهد." اما برخی هم شدیداً از آن دفاع کردند،مانند آنیتا بروکز ،که موفق شد تردیدهای اولیه اش را کنار بگذارد و این رمان را "تقریباً یک شاهکار " بنامد . ایشی گورو ،نویسنده دو رمان مورد تحسین دیگر - "وقتی یتیم بودیم " (2000) و "هرگز نگذار بروم " (2005) - در کارنامه کاری خود فیلمنامه و نمایشنامه تلویزیونی هم دارد ،و اخیراً برای خواننده جاز استیسی کنت ترانه سرائی هم کرده است .CD مشترک آنها،"صبحانه در تراموای صبح " پرفروش ترین آلبوم جاز فرانسه بود .

 مصاحبه کننده : شما از همان ابتدای شروع به نوشتن رمان ، در اینکار موفق بوده اید . اما آیا اثری هم از دوران نوجوانی داشته اید که چاپ نشده باشد ؟

ایشی گورو : بعد از دانشگاه ،وقتی با افراد بی خانمان در غرب لندن کار می کردم ،یک نمایشنامه رادیویی نیم ساعته نوشتم و برای BBC فرستادم. آنرا رد کردند ولی پاسخی دلگرم کننده دریافت کردم . به نوعی بی سلیقه نوشته شده بود ،اما اولین کار از آثار جوانی ام بود که از اینکه دیگران آنرا بخوانند احساس ناراحتی نمی کردم. اسم آن " سیب زمینی ها و عشاق"بود . وقتی دست نوشته آنرا تحویل دادم ،املای "سیب زمینی " را اشتباه نوشته بودم(potatoes) و بجای آن نوشته بودم (potatos).داستان در مورد دو نفر بود که در یک کافه کار می کنند. هر دوی آنها شدیداً لوچ بودند، و دلباخته یکدیگر می شوند،اما در واقع هیچوقت متوجه این نکته که هردوی آنها لوچ هستند نمی شوند . مثل یک راز ناگفته بین آنها باقی می ماند . در پایان داستان راوی دچار رویایی غریب می شود ، و پس از آن تصمیم می گیرند باهم ازدواج نکنند؛در این رویا مادر و پدر لوچ ، بچه ها لوچ،سگ هم حتی لوچ است.و او سرانجام می گوید ،خیلی خوب ،ما باهم ازدواج نمی کنیم .

 

مصاحبه کننده : چه چیز باعث شد این داستان را بنویسید ؟

ایشی گورو : آن دوره زمانی بود که من شروع کرده بودم فکر کنم بالاخره حرفه من به کجا می رسد . نتوانسه بودم نوازنده بشوم.قرار ملاقات های زیادی با A&R داشتم . بعد از دو ثانیه همه آنها می گفتند، مرد ، این کارت به جائی نمی رسه.پس با خودم فکر کردم چطور است یک نمایشنامه رادیویی را امتحان کنم.

سپس تقریباً تصادفی ، به تبلیغی برخوردم در مورد کلاس های نویسندگی خلاق که توسط مالکولم بردبری (Malcolm Bradbury) در دانشگاه شرق آنگل تدریس می شد . امروزه این کلاس ها بسیار مشهور هستند ،اما آن زمان یک ایده خنده دار بود ،و بیشتر امریکایی بنظر می رسید . بتدریج متوجه شدم که این کلاس در سال قبل بعلت آنکه تعداد متقاضیان به حد نصاب نرسیده بود تشکیل نشده است .کسی به من گفت که Ian Mcewanاین دوره را یک دهه قبل گذرانده است. و بنظر من او بهترین نویسنده جوان در آنزمان بود.پس نمایشنامه رادیویی را همراه با تقاضانامه ام برای مالکولم بردبری فرستادم.

وقتی مرا قبول کردند کمی شگفت زده شدم ، زیرا رویایم ناگهان صورت حقیقت به خود گرفته بود . با خودم فکر می کردم ،این نویسنده ها اثر مرا موشکافی خواهند کرد و خجالت آور است . یک نفر به من گفته بود که در ناکجاآبادی در cornwall کلبه ای اجاره ای وجود دارد که قبلاً از آن برای ترک معتادان استفاده می شده است .من تماس گرفتم و گفتم،من جائی برای مدت یک ماه لازم دارم زیرا باید به خودم نوشتن یاد بدهم .و این کاری بود که در تابستان 1979 انجام دادم. اولین بار بود که واقعاً در مورد ساختار داستان کوتاه فکر کردم . چند سال صرف شناختن مسایلی مانند نقطه نظر ،اینکه چطور باید داستان را تعریف کرد و این قبیل مسائل کردم . در پایان دو داستان نوشتم ، و آنزمان بود که احساس امنیت کردم .

 

مصاحبه کننده : آیا طی همان سال بود که اولین بار در مورد ژاپن نوشتید ؟

کازوئو : بله ، فهمیدم که تخیل من وقتی از دنیای بلاواسطه اطرافم دست کشیدم زنده شد . وقتی سعی کردم یک داستان را شروع کنم ،نوشتم: " من از ایستگاه شهر Camden درآمدم و به سمت مک دونالد رفتم و دوستم هری از دانشگاه را دیدم ."
نمی توانستم فکرکنم که بعد از آن باید چی بنویسم . در حالیکه وقتی در مورد ژاپن می نوشتم،چیزی رمز گشایی شد . یکی از داستان هایی که در کلاس آنرا نشان دادم در مورد زمانی بود که بمب انداخته بودند ، و این داستان از نقطه نظر یک زن جوان روایت می شد. اعتماد به نفسم از طریق همکلاس هایم بسیار بالا رفت.همه آنها می گفتند ،این چرندیات ژاپنی واقعاً هیجان انگیز هستند ،سپس نامه ای از فابر دریافت کردم که سه داستان مرا برای سری های مقدماتی قبول کرده بودند . می دانم که تد هیوز و تام استپارد هم به همین صورت استعدادشان کشف شد .

 

مصاحبه کننده : آیا این مربوط به همان زمانی بود که شروع به نوشتن "منظره پریده رنگ تپه ها " کردید؟

کازوئو : بله ، رابرت مک کروم در فابر اولین مساعده را به من داد تا بتوانم آنرا تمام کنم. من داستانی را شروع کرده بودم که در Cornish Town اتفاق می افتد و درمورد زن جوانی است که کودکی ناراحت (مریض ) و گذشته ای تاریک دارد.این تم در ذهن من بود که این زن بین دو تصمیم بماند ،یکی اینکه خودش را فدای کودکش کند، و یا اینکه عاشق مردی باشد و آنوقت است که این کودک برایش موجب آزار است . زمانی که با بی خانمان ها کار می کردم افراد زیادی را دیدم که این وضعیت را داشتند . اما وقتی این پاسخ شگفت انگیز را از همکلاس هایم در مورد داستان کوتاه ژاپنی گرفتم ،به عقب برگشتم و به داستانم در Cornwall نگاه کردم . فهمیدم که اگر این داستان را به زبان ژاپنی نوشته بودم،همه ی مسایل محدود و کوتاه نظرانه بهم می پیچد.

 

مصاحبه کننده : آیا تجربه ها روی حرفه آینده شما بعنوان نویسنده تاثیر گذاشت؟

کازوئو : خیلی لذت بخش بود ، و باعث شد من به داستان ها به مثابه کاری بدون زحمت نگاه کنم .فکر می کنم این عقیده در من باقی ماند. من هیجوقت از ایده مجبور بودن به نوشتن داستان نترسیدم . همیشه یک چیز نسبتاً ساده بود که مردم در محیطی آرام انجام می دادند .

 

مصاحبه کننده : مشغولیت دیگرتان بغیر از نویسندگی چه بود ؟

کازوئو : موزیک راک ، بعد از آثار شرلوک هلمز ، تا اوایل بیست سالگی ام دست از خواندن برداشتم. اما از پنج سالگی پیانو می زدم. در پانزده سالگی شروع به نواختن گیتار کردم ، و حدوداً یازده سال داشتم که شروع به گوش دادن به قطعه های پاپ کردم . بنظرم واقعاً محشر بودند. اولین قطعه ای که واقعاً دوست داشتم ،از تام جونز بود که می خواند : "سبز ؛علف های سبز وطن " .او آهنگ هایی در مورد دنیای کابوی ها می خواند . من یک دستگاه ضبط سونی داشتم که پدرم از ژاپن برایم آورده بود ، و می توانستم مستقیم از مایکروفون روی رادیو ضبط کنم . در حقیقت نوع اولیه دانلود موزیک را انجام می دادم . وقتی سیزده سالم شد ،اولین آلبوم باب دیلن را ، وقتی بیرون آمد خریدم.

 

مصاحبه کننده: برگردیم به رمان اولتان ،"منظره پریده رنگ تپه ها " ، در مورد آن چه فکر می کنید ؟

کازوئو : خیلی آنرا دوست دارم اما بنظرم کمی گمراه کننده است .آخرش بیشتر شبیه پازل است . در اینکه تا این مقدار مردم را گیج کرد هیچ نکته هنرمندانه ای نمی بینم . این کار ناشی از بی تجربگی بود – و قضاوت در مورد چیزی که بیش از حد واضح است و آنچه که ماهرانه و دقیق است ،حتی زمانی که پایان قانع کننده نیست .

 

مصاحبه کننده : می خواستید چکار کنید ؟

کازوئو : بگذارید اینطوری برایتان مثال بزنم ،دو دوست را در نظر بگیرید ،یکی از آنها بخاطر بی تصمیمی دوستش در ارتباط با رابطه ای که درآن قرار دارد ، عصبانی می شود . کاملاً خشمگین می شود ، بعد می فهمید که او سعی داشته شرایط دوستش را برای صحبت در مورد خودش مهیا کند . این روش بنظر من ایده جالبی برای نقل یک رمان بنظرم آمد : اینکه کسی را داشته باشی که برایش خیلی سخت و عجیب باشد که در مورد زندگی اش صحبت کند . من زمان زیادی را با افراد بی خانمان کار کردم . داستان هایشان را در مورد اینکه چطور و چگونه به آنجا کشیده شده اند گوش کرده ام ،و روی این مسئله دقت کرده ام که آنها این داستان ها را مستقیم تعریف نمی کنند.

راوی رمان "منظر پریده رنگ تپه ها " زنی مسن است که دختر بزرگش خودکشی کرده است. این مسئله در ابتدای کتاب عنوان می شود . اما بجای آنکه به شرح ماوقع حادثه بپردازد ،شروع به یادآوری رابطه دوستی ای می کند که در ناگاساکی داشت،درست بعد از پایان جنگ جهانی دوم . با خودم می گفتم حتماً خواننده با خود می گوید ،آخر چرا باید این مزخرفات را گوش کنم ؟نظر این زن نسبت به خودکشی دخترش چیست ؟چرا این دختر خودکشی کرد ؟ امیدوار بودم که خوانندگان متوجه شوند داستان او از طریق دوستش روایت می شود . اما از آنجائی که نمی دانستم چگونه شالوده خاطره آنرا بریزم ،مجبور بودم متوسل به نیرنگی شوم ،جایی که صحنه ای در ژاپن ،در صحنه ای که خیلی بعدتر اتفاق می افتد محو
می شود.حتی حالا،وقتی برای صحبت در مورد آخرین کتابم نشست دارم ،کسی می پرسد ،آیا این دو زن یک نفر بودند؟ در آخر وقتی روی پل "تو" تبدیل شده به "ما " ، چه اتفاقی افتاد ؟

 

مصاحبه کننده : چه چیزی الهام بخش شما برای نوشتن رمان دومتان " هنرمندی در دنیای شناور" بود ،که در مورد نقاشی است که سابقاً در جنگ ارتشی بوده و دوباره به همان وضعیت برمی گردد ؟

کازوئو : یک زیر داستان (داستان فرعی)در "منظر پریده رنگ تپه ها " در مورد معلمی وجود داشت که باید در مورد ارزش هایی که زندگی اش را روی آنها بنا کرده بود تجدید نظر می کرد .من به خودم گفتم ،دوست دارم یک رمان ارزشمند در مورد مردی در این موقعیت بنویسم ، هنرمندی که به حرفه اش آلوده می شود چرا که در یک برهه زمانی خاص مجبور بوده طور دیگری زندگی کند.

بعد ایده رمان "بازمانده روز " از این کار به ذهنم رسید . به "هنرمندی در دنیای شناور " نگاه کردم و با خودم فکر کردم،جستجو بدنبال این تم در مورد زندگی ای که برای شغل به هدر می رود رضایت بخش است . اما در زندگی شخصی شما چی ؟وقتی جوان هستید فکر میکنید همه چیز به شغلتان ارتباط پیدا می کند . اما بعد می فهمید که شغل شما تنها بخشی از آن است . و من اینرا حس کردم . می خواستم کل مطلب را دوباره از نو بنویسم .چقدر از زندگی تان را برای شغل تان هدر می دهید و چقدر از آن را برای زندگی شخصی تان ؟

دیدگاه‌ها   

#2 آنا فرهيخته 1395-11-18 18:13
از نظر من بهترين كتابي كه تا به حال خوانده‌ام ترانه‌هاي شبانه بوده كه اخيرا از فروشگاه اينترنتي جيحون تهيه كرده‌ام.
#1 buy deca durabolin 1391-02-24 09:11
اما من می خواهم بگویم که این www.chouk.ir بسیار مفید است، برای گرفتن وقت خود را به نوشتن این.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692